#اطلاعرسانی
مراسم وداع با پیکر شهدای طریق القدس
امشب ساعت۲۲ / معراجالشهداء
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید ابومهدی المهندس: فرقی نمیکند به دست آمریکا شهید شوم یا اسراییل و داعش؛ هر سه یکیاند.
🔸وقتی که کنار حاج قاسم باشم، آرامش دارم چون سیمش به «آقا» وصل است.
#محور_مقاومت
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
″ در رکاب سروَرَت،
آن سروِ خونین سَر جُدا
ارباً اربا میشوی
آنگاه گویند:
#جانفدا...″
✍ فرازی از وصیت نامه حاج قاسم :
🔹 عزت دست خداست
و بدانید اگر گمنام ترین هم باشید
ولی نیت شما، یاری مردم باشد
میبینید خداوند چقدر با عزت
و عظمت شما را در آغوش میگیرد.
#شهید_قاسم_سلیمانی🌷
@mahman11
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت_بیست_وچهارم
احسان رفت و زینب سادات غرغر کرد: این چرا داره میاد؟ به تو چه آخه!
محسن زیر لب گفت: غیرتی شده دیگه! ناموسش بره وسط یک مشت نوجوان؟
ِزینب سادات از بس درگیر افکار از سر باز کردن احسان بود متوجه حرف های محسن نشد.
احسان لباسهایش را عوض کرده و وارد حیاط شد: سلام! باز چکار کردید شما؟
زینب سادات: باز؟ مگه شما در جریان قبلی ها بودید؟
احسان شانه ای بالا انداخت: یک بار داشتم میرفتم بیمارستان، دیدم با مامان زهرا دارن میرن مدرسه. خب! چکار کردید؟
محسن: هیچی! احسان: مامان بابا میدونن؟
محسن آرام گفت: نه.
زینب سادات: از سادگی و مهربونی مامان زهرا سواستفاده کردن!
احسان اخم کرد: شاید کاری که کردید مهم نباشه و بشه بخشیدتون. اما پنهان کردن از خانواده، واقعا میخوام بدونم چطور میخوای جواب مامان بابا رو بدی!
به سمت در حیاط میرفتند که محسن به ایلیا گفت: چرا به زینب گفتی؟
ایلیا: نگفتم! شنید دیگه!
محسن: الان به همه میگه!
زینب سادات که صدای محسن را شنیده بود گفت: تا شما باشید پنهان کاری نکنید.
دم در احسان گفت: بفرمایید سوارشید، با هم میریم.
زینب سادات جواب داد: ممنون. باماشین خودمون میایم.
احسان: راه کوتاهه. یکم باهاشون حرف بزنیم ببینیم چی شده.
ایلیا در عقب را باز کرد و نشست. زینب سادات به اجبار کنار برادر قرار
گرفت.
در راه همه سکوت کرده بودند. هیچ کس حرف نمیزد. به مدرسه رسیده و هر سه وارد شدند. نگاه پسرها به دختر جوان محجبه ای افتاد که با سه مرد وارد میشد. زمزمه هایی از اطراف بلند شد.
احسان کنار زینب سادات قرار گرفت و سایه حمایتش احساس عجیبی به زینب داد.
ایلیا در طرف دیگر غر زد: آخه چرااومدی؟ ببین چطور نگاهت میکنن! برم
یک بادمجون پای چشمهاشون بکارم ها!
احسان گفت: آروم باش پسر! این چیزا طبیعیه!
به دفتر مدرسه رسیدند. وارد که شدند معلم ها یکی یکی در حال خارج شدن بودند. مرد جوانی که حدودا سی و پنج ساله بود
گفت: پارسا! گفتم والدین! فقط والدین! تو هم همینطور زند! برید بیرون.
زینب سادات گفت: سلام. من خواهر ایلیا پارسا هستم...
مرد حرف زینب سادات را قطع کرد: گفتم بهشون فقط والدین! وقت خودتون و من رو تلف نکنید لطفا.
زینب سادات اخم کرد و مشتش دور چادرش، محکم شد: خدا رفتگان شما رو بیامرزه!
