عمر خود را نوکر آل پیمبر س بوده ام
وامدار عترت زهرای اطهر س بوده ام
افتخارم این بود عمری به راه جمکران
خاکبوس دختر موسی بن جعفر بوده ام
#مجتبی تاجیک «ساده»
ای درگهت پناه تمام غزال ها
ای انعکاس چشمۀ چشمت زلال ها
شمس الشُّموس عالمی و قبله گاه دل
منّت پذیر روی جمیلت جمال ها
ای هر صدای نغمۀ نقّاره خانه ات
آیینه دار صوت اذان بلال ها
صدها گره خورد به گره های ابرویت
ممکن کنی به گوشۀ چشمی محال ها
سلطان عالمی و من اینگونه مفتخر
هستم گدای درگه لطف تو سال ها
بالاتر از تمامی شاهان عالم است
بر سینۀ غلامِ غلامت مدال ها
با افتخار حور و ملک فرش می کنند
در زیر پای زائر قبر تو بال ها
در ازدحام جملۀ حاجات زائران
پاسخ دهی به یک یکِ قال و مقال ها
ای شرح هشتم از شجر حلم و معرفت
سر می زند ز مکتب عشقت نهال ها
هر پرتوِ تو را به تماشا نشسته اند
در امتداد پرچم سبزت هلال ها
ای هر رواقت آینۀ إِهْدِنَاالصِّراط
از صحن تو گذشته مسیر کمال ها
#مجتبی تاجیک «ساده»
ای درگهت پناه تمام غزال ها
ای انعکاس چشمۀ چشمت زلال ها
شمس الشُّموس عالمی و قبله گاه دل
منّت پذیر روی جمیلت جمال ها
ای هر صدای نغمۀ نقّاره خانه ات
آیینه دار صوت اذان بلال ها
صدها گره خورد به گره های ابرویت
ممکن کنی به گوشۀ چشمی محال ها
سلطان عالمی و من اینگونه مفتخر
هستم گدای درگه لطف تو سال ها
بالاتر از تمامی شاهان عالم است
بر سینۀ غلامِ غلامت مدال ها
با افتخار حور و ملک فرش می کنند
در زیر پای زائر قبر تو بال ها
در ازدحام جملۀ حاجات زائران
پاسخ دهی به یک یکِ قال و مقال ها
ای شرح هشتم از شجر حلم و معرفت
سر می زند ز مکتب عشقت نهال ها
هر پرتوِ تو را به تماشا نشسته اند
در امتداد پرچم سبزت هلال ها
ای هر رواقت آینۀ إِهْدِنَاالصِّراط
از صحن تو گذشته مسیر کمال ها
#مجتبی تاجیک «ساده»
نســل ما از نیمهٔ خـــرداد می کوشد هنوز
باده از پیمانهٔ ایثار می نوشــــد هــــــنوز
خون سرخی که از آن رویید باغ انقلاب
در رگ جولان و قلب غزّه می جوشد هنوز
#مجتبی تاجیک «ساده»
ما بر ورق ســــینه به فریاد نوشـــتیم
از نور خدا در شــــب بیداد نوشـــتیم
با همّت ما کوه ستم صفحهٔ خون گشت
با تیشۀ اندیشۀ فــــــــرهاد نوشــــتیم
آنروز شکســــــتیم قلم هــــای اسارت
درمکتب حق، مشق خود آزاد نوشتیم
در دفتر تاریخ ز مــــیراث فـــــــریدون
از ولولۀ کاوۀ حـــــــــدّاد نوشـــــــتیم
با تیغ اهـــــــورایی خود واژۀ حــــــق را
بر ســــــینۀ اهــــــریمن و ألحاد نوشتیم
شاگرد حسینیم (ع) که در مدرسۀ عشق
خط را چه جوان، پیر، چه نوزاد نوشتیم
ما مبدأ تاریخ هــزاران سنۀ خـــویش
با خــون خود از نیمۀ خرداد نوشتیم
تا آمدن منجی موعـــــــود عـــــدالت
این خاطره را زنده به هر یاد نوشتیم
تا صبح فــــــــرج فلسفهٔ غیرتمان را
بر هر وجب، این کشور آباد نوشتیم
#مجتبی تاجیک «ساده»
حدیث عاشقی را فصل آخر شد
سکوت مبهم صحرا
شکست از بانگ نای اشتران و
دشت محشر شد
هوا با بوی جانبخشی معطّر شد
زمان آخرین پیوند در حج پیمبر شد
فضای دشت ناگه رنگ دیگر شد
رسیده کاروان رحل اقامت افکند جایی
که میکائیل کرده محفل آرایی
وَ جبرائیل دارد با حدیث عشق آوایی
چه شوری شد چه غوغایی
