#رمان_محمد_مهدی 124
🔰 شب 21 ماه مبارک رمضان رسید، شبی که شب شهادت امیرالمومنین (ع) بود ،هم #محمد_مهدی و هم ساسان بعد از ظهر رو خوب خوابیده بودن تا امشب که یکی از شب های قدر هم هست ، بیدار بمونن و عبادت کنن
💠 اونها از روز اول ماه مبارک رمضان منتظر این شبها بودن ، چون در شب نیمه شعبان ، حاج آقا عسکری بهشون گفته بود که اگر کسی می خواد شب قدر رو خوب و معنوی درک کنه ، باید از اول ماه رمضان ، مراقبت های خودش رو شروع کنه و سعی کنه گناه نکنه تا اون شب ، شبی معنوی و عالی داشته باشه
✳️ در شب 19 ماه مبارک رمضان که اولین شب از شب های قدر بود، تا می تونستن استغفار کردن تا از گناهان پاک بشن، بعدش قرآن خوندن تا جایی که می تونستن و به معصومین (ع) هدیه دادند تا اونها رو از خودشون راضی کنند.
👈 یعنی با استغفار زیاد ، خدا رو راضی کنن
👈 با هدیه دادن خواندن قرآن ، اهل بیت (ع) رو راضی و خوشحال کنن
🌀در اولین شب قدر وقتی به این کارها پرداختند ، حالا امشب که شب دوم قدر هست و شب شهادت امیرالمومنین (ع) هم هست، قصد داشتند بیشتر به خدا نزدیک بشن و دل های خودشون رو به خدا نزدیک کنن
✳️ حاج آقا منبر رفتند ، طبق عادت هر شب ، شروع کردند به تفسیر یک آیه مهدوی قرآن ، و چون فردا روز 21 ماه مبارک بود، آیه ای از جزء 21 قرآن گفتند که درباره مهدویت باشه
👈 طبق شب های دیگه حاج آقا شمرده شمرده و کلمه به کلمه آیه رو خوندند تا مردم هم همراهشون بخونن ، چون در ماه مبارک رمضان ، خواندن یک آیه قرآن، ثواب ختم قرآن داره.
📖جزء [21]سوره لقمان، آیه20
💠«أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ»
💠خداوند می فرماید؛ آیا ندیدید که خداوند آنچه را که در آسمانها و آنچه را در زمین برای شما مسخر کرده و نعمت های ظاهری و باطنی خود را بر شما سرازیر کرده، ولی بعضی از مردم بدون هیچ دانش و هدایتی و بدون هیچ کتاب روشنگری، درباره خدا به جدال و ستیز می پردازند.
🔰 مردم عزیز ، خدای متعال در این آیه از دو نوع نعمت حرف زده که برای بندگان خودش آورده ، نعمت ظاهری و نعمت باطنی
👈 نعمت ظاهری که مشخص هست ، مثل مسائل امور مادی که ما داریم می بینیم سلامتی، رزق، روزی، فرزند خوب، همسر خوب، پدر و مادر مهربان و خوب، جامعه خوب..
👈 اما نعمت باطنی ، ...
✅ راوی روایت میگه از امام موسی بن جعفر(ع) درباره تفسیر این آیه سوال کردم.
فرمود: «نعمت ظاهر، امام ظاهر است و نعمت باطن، امام غائب».
👈 گفتم: آیا در میان ائمه(ع) کسی هست که غائب شود؟
✳️ فرمود: «آری! شخص او از دیدگان مردم غائب می شود، اما یاد او از قلوب مومنین غایب نمی گردد. او دوازدهمین ما امامان است. خداوند برای او هر امر سختی را آسان و هر امر دشواری را همواره سازد و گنج های زمین را برایش آشکار کند و هر بعیدی را برای وی قریب سازد و توسط وی تمامی جباران عنود را نابود کند و هر شیطان متمردی را به دست وی هلاک سازد. او فرزند سرور کنیزان است، کسی که ولادت اش بر مردمان پوشیده و ذکر نامش بر آنها روا نیست؛ تا آنگاه که خدای تعالی او را ظاهر ساخته و زمین را پر از عدل و داد کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد». (.کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص ۳۸۹)
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹برادر ارزوی شما چیه
ارزو همه رزمندگان اسلام زیارت کربلاست..
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله.