مرد اخم کرد: چه ربطی داره خانم؟
زینب سادات: آخه والدین ما هم رفتن پیش رفتگان شما! یعنی شما خبر ندارید از دانش آموزانتون؟ تا جایی که یادمه برای مدیر مدرسه همه چیز رو توضیح داده بودم.
در همان لحظه مردی میانسال وارد شد: اتفاقی افتاده آقای فلاح؟
مرد جوان: نه جناب مدیر. خودم حلش میکنم.
زینب سادات: شما نمیتونید حل کنید آقا! جناب توکل! خواهر ایلیا پارسا هستم.
توکل: خوش اومدید خانم. جریان چیه فلاح؟
فلاح: دعوای دیروز.
توکل رو به احسان کرد: و شما؟
احسان: احسان زند هستم.
فلاح پوزخند زد: والدین شما هم فوت کردن جناب زند؟
احسان اخم کرد: نه! خداروشکر کاملاصحیح و سالم هستن.
فلاح: پس بگید خودشون بیان.
احسان: اگه کار شما واجب باشه، حتما!
فلاح: بهتره بگید اگه بچه شون براشون مهم باشه!
احسان: بهتره بگید موضوع چیه؟
فلاح: دعوا!
🌷نویسنده:سنیه_منصوری
ادامه دارد ...
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حزب الله اهل ولایت است
و اهل ولایت بودن دشوار است پایمردی میخواهد و وفاداری
#شهید_سید_مرتضی_اوینی
#شبتون_شهدایی_
@mahman11
#سلام_امام_زمانم_
🌸 السَّلامُ عَلَیْكَ یا خَلیفَةَ اللَّهِ
وَ ناصِرَ حَقِّهِ...
سلام بر تو اي خليفه خدا و ياور حقّش
📘فرازی از زیارت آل یاسین
سلام بر تو ای نماینده پروردگار بر روی زمین که آینه وجودت نمایانگر اوست.
سلام بر تو ای مولایی که حق خدا به دست تو احیا خواهد شد و همه خلایق را زیر پرچم توحید جمع خواهی کرد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
@mahman11
#شهدا
خیلی وقتها شکم خودشان را
با یک تکه نان بیات و پنیر سیر میکردند
گاهی هم نان خالی !!
ولی با جان و دل جنگیدن ....
#مردان_بی_ادعا
#صبحتون_شهدایی_
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه زیبا و شیرین است
رفاقت با شهـدا...
داشتـن کسی که تــو را
بیش از پیش به خـدا برسـاند...
🕊 #شهید_محمدابراهیم_همت🌷
#سیره_شهدا #شهیدان_زنده_اند🌸
اللهـمعجـللولیڪالفـرج
@mahman11
"روایتگرے حاج حسین کاجی"
🌷رفتم سر مزار رفقای شهیدم و
فاتحه ای خوندم و برگشتم
شب تو خواب رفقای شهیدم رو دیدم
گفتن: فلانی خیلی دلمون برات سوخت
گفتم: چرا
جواب دادن:
وقتی اومدی مزار ما فاتحه خوندی
ما شهدا آماده بودیم هرچی از خدا میخوای
برات واسطه بشیم
ولی تو هیچی طلب نکردی و برگشتی
خیلی دلمون برات سوخت...
🌹رفتین مزار شهدا
حاجت هاتون رو بخواید
برآورده میشه...
@mahman11
🌷شهدا با معرفتند
پا که در مقتلشان گذاشتی قسمشان بده به رفاقتشان؛
و یقین کن حاضرند باز هم جان بدهند
تا تو جان بگیری
📎از شهدا بخواه تا دستت را بگیرند..
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹امام خامنهای خطاب به گروه تفحص شهدا: كسانی میخواهند مسأله شهادت را زير غبارها پنهان كنند؛ شما نمیگذاريد آن كار انجام بگيرد
@mahman11
جلساتی كه نه ميز داشت..
نه پذيرایی با انواع شيريني و ميوه و نوشيدني...
نه آدمهاي پر مدعا...