به گوش آید چه نجوایی
عجب تصویر زیبایی
که صحرا مملو از جمع ملائک شد
وَ گویا وقت تکمیل مناسک شد
به همراه نوای آسمانی
در میان هرم این صحرا نسیم وحی می آید
نسیمی که ز آیات ولا تفسیر می سازد
ز باب رحمت بی انتها تصویر می سازد
کلام عشق را تعبیر می سازد
ز جذر و مدّ برکه موج عالمگیر می سازد
دوباره جبرئیل از عرشِ حق آورده دستوری
عجب نوری عجب شوری
عجب غوغای مستوری
به أمر بَلِّغ أحمد می کند با وحی همراهی
که گوید توأمان از عشق و آگاهی
به حکم فَوقَ أیْدیهِم به آیات یَدُاللّٰهی
رسالت را کند کامل، سعادت را شود راهی
وَ در تفسیر أکمَلتُ لَکُمْ دین
برکشد گلنغمهٔ (مَنْ کُنتُ مَولٰاه) ـی
صدا می زد :
جماعت، هر که من مولای اویم
بعد از این مولای او باید علی باشد
چه مولایی؟
که حق را پرتو نور جلی باشد
جهاد نفس را بی شرط و أمّا و ولی باشد
به هنگام هدایت مشعلی باشد
به وقت رزم تیغ صیقلی باشد
ألایٰاأیُّهَاالنّٰاس این امام عشق تنها
أشهَدُ أنَّ عَلي باشد
علی مولاست، مولایی
که نورش ذکر وَالشَّمس و
کمالش إصطَفٰا سازد
رکوعش إنَّمٰا سازد
زکاتش هَلْ أتیٰ سازد
وجودش آیهٔ تطهیر و
حُبّش آتَ ذِي القُربیٰ
سجودش شرح أهلَ الذِّکر و
جودش وَالضُّحیٰ سازد
وَ در أحزاب و بدر و خندق و خیبر
حدیث لٰافَتیٰ سازد
#مجتبی تاجیک «ساده»
ألسَّلامُ عَلی الحُسَین وَ عَلیٰ عَلیِ بنِ الحُسَین
حضرت علی اکبر (ع)
چه غوغاست،چه آهی است
که روز همهٔ أهل حرم شام سیاهی ست
وَ روشنگر صحرای بلیٰ
چهرهٔ تابندهٔ ماهی است
جلودار جوانان بنی فاطمه راهیست
به دریای پر از خون که ز حق لٰایَتَنٰاهی است
یکی آینه آورد و یکی
در طبقی صفحهٔ قرآن و
یکی عود و إسپند
یکی نالهٔ جانسوز فراوان
وَ به ناگاه صدایی ز قفا خواست
که ای وارث طاها و
جگر گوشهٔ زهرا و
همه هستی مولا
قدمی صبر،
شود عمّه فدای قد و بالای تو
ای لالهٔ لیلا ...
و آهنگ غریبی که
خدایا تو گواهی
که من این یوسفِ زیبای حرم را
سوی گرگان بفرستم
که این وارث شیث و
خَلَفِ آدم و نوح است،
که میراثِ خلیل است
کَلیٖم است و همان حضرتِ عیساست،
وَ هم خُلقِ عَظیم نبوی حضرت طاهاست،
که این جلوۀ هر پنج تنِ عترتِ طاهاست.
چه غوغاست، چه بلواست
عجب محشر کبراست
عجب ولوله ای در دل صحراست
به هر سو به زمین کشته هویداست
و پشت هم از این کشته و آن کشته
چنان پشته هویداست
که گویی اُحُد و بدر و حُنین است
وَ تصویرگر معرکه تیغ دو دم حضرت مولاست
و یا واقعهٔ لَیلَةُ الأسرٰاست
و هنگامهٔ معراج رسول مدنی گشته،
عیان ماه رخ طاهر طاهاست
و پیچیده به میدان بلیٰ صوت دل انگیز محمّد :
که منم وارث طاها و منم زادهٔ بطحا
وَ منم مشعر و زمزم
و منم زادۀ آزادۀ زهرا،
منم پورِ رسولِ مدنی حضرت طاها
وَ شد ولوله بر پا، به میانِ همه اعداء،
که یالَلْعَجَب این پورِ حسین است
وَ یا حضرت طاها (س)
نمودند سخن ساز
که این سرو سرأفراز
وَ اینقدر شباهت به نبی س
دست حسین است، در آیینهٔ اعجاز
ببینید که افتاده از این واقعه پرده
به واللّٰه حسین بن علی معجزه کرده
چنین گشت که در لشگر کفار
یکایک همه گشتند گرفتار
ز کف تیغ نهادند و
عقب رفته که ما را
چه به جنگیدنِ با احمد مختار
همه کینهٔ ما هست ز قتّال عرب حیدر کرّار