eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.1هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
7.2هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
حرفے نزدم از غم دورى تـــو اما... اى ڪاش بدانے ڪہ چہ آورده بہ روزم... @mahman11
یا رب ز گناه خویش شرمنده منم بہ هرچه عقوبت هست زیبنده منم غفار تویی ، غنی تویی ،الله تویی بدڪار منم ،گدا منم ، بنده منم الهے با تو دارم گفت و گویے به سویت آمده بے آبرویی من آن ناخوانده مهمان تو هستم همان که بارها پیمان شڪستم 🌷 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹نغمه ماندگار 🌹ما حافظین قرآن، در راه حفظ ایمان، بگذشته ایم از جان، هیهات من الذله ... 🔸حاج صادق آهنگران @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨💚بســــم الله الرحمن الرحیــــم💚✨
🌹سلام مولای ما ، مهدی جان چه دلنشین است صبح را با نام شما آغاز کردن و با سلام بر شما جان گرفتن و با یاد شما پرواز کردن ... چه روح انگیز است با آفتاب محبت شما روییدن و با عطر آشنای حضورتان دل به دریا زدن و در سایه سار لبخند زیبایتان امید یافتن ... @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹قیمت پنج دقیقه از عمر حاج قاسم ‌چهار روز قبل از شهادتش به یک عالم بزرگ گفت: از خدا خواسته‌ام پنج سال از عمر مرا بگیرد به شما بدهد. آن عالم گفت: هفتاد و پنج سال است برای مکتب اهل‌بیت کتاب نوشته‌‌ام، صدها شاگرد تربیت کرده‌ام، همه این‌‌ها را حاضرم فدای پنج دقیقه مناجات شما با خدا و خدمات شما به مردم بکنم. @mahman11
🔰 دختر حاج قاسم می‌گفت: یکی از کارای همیشگی پدرم خواندن قرآن و نهج البلاغه بود و می‌گفت اگه مسئولان ما کتاب نهج البلاغه حضرت امیرالمومنین علی (ع) را مطالعه کنند در آداب حکومت و مملکت داری می تواند موثر باشد. @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆خسته شدی؟ 🌹صحبت های شهید حسن باقری درباره اینکه چرا آدم از انجام کاری خسته می شود را بشنوید 🕊شادی روحش صلوات @mahman11
🌹👆نحیف بود و لاغر مادرش می‌گفت آخه پسرم تو چه‌کاری از دستت برمیاد و می‌تونی تو جبهه انجام بدی ❤️نمی‌دانست فرزندش مغز متفکر برنامه‌ریزی و عملیات‌های مهم و استراتژیک و معاون فرمانده نیروی زمینی‌ست. او کسی نیست جز معروف به فرمانده شجاع و کارآمد دوران جنگ..✌️🦋 شادی روحش @mahman11
🌹فرقی نداره ایرانی باشی یا لبنانی .. جهاد باشی یا آرمان .. مهم اینه برای آرمان هات جهاد کنی . . . و سرانجام قصه دنیات بشه شهادت:) @mahman11
💠خدایا همه ما را هدایت کن و نور خودت را در دل‌هایمان بتابان و ریا و شرک را در وجودمان بمیران. خدایا این انسانی را که خلق کردی فقط در مواقع ضروری و سختی و ناامیدی است که به یاد تو می‌افتد. 💠خدایا توبه می‌کنم به سوی تو و در این راه یاریم ده و هرگاه ذره‌ای منحرف شدم سخت مرا در همین دنیا عذابم بده و شرایط برگشت به سوی خودت را برایم فراهم کن . 💠خدایا تو می‌دانی که فقط می‌خواهم به سوی تو بیایم، ولی چه کنم که قوه تشخیص من ضعیف است و این نفس مرا به خودم وا نمی‌گذارد... @mahman11
🌹وقت های خالی خودت را با کار و ورزش پر کن. تا وقتی که زمان ازدواجت نرسیده، دنبال ارتباط کلامی با نامحرم نرو؛ چون کم کم خودت رو به نابودی می‌کشی... @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید چون عشق باشد سهل است بیابان‌ها ♥️ ‎‎‌‌‎ @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهادت‌آمدنی‌نیست.. رسیدنی‌است؛ بایدآنقدر‌بدوی‌تا‌به‌آن‌برسی..ا @mahman11