اما بازدهي داشت در حد اعلا!🌷
@mahman11
عطرِ نفس شما
از هر کجا گذشت
« بهار » شد ...
#شهید_سردار_محمود_کاوه
#رزمندگان_لشکر_ویژه_شهدا
@mahman11
↯♥️💣↯
زنهادرتاریخبہاسمسہمۍ
ازشھادتندارندولیرسمبعضی
هایشانجزشھادتنیست!(:✌️🏾🌱
@mahman11
شهید مدافع حرم نوید صفری🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۶۵/۴/۱۶
محل ولادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۸/۱۸
محل شهادت: بوکمال سوریه
مزار: بهشت زهرای تهران
قطعه ۵۳
@mahman11
🔰زندگینامه شهید مدافع حرم نوید صفری
💐🌿در تاریخ 16 تیر ماه سال 1365 دراستان تهران دیده به جهان گشود.
شهید صفری از نسل سوم از فرزندان حضرت روح الله (ره) بود که برای دفاع از حرم حضرت زینب راهی سفر عشق سوریه شدند و به مقام شهادت نائل شدند.
متاهل و تازه داماد بودند و خطبه عقد شهید نوید صفری توسط رهبر معظم انقلاب (به صورت تلفنی) خوانده شد.
از صفات بارز اخلاقی شهید احترام بسیار زیاد به پدر و مادر ، مودب و با حیا ، بسیار دلسوز ، اهل فکر و صبور ، شوخ طبع، بسیار کار راه انداز و توانمند بودند.
شهید نوید صفری که برای انجام ماموریت سه ماهه به سوریه اعزام شده بودند پس از پایان ماموریت به درخواست خود شهید و با اجازه فرماندهان به دیرالزور البوکمال اعزام شدند.
شهید نوید صفری طی نبرد با تروریست های داعش در شهر البوکمال زخمی و به اسارت تروریست ها در آمد.
طی مدتی خبری از وی نبود تا اینکه با آزادی کامل شهر البوکمال از لوث تروریست های تکفیری در تاریخ 5 آذر ماه 1396 پیکر مطهر او شناسایی و مشخص شد که همچون سالار و سرور شهیدان ، مظلومانه به شهادت رسیده و سر از پیکرش جدا شده است.
شهید صفری علایق خاصی به شهید محمد حسن (رسول) خلیلی ، شهید سعید علیزاده و شهید علی خلیلی داشتند.
از علایق شهید می توان به هیئت و روضه های هفتگی، زیارت شهداء ، کارهای فرهنگی، سر زدن به خانواده شهداء و …. اشاره کرد.
شهید بسیار اهل زیارت بودند و تا جایی که شرایط اجازه می داد به سفر مشهد ، کربلا ، قم و….. می رفتند و شرایط سفر اطرافیان و نیازمندان را برای رفتن به زیارت فراهم می کردند.
@mahman11
♥️ماجرای عقد آسمانی شهید صفری به روایت همسر ایشان
🌻🍃همسر شهید نوید صفری در رابطه با خاطره جاری شدن صیغه محریمت آنان در جوار مزار مطهر شهدا و ساعت به یادماندنی قرائت خطبه عقدشان میگوید:
سال 95، در سالروز میلاد پربرکت امام حسن عسکری(ع)، در جوار شهدا بود که خطبه محرمیتمان خوانده شد.
حال و هوای بهشتیِ بهشت شهدا، حال و هوایمان را عوض کرده بود.
هرچه بود آرامش بود و آرامش. باهم عهد بستیم همراه و کمک حال هم باشیم برای رسیدن به خدا و رضایت او ...
این روز مصادف بود با سالروز تولد قمری شهید مدافع حرم، رسول خلیلی و ارادت هر دوی ما به این شهید بزرگوار، شیرینی این روز را برایمان دوچندان و به یادماندنیتر کرد.
روز قبل از محرمیت آمده بود بهشت زهرا و شهدا را برای مراسم دعوت کرده بود.
میگفت حتی شهدای شهرستانی را هم دعوت کردم. به قول خودش آن لحظات بین زمین و آسمان ترافیکی شده... الحمدلله که تو رسیدی و من شیرینی وصالت به پروردگار، به لطف خودش در جانم نشسته و دل مرا نیز به شادی و آرامشت، آرام کرده.
