eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.6هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
7.4هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
بگـذرد شبـۍ بـ‌ه خلوٺـــــ ایڹ همنشیـ‌ڹ درد ٺا شـرح آڹ دهمـ ڪ‌ه غمٺـــــ بادݪمـ چـ‌ه ها نڪرد 💚شبتون شهدایی 💚
  بیست و ششم   •❥❥ شمارش معڪوس •❥❥ 🍂🌹🍃‌‌ ⁉️ ﺭﻣﻀﺎﻥ دارد از ﺩﺳﺖ می‌رود ﯾﺎ ﻣﻦ؟ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﺜﻞ ﻗﺒﻞ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﺑﺎ ﻣﺎﻩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺗﻔﺎﻭتے نڪرده‌ام! شرمنده‌ام… ڪہ ﻓﻘﻂ ﮐﻤﯽ ﺳﺎﻋﺖ ﻏﺬﺍیےام ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﺳﺖ. ﻭ ﻣﻦ از مهمانے تو ﻓﻘﻂ ﮔﺮﺳﻨگے ﻭ ﺗﺸﻨگےاش را فهمیدﻡ! ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﺴﺎﻁ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؛ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪ… ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﻝ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻏﯿﺮ ﺗﻮ! ✨ ﺧﺪﺍﯾـــﺎ... ڪمڪم ڪن در این زمان باقی‌مانده، ﻧﺴﺨﮥ شفابخش ﺭﻣﻀﺎﻧﺖ بشود درمان دل گنهڪارم. ----^_____➖🍃🌹🍂➖__
مقام_معظم رهبری در مورد او می گویند : او تنها نظامی ای بود که در نماز به او اقتدا کردم در واقع شهید شیرودی یک عارف وارسته بود همواره می گفت من و همرزمانم برای اسلام می جنگیم نه چیز دیگر نماز اول وقت
🍁حسیـݩ جاݩ ازهمان‌روزڪه مسڪینِ سراےتو شدم بہ‌توسوگندڪه نمڪگیر عطاےتو شدم گرڪسے سلطنتےیافٺ بہ خود مینازد من ڪنم نازبہ عالم ڪه رفیقِ تو شدم ❣السلام علیڪ یااباعبدالله❣
سلام آقا یا مهدی (عج) 💫غم هجران تو ای یار مرا شیدا کرد 💫غیبت و دوری تو حال مرا رسوا کرد 💫دوری تو اثر جمع بدی های من است 💫شرمسارم گنهم چشم تو را دریا کرد
خوشا آنان ڪہ شہـــادتــــ را عاشــــــق بودند؛ و شہادتــــ ،شیداے آنان ... و خوشا شہداے مدافع حرم ڪہ چون عباس دفاع از حرم ، افتخارشان و شہــادتـــــ ، مزدشان... روزتون شهدایی
❣❣❣ 🌼🍃پروردگارا به من بیاموز که دلتنگ و محزون نشوم آنگاه که تو چیزی را نمیخواهی که من میخواهم😔 🌼🍃پروردگارا به من بیاموز...... آمین یا ربی الهی به امید تو
بیست‌و‌ششم ماه مبارک رمضان 🌸 اللَّهُمَّ اجْعَلْ سَعْيِي فِيهِ مَشْكُوراً وَ ذَنْبِي فِيهِ مَغْفُوراً وَ عَمَلِي فِيهِ مَقْبُولاً وَ عَيْبِي فِيهِ مَسْتُوراً يَا أَسْمَعَ السَّامِعِين خدايا كوششم را در اين ماه مورد سپاس، و گناهم را آمرزيده، و عملم را پذيرفته، و عيبم را پوشيده قرار ده، اى شنواترين شنوايان.