@mahman11
💠 بی حساب کتاب
آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دونماز، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند:
“این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم .از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و…اما من را بی حساب و کتاب بردند.
رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!”
👤 آیت الله #حق_شناس
🌹شهید#احمدعلی_نیری
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
نبودنهایےهست
که هیچ بودنے جاےِ آن را پُر نمیکند
نمیدانم
چطور
چرا
چگونه
دوست داشتنت درمن جوانه زد
نمیدانم از کِے
دلتنگ و بےتابت شدم
اما این را خوب میدانم
که خیلے وقت است
که نیستے که ندارمت
کاش امشب اتفاق تازه اے مےاُفتاد
و خدا نامتو را در فالِ حافظ من قرار میداد
دلم سرزده آمدنت را میخواهد
که دست دلتنگے را بگیرے و راهےاش کنے
برود و دست از سرِ من بردارد
بوےِ عطرت بپیچد
دوباره پُر شوم از هواےِ تو
ردِّ پایِ باران چشمانم را بگیریم
مثلِ همان روز
که چشم در چشم قاب عکست شدم
و با نم نم شبنم چشمانم
چشم در چشم تو
گل لبخند بر لبانم نشست....
#شهید_اصغر_پاشاپور🌷
#شهید_اصغر_ذاکر
#شهید_محمد_پورهنگ
#شهید_علی_امرایی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔پهلوانان نمی میرند....
👌حتما ببینید
@mahman11
با سلام و عرض ادب
جهت رزرو تبلیغات برای بهتر دیده شدن مشاغل و یا کانالهای خود در کانال شهدایی (ماه من) به لینک @mahman11tabligh مراجعه فرمایید.
با آرزوی شفاعت شهدا برای همه عزیزان کانال
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #قدرت_خداوند
🎥 مصاحبه با غواص مفقودالاثر عملیات کربلای ۴ ،بسیجی شهید سید اصغر احمدی :
🎙... ما از اول جنگ به قدرت خودمان اتکا نکرده ایم و فقط به قدرت خداوند متکی بوده ایم...
جاویدالاثر سید اصغر احمدی از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که از اوایل نوجوانی راهی میادین نبرد با متجاوزان بعثی شده و بعد از شرکت در چندین عملیات بزرگ و کوچک، سرانجام در سوم دی ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی کربلای چهار ، در کسوت غواص خط شکن گردان حضرت ولیعصر (عج) لشگر ۳۱ عاشورا ، در منطقه عملیاتی اروندرود به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد🕊🕊
پیکر مطهر این دلباخته راه خدا، تاکنون یافت نشده است...
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥باورتون میشه این مراسم به اسم یادواره شهید همت برگزار شده!
واقعا باعث تاسفه...
🔹به کجا می رویم؟!
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹از ترکیه آمده اند برای خدمت به زوار حاج قاسم
♦️در حال آماده سازی موکب شان در مسیر منتهی به گلزار شهدا هستند.
@mahman11
47.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹شهید حاج قاسم سلیمانی:
«من با این پاها در حَرَمت پا گذاردهام و دورِ خانهات چرخیدهام و در حرم اولیائت در بینالحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدنها و خزیدنها و به حُرمت آن حریمها، آنها را ببخشی.»
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹دلم را بردی سلیمانی به شهر چشمان بارانی
رها کردی عاشقانت را میان دریای طوفانی
🔰با صدای حاج صادق آهنگران
🔰 آهنگساز و تنظیم کننده : مجید شمسایی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀یادی از شهدای مسیحی کشورمون که
خون دادن تا خاک ندن...
.
#کریسمس
#میلاد_حضرت_مسیح
#سال_نو_میلادی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت_چهارم
احسان گفت: دلم براتون تنگ شده بود.
محسن شکلکی در آورد و گفت: واسه همین شش ماه بی خبر رفتی؟ میدونی مامان چقدر نگرانت شد؟
احسان دستی بر موهایش کشید: نیاز بود برم. برای آدم شدن به این سفر نیاز داشتم.
مهدی گله کرد: ما هم به تو نیاز داشتیم.
احسان آرنجش را روی زانو گذاشت و به سمت مهدی خم شد: چی شده؟
مهدی نگاه از احسان گرفت: روزای بدی داشتیم.