خطبه عقد این شهید به صورت تلفنی توسط رهبر معظم انقلاب خوانده شده است.
همسر شهید با اشاره به آن روز خاطره انگیز میگوید:
نوید سر سفره عقد، قرآن را که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن را باز کرد تا هر صفحهای که آمد باهم بخوانیم؛ آیه اول صفحه را که دید، لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد،
چشمانش از شوق برق میزد، آیه 23 سوره احزاب دلش را آرام کرده بود.
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»:
«برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند مانند عبیده و حمزه و جعفر) و برخی به انتظار فیض شهادت مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.»
چه زیبا به عهدت با خدا وفا کردی که به جرگه شهدا پیوستی مرد آسمانیام...
@mahman11
💥کروکی محل تدفینش را کشیده بود
کیایی یکی از دوستان شهید صفری از علاقه شهید نوید صفری به شهید خلیلی چنین میگوید:
یکی از مطالب خیلی خاصی که زیاد از آن روایت میکرد، علاقه خیلی شدیدش به شهید رسول خلیلی بود.
ایشان خیلی اصرار داشت که من را در کنار شهید خلیلی دفن کنید.
یک کروکی هم کشیده که دقیقا فلان جا من را دفن کنید.
عقدش هم بالای سر شهید خلیلی خوانده شد. عکسهایش موجود است عکس پروفایلش این شهید بود و خاطراتش همه از شهید خلیلی بود.
او همچنین به خاطرهای با شهید علیزاده اشاره کرده و میگوید: یادم هست یکی از خاطراتی که از سوریه تعریف میکرد این بود که مادر شهید سعید علیزاده به او گفته بود یا شهید شد بیا و یا سالم برگرد و جانباز نشو.
سعید علیزاده هم جانباز شده بود و قبل از اینکه دوستانش بالای سرش برسند تکفیریها او را به رگبار بسته و به شهادت رسانده بودند.
نوید بالای سرش بود که میگفت: «من گفتم مادرت دوست ندارد اینطوری بروی، برای همین شهیدت کردند.» دستش را گرفته بود و گاهی میخندید و گاهی گریه میکرد.
@mahman11
🕊💞راهکار شهید «نوید صفری» برای آرامش پدر و مادرش پس از شهادت
🕊 🌹شهید مدافع حرم «نوید صفری» شانزدهمین روز تابستان ۱۳۶۵ در تهران متولد شد. جوانی با محبت، مهربان و کار راه انداز که هر کاری از دستش برمیآمد، دریغ نمیکرد.
به خواندن نماز اول وقت مقید بود و احترام بسیاری به والدینش میگذاشت.
دی ماه سال ۱۳۹۵ خطبه محرمیت این تازه داماد شهید در گلزار شهدا بهشت زهرا (س) و خطبه عقدشان توسط حضرت آقا (بصورت تلفنی) در حرم حضرت سیدالکریم (ع) قرائت شد.
شهید صفری در سومین ماموریت خود در مردادماه ۱۳۹۶ به سوریه رفت و در عملیات آزادسازی شهر بوکمال سوریه شرکت کرد و در تاریخ ۱۸ آبان ۱۳۹۶ مصادف با اربعین حسینی با لباس عزای حضرت ثارالله (ع) به آرزوی خود رسید.
به دلیل آزاد نبودن منطقه، پیکر شهید چند روز بعد از شهادت، تفحص و شناسایی شد و ۵ آذر ۱۳۹۶ به ایران بازگشت و طبق وصیت شهید، ابتدا در حرم حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) طواف داده شد و سپس در بهشت زهرای تهران (س) (قطعه ۵۳) در جوار مزار شهید مدافع حرم «رسول خلیلی» که ارادت بسیاری به این شهید داشت، آرام گرفت.
شهید نوید صفری در یکی از دستنوشتههای خود نوشته است، «زیارت عالی و والامقام و پر فیض عاشورا را بخوانید و از طرف من به حضرت ابراز ارادت کنید.
