eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.7هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.5هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
📌شهیدی که نذر حضرت زهرا بود،در ولادت حضرت زهرا بدنیا امد و با شهادتش شهید شد 🌹زوج جوان ساکن قم بودند و با اینکه چند سالی از ازدواجشان گذشته بود اما هنوز صاحب فرزند نشده بودند، روزی برای دیدار با آیت الله گلپایگانی به حضور رسیدند و موضوع را با وی در میان گذاشتند. آقا به آنها سفارشی کرد تا انجام دهند و اینکه در شب ولادت بانوی دو عالم حضرت صدیقه طاهره (س) سفره ای پهن و عده ای از طلاب را به آن دعوت کنند و آن وقت به آن حضرت متوسل شوند. ... یک سالی گذشت و روز ولادت بی بی فرا رسید که درد بر مادر جوان مستولی شد. بچه که به دنیا آمد، پسر بود، نامش را علی گذاشتند. ... سالیانی از این قضیه گذشت که دیگر علی برای خودش جوانی خوش سیما شده بود و در کسوت معلمی مشغول اما جنگ و دفاع از میهن بر او واجبتر می آمد. 🌹سنگر مدرسه و سنگر دفاع را با هم در آمیخته بود تا اینکه سال ۶۵ و روز شهادت بی بی برای او روز رفتن بود. آمدنی با ولادت او و رفتنی با شهادت او. فرزندی که نذر حضرت زهرا (س) بود و عاقبت به خیری اش در شهادت رقم خورد. " "
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
معلم دلسوز کار کم دردسر را رها کرد و به سراغ کار معلمی که کاری پر دردسر بود رفت، با حقوقی کمتر! امــا به تنها چيــزی که فکر نمی کرد ماديات بود. می گفــت: روزی را خدا می رساند. برکت پول مهم است. کاری هم که برای خدا باشد برکت دارد. به هر حال برای تدريس در دو مدرســه مشــغول به کار شــد. دبير ورزش دبيرســتان ابوريحان (منطقه۱۴) و معلــم عربی در يکی از مــدارس راهنمایی محروم (منطقه ۱۵) تهران شد. تدريس عربی ابراهيم زياد طولانی نشد. از اواسط همان سال ديگر به مدرسه راهنمایی نرفت! حتی نمی گفت که چرا به آن مدرسه نمی رود! يک روز مدير مدرسه‌ی راهنمایی پيش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادرآقای هادی هستيد با ايشان صحبت کنيد که برگردد مدرسه! گفتم: مگه چی شده؟! کمی مکث کرد و گفت: حقيقتش، آقا ابراهيم از جيب خودش پول می داد به یکی از شاگردها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنير بگيرد! آقاي هادی نظرش اين بود که اين‌ها بچه‌های منطقه‌ی محروم هســتند. اکثراً سر کلاس گرسنه هستند. بچه‌ی گرسنه هم درس را نمی فهمد. مدير ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه‌ی ما را به هم ريختی، در صورتی که هيچ مشکلی برای نظم مدرسه پيش نيامده بود. بعد هم سر ايشان داد زدم و گفتم: ديگه حق نداری اينجا از اين کارها بکنی. آقای هادی از پيش ما رفت و بقيه‌ی ساعت‌هايش را در مدرسه‌ی ديگری پرکرد. حالا همه‌ی بچه‌ها و اوليا از من خواسته‌اند که ايشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدريس ايشان تعريف مي‌کنند. ايشان در همين مدت كم، برای بسياری از دانش آموزان بی بضاعت و يتيم مدرسه، وسائل تهيه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. با ابراهيم صحبت کردم. حرف‌های مدير مدرسه را به او گفتم. اما فايده‌ای نداشت. وقتش را جای ديگری پر کرده بود. ابراهيم در دبيرستان ابوريحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار بچه‌ها بود. دانش آموزان هم که از پهلواني‌ها و قهرمانی های معلم خودشان شنيده بودند شيفته‌ی او بودند. درآن زمان كه اكثر بچه های انقلابی به ظاهرشان اهميت نمی دادند، ابراهيم با ظاهری آراسته وكت وشلوار به مدرسه مي‌آمد. چهره‌ی زيبا و نورانی، کلامی گيرا و رفتاری صحيح، از او معلمی کامل ساخته بود. در کلاســداری بســيار قوی بود، به موقع می خنديد. به موقع جَذبه داشت. زنگ‌های تفريح را به حياط مدرسه می‌آمد. اکثر بچه‌ها در كنارآقای هادی جمع می‌شدند. اولين نفر به مدرسه می‌آمد و آخرين نفر خارج می شد و هميشه در اطرافش پر از دانش‌آموز بود. ســال تحصيلي ۵۹- ۵۸ آقــای هادی به عنوان دبير نمونه انتخاب شــد. هر چندکه سال اول و آخر تدريس او بود. اول مهر ۵۹ حكم اســتخدامی ابراهيم برای منطقــه ۱۲ آموزش و پرورش تهران صادر شد، اما به خاطر شرايط جنگ ديگر نتوانست به سر كلاس برود.
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 چرا نادر طالب زاده شد این کلیپ نادر و کمیاب رو حتما ببینند👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌 معلم ، افسر پیشرفت 🌹 : در این لشکر عظیم فرهنگی آموزش و پرورش ، افسرانی که عدّه‌ ها و مجموعه‌ ها را اداره میکنند همین معلّمینند . آموزش و پرورش وسیله‌ی پیشرفت کشور است . معلّمین عزیز ما در حقیقت افسران سپاه پیشرفت این کشور هستند . ( ۱۳۹۹/۶/۱۱ ) 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎤👈 همسر رحمة الله علیه 🔶 مادر استاد در مورد گفتند: در زمانی که استاد مطهری را هفت ماهه حامله بودم، در خواب دیدم که در مسجد فریمان تمام زنان فریمان نشسته اند و من هم آنجا هستم. 🔶 یک دفعه دیدم که خانم بسیار محترم و مقدّسی با مقتعه وارد شدند و دو خانم دیگر دنبال ایشان آمدند، در حالی که گلاب پاش هایی را در دست داشتند. 🔶 آن خانم مجلّلی که در جلو آن دو خانم بودند، به آنها گفتند: گلاب بریز، آنها روی سر تمام خانم ها گلاب پاشیدند. وقتی به من رسیدند، سه دفعه روی سر من گلاب ریختند. 🔶 ترس مرا فرا گرفت که نکند در امور دینی کوتاهی کرده باشم. ناگزیر مجبور به سؤال کردن شدم و از آن خانم پرسیدم: چرا روی من سه دفعه گلاب پاشیدند⁉️ 🔶 گفتند: به خاطر آن جنینی که در رحم شماست. این بچّه به اسلام خدمتهای بزرگی خواهد کرد. 🔶 وقتی مرتضی به دنیا آمد، با بچّه های دیگر فرق داشت، به طوری که در سه سالگی کُت مرا بر دوش می انداخت و به اتاقی در بسته می رفت و در حالی که آستینهای کت به زمین می رسید، به نماز خواندن می پرداخت. 📚 پاره ای از خورشید، ص 97
یاد معلمانی بخیر ؛ که فضای درس و مشق را به کنار توپ و تانک بردند تا سرمشق جهاد را بطور عملی به شاگردانشان املا کنند ...