احسان پرسید: داشتید؟ الان همه چیز خوبه؟
مهدی همانطور که نگاهش را از احسان دور نگاه میداشت، پوزخندی زد:
دیگه هیچی خوب نمیشه. بعد از جایش بلند شد و گفت: بریم پایین، مامان بابا میخوان باهات حرف بزنن.
احسان بلند شد و گفت: نگرانم کردی بچه! بریم ببینم چه خبره.
رها چای را مقابلشان گذاشت و کنار صدرا نشست: به هدفت رسیدی؟
احسان گفت: اول بگید من نبودم اینجا چه خبر بود.
صدرا نگاه چپ چپی به پسرها کرد و گفت: نتونستید جلوی زبونتون رو بگیرید؟ میذاشتید برسه بعد نگرانش میکردید.
احسان گفت: تو رو خدا بگید چی شده!
رها استکان چایش را در دست گرفت. به رسم ٱیه، چایش را نفس کشید. عطر گل گاوزبان را به کام کشید.
نگاهش را به احسان داد اما ذهنش جایی در گذشته بود.
رها: چهار ماه پیش بود. شب بیست و سه ماه رمضون. مثل همیشه خواستیم بریم قم، اما جور نشد. رفتیم مسجد محل. اومدیم خونه و سحری خوردیم. ساعت نزدیک شش صبح بود که تلفن زنگ زد. نگران ازخواب پریدیم. تلفن رو برداشتم. صدای گریه مامانم اومد. گفت رها بدبخت شدیم. شدیدا گریه میکرد.
احسان فکر کرد: حتما حاج علی از دنیا رفت. مرد خوبی بود.
رها ادامه داد: چطور لباس پوشیدیم و به قم رسیدیم، بماند. خود ما هم نفهمیدیم چطور رسیدیم. همزمان با ما سیدمحمد اینا هم رسیدن. اونها هم حال بهتر از ما نداشتن. رفتیم تو خونه و دیدیم مامان زهرا یک گوشه نشسته و زار میزنه، زینب سادات یک گوشه با لباس مشکی وچادر
نشسته و خیره شده. ایلیا هم با لباس سیاهای بیرونش سرش رو پای زینب ساداته و با چشمای خیس تو خودش مچاله شده. دنبال آیه گشتم، ندیدمش. صدرا در اتاق ارمیا رو باز کرد، تخت خالی بود. سید محمد دوید سمت زینب و تکونش داد. اما هوشیار نشد. صداش زد اما نگاهش نمیکرد. محکم زد توصورتش تا نگاهش آروم اومد تو صورت عموش و گفت: یتیم زدن نداره عمو! از خونه بیرون بری و بیای ببینی نه بابا داری نه مامان،زدن نداره عمو! مُردن داره.
اشک از چشم زینب سادات ریخت و ما همه خشک شدیم. زینب اما ادامه داد و گفت: حاج بابا که شنید سکته کرد و بردنش بیمارستان. پلیس اومد و خونه شلوغ شد. پلیس گفت بیاید شکایت، وکیل. گفتیم عمو صدرا میاد. اون وکیل باباست. اما بعد یادم اومد بابا ندارم دوباره! الان من باید وکیل بگیرم. ایلیا باید وکیل بگیره! عمو صدرا! وکیل ما میشی؟
صدرا رفت زینب رو بغل کرد. سیدمحمد ایلیا رو تو بغلش گرفت. بچه از بس گریه کرده بود تنش میلرزید. اونقدر که سیدمحمد هم باهاش لرزید.
به ایلیا آرامبخش زدن. من رفتم پیش مامانم. مامانم که تازه طعم زندگی رو چشیده بود و تازه فهمیده بود زندگی میتونه زیبا باشه. دوباره پر شد از غم.
احسان پرسید: چرا؟ چه اتفاقی براشون افتاد؟ کار کی بود؟ تصادف کردن؟
🌷نویسنده: #سنیه_منصوری
#ادامه_دارد....
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩸آه ، مرگ خونین من !
عزیز من ! زیبای من ! کجایی ؟
مشتاق دیدارت هستم...
🔹 وقتی بوسهٔ انفجارِ تو ،
تمام وجود مرا در خود محو میکند ،
دود میکند و میسوزاند
چقدر این لحظه را دوست دارم
آه ، چقدر این منظره زیباست ....
#اللهم_اجعل_مماتی_شهادت_فی_سبیلک
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_ابومهدی_المهندس
#شبتون_شهدایی_
@mahman11