بر شما باد خواندن عاشورا عاشورا عاشورا، که این سخن، سخن امام عصر (عج) است و بدانید هر که ۴۰ روز عاشورا بخواند و ثوابش را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم.
حتی یک زیارت عاشورا هم قیامت میکند با روضه ارباب از طرف مادرش و خواهرش. انشاءالله شرمندهی شما نباشم. به امید حضرت حق...»
در ادامه، خاطرات عزاداری شهید مدافع حرم «نوید صفری» بر سوگ سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) از کتاب «شهید نوید» را میخوانید.
🚩ماه محرم نوید به روایت مادر شهید...
«نوید من، عاشق امام حسین بود. از همان بچگی که میبردمش توی روضهها و پای دیگهای نذری، کمک حال مجلس بود.
بچه که بود دود کردن اسفند مجلس با او بود، بزرگتر هم که شد، دیگر ما محرم نویدی نمیدیدیم. وقف جلسات روضه بود.
روی پیراهن سیاهش خیلی حساس بود. میگفت، «این لباس خیلی حرمت دارد.» نویدم حرمت نگهدار بود. همین بود که به آرزویش رسید.
دلش میخواست شبيه اربابش شهید شود. این حرفها را به من نمیزد. توی دفترهایی که از او به یادگار مانده، نوشته است. به من فقط همیشه میگفت، «برایم دعا کن مادر...»
پسرم در وصیتنامهاش نوشته «پدر و مادر عزیزم، در فراق بنده بیتاب نباشید و گریبان پاره نکنید که به خدا راضی به این نیستم.
از شما گذشتن و فدا کردن من، برای جوانان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را خواستارم. در مصیبت من فقط برای سیدالشهدا (ع) بگرييد که امام رضا (ع) فرمود: در تمام مصیبتها بر غریبی جدم حسین (ع) گریه کنید. از شما کمال تشکر را دارم که در امر تربیت بنده کوتاهی نکردید و من را با مکتب امام حسین (ع) آشنا کردید، مادرم شیر شناخت به من داد و پدرم نان حلال. انشاءالله دیدار به صبح قیامت در جوار امام حسین (ع).»
از شما چه پنهان، من خیلی وقتها نوید را کنار خودم حس میکنم. توی خواب نه! بیداری. مثلا در آشپزخانه، وقتی مشغول پختوپز هستم، احساس میکنم نوید پشت سرم ایستاده است.
گرمای وجودش را حس میکنم. خیلی وقتها میبینمش که نشسته روی مبل کنار آشپزخانه، ایستاده کنار ستون در پذیرایی، دراز کشیده روی تختش.
من هنوز هم با نوید زندگی میکنم. رمزمان را میخواهید بدانید، «السلام علیک یا ابا عبدالله الحسين (ع)»😔💚
خود نویدم قبل از شهادتش برایم این رمز را انتخاب کرده،
«مادر بدان اگر شهید شدم غصه ندارد، بلکه برای خودم و شما افتخار دارد. من منتظرم شما بیایید و همه چیز را برای شما مهیا کنم، به شرط صبر و استقامت و ایمان البته.
💌هروقت یک سلام به سیدالشهدا (ع) بدهی، من کنار تو حاضر هستم. بدان من را به حضرت زینب (س) سپردهای و از این به بعد پسر حضرت زینب (س) شدهام.
تمام زندگی سعی کردم، هر کاری داری انجام بدهم تا دلت شاد شود. از کارِ خانه تا کار فنی و حال باید در عرصه جهاد دیگر به مادر شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) خدمت کنم.
تمام هدفم این است از طرف حضرت زهرا (س) برای مدافعان و خود حضرت زینب (س) خدمت کنم و ثوابش را به حضرت زهرا (س) هديه بدهم. انشاءالله...
من منتظر شما هستم و از شما جدا نیستم.
روح پاکش با سالار شهیدان و ائمه اطهار محشور باد🌹🌹🌹
@mahman11
شهید نوید صفری در کنار مزار شهید مدافع حرم رسول خلیلی🌹✨
@mahman11