همین الان اگر سر رسد و تو را به عالم باقی فرا بخواند، هرچند با ؛ آماده ای...؟ 🌸
🌺🌺 جان دادن رفته بوديم براي شناسايي که توسط کردهاي حزب دموکرات به اسارت گرفته شديم. رضا غلامي هم که از ناحيه ران پا مجروح بود، اسير آن‌ها شد. يکي از آن‌ها به رضا گفت: بلند شو. رضا سعي کرد اما نتوانست بایستد. فرمانده هم با ديدن اين صحنه به اطرافيانش گفت: خلاصش کن. رضا بچه‌ي خنداني بود. نگاه نگرانم رفت روي صورت رضا، هنوز لبخند مي ز‌د. صداي گلنگدن آمد و چشمم چرخيد سمت اسلحه. بعد با اسلحه مسلح شده‌اش آمد روبه‌روي رضا ايستاد. رضا به او نگاه کرد و گفت: مي‌خواي چه کار کني؟ مرد کرد گفت: مي‌خوام بزنمت. رضا دوباره گفت من مجروحم نمي‌توانم بلند شوم. صداي رضا مي‌لرزيد. نفس‌هايش به شماره افتاده بود. اسلحه را کشيد پايين، سمت سينه‌ي رضا. رضا به صورتش نگاه مي‌کرد. بي‌معطلي ماشه را کشيد. گلوله، سينه رضا را دريد. رضا غلت خورد. کمي به خودش پيچيد. رويش دوباره به سمت تيرانداز بود. فاصله‌ي نوک اسلحه از سينه‌ي رضا به دو وجب بيش‌‌تر نمي‌رسيد. من ديدم که پشت سينه‌ي رضا، کنده شد. دوباره ماشه را کشيد. اين بار طرف راست سينه‌ي رضا را سوراخ کرد. آن طرف پشت سينه‌اش هم کنده شد. رضا درجا دور خورد، غلت خورد. باز هم رويش به طرف تيرانداز بود. نشت روي سينه‌ي رضا. يک گلوله ديگر روي قلبش نشست. رضا نمي‌توانست جان بدهد. غلت مي‌خورد. حالا پايش را مي‌کشيد روي زمين داشت جان مي‌داد. خون تمام محوطه‌اي که او روي آن پاهايش را مي‌کشيد. گرم کرده بود. قرمز شده بود. مشت، مشت به خاک چنگ مي‌زد. تيرانداز آمد، بالاي سر رضا، رضا با خوني که از لب‌هايش جاري بود پرسيد: مي‌خواي چه کار کني؟ کرد گفت: مي‌خوام بزنم. رگه‌هاي خاک را مي‌ديدم که از لاي مشت رضا بيرون مي‌آمد. رضا التماس مي‌کرد. گفت: تو رو خدا نزن. دارم جون مي‌دم. حرف رضا تمام نشده بود که چهارمين تير هم شليک شد. زد به سر رضا. درجا رضا شهيد شد. خون همه جا را گرفته بود. مرد کرد بي‌تفاوت از آن‌جا دور شد... راوی: میکائیل فرج پور یادش گرامی و راهش پر رهرو اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
❣ آقـــــا جـــــان ❣ ✨ اگر حجاب ظهورت وجود پست من است دعا نما که بمیرم چرا نمیایے !!!😔 ❣مولاے من ... دست بـﮧ قلم بردم تا برایتان حرف ها بزنم ... اما نشد ... خواستم از " دردم " بگویم دیدم دردِ شما، خودِ "منم "....😢 خواستم از " بـﮯ کسـﮯ " ام حرف بزنم ... دیدم تنهاتر از شما درعالم نیست !!!😭 خواستم بگویم " دلم از روزگار گرفتـﮧ " دیدم خودم در خون بـﮧ دل کردنِ شما 😞 کم نگذاشتـﮧ ام ...😞 قلم کم آورد ... بـﮧ راستـﮯ کـﮧ وسعت "مظلومیت " شما قابل اندازه گیرے نیست ... 😔 آقا جان ببخش😔 🕊🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹🕊 شهید گمنام
دلنوشته های دختر شهید گمنام پدرم می دانی سال و ماهی است که دلتنگ توام آرزو دارم باز با تو باشم «بابا» مادرم می گوید: «پدرت در همه جا همره ماست» و خودت می دانی خواب هایم همگی وقف تواند پس «تا ابد منتظرم» به من یاد دادی که همیشه با یاد خدا کارهایم را آذین دهم و جز نامش افتتاحی نجویم و نگویم پس به نامت ای مهربانترین مهربانان بابایم سلام گفته اند حرف دلم را برایت بنویسم. ولی مگر می شود یک دنیا حرف را در یک کاغذ کوچک جای داد؟! حرف های ناگفته بسیار دارم که با تو بگویم. از دلتنگی هایم و از خاطرات فراموش نشدنی و از روزهای با تو بودن. از شاگرد اول شدن من از بزرگ شدن داداشم از گریه های پنهانی مادر، از عکس پر از خاطرات روی دیوار. خیالت راحت، همه هوایم را دارند. اما، دلم در هوای توست. آخر هفته ها به هر بهانه ای راهی مزارشهدای گمنام می شوم تا بیایم و با تو حرف بزنم. جایی که آخرین بوسه را بر پیشانیت نشاندم؛ و آن لحظه، زیباترین، سخت ترین و باشکوه ترین لحظه زندگی ام بود. پدرم! آن روز با تو مردانه عهد بستم که چنان باشم که همه بگویند: «این یادگار شهید حسینی است» و مایه افتخار تو باشم. سخت است ولی با تو می توانم. پس یارم باش. 😭😭😭😭😭😭 شبتون معطر به عطر شهدا