🌹اگر پیروز شدیم یا شکست خوردیم، مهم نیست. اصل این است به تکلیف‌مان عمل کرده باشیم. اگر اسلام امروز نیازمند خون ماست و نیازمند پیروزی ماست تا به اقصی نقاط جهان گسترده شود، با اخلاص بجنگیم برای اسلام، نه برای جنگ. 📚 کتاب از برف تا برف ، صفحه 91 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴چریک مبارز مسلمان... 🌹روایت حضرت آقا از ۱۴سال مبارزه مخفیانه یک چریک مبارز مسلمان به نام 🌹۲ شهریور سالروز شهادت @mahman11
●پیش از سال 93 که مجید به کربلا سفر کرد پسر خیلی شری بود. همیشه چاقو در جیبش بود. خالکوبی داشت. خیلی قلدر بود و همه کوچکترها باید به حرفش گوش می دادند. اما بعد از سفر کربلا تغییر کرد. شاید اهل نماز نبود اما شهادت روزی اش شد چون به بچه یتیم رسیدگی می کرد و دست فقرا را می گرفت و به پدر و مادر خیلی احترام می گذاشت. . ●زمانی آمد و اصرار کرد می خواهد برود آلمان و کار کند. تصور می کرد اگر بگوید سوریه ما اجازه نمی دهیم و اگر بگوید آلمان ما مشکلی نداریم. من خیلی مخالفت کردم و گفتم نباید آلمان برود. مدتی بود شب ها خیلی دیر می آمد. شرایطش به گونه ای بود که حتی تصور می کردیم با دختری دوست شده و دیر می آید یا با رفقایش جایی می رود. اما بعدها فهمیدیم که برای آموزشی اعزام به سوریه می رفته است . ● قبل از شروع عملیات، نیروها را جمع کردم و گفتم که چگونه عمل کنند. پس از اتمام سخنانم، متوجه شدم مجید با یکی دیگر از دوستان در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبی‌ات مشخصه. چند بار گفتم بپوشون». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود». این آخرین شوخی مجید بود. . فردای همان روز مجید به وسیله موشک کورنت به شهادت رسید وتمام خالکوبی هایش پاک شد... @mahman11
امان از این لحظات! که جمعی "می‌روند"، و جمعی هم "می‌مانند".. و امان، از آن لحظۀ بازگشت.... جمعی "می‌آیند"... جمع دیگر را " "! جمعی هم "می‌مانند" که "می‌مانند".... @mahman11
با این که مدام به جبهه میرفت، خیلی اصرار داشت تا ازدواج کند. روزی یکی از اقوام به او گفت: «شما با این حضور دائمت در جبهه، معلوم نیست عمری طولانی داشته باشی ... آن وقت میخواهی داماد شوی؟» محمدرضا جواب داد: «شهیدی که متاهل باشد در لحظه‌ی شهادت، سرش بر دامان امیرالمومنین (ع) خواهد بود؛ در حالی که شهدای مجرد، فقط موفق به رویت آقا میشوند. میخواهم بعد از شهادت، سر بر دامان مولایم بگذارم.» تازه آن وقت بود که دلیل اصرارش را فهمیدم ... وقتى من در هنگام عزيمتش به جبهه گريه مى‏ كردم، مى‏ گفت: مادر، مگر در زيارت عاشورا نمى‏ خوانيد: كاش بودم و ياريت مى‏ كردم. امروز روز يارى امام خمينى، فرزند حضرت زهرا(س) است، چگونه مى‏ خواهى من دست از يارى او بردارم.» ✍به روایت مادربزرگوارشهید 📎معاون طرح‌وعملیات و قائم‌مقام تیپ‌جوادالائمه 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۲/۱/۱۸ مشهد ●شهادت : ۱۳۶۴/۱/۲ هورالعظیم ، عملیات بدر @mahman11
وقتی عشقِ حسین (ع) در جانت ریشه کرد دیگر قدرت ماندن نداری در قافله حسین (ع) کسی قصدِ ماندن ندارد همه بار سفر بسته‌اند ... @mahman11
سر مهدی تشنه لب را به زانو گذاشته بودم . دیدم لب مهدی به هم می‌خوره؛ گوشم را نزدیک بردم؛ گفت: آقارضا سرم‌ را روی زمین بذار.... بیهوش بودم مهدی با لباس یکپارچه از نور با لبخند کنارم آمد، گفت: حضرت زهرا(س) میخواست سرم را به دامن بگیرد واسه همین از شما خواستم سرم رو از روی زانوت رو زمین بزاری . ✍راوی: شهید رضا پور خسروانی 🌷 @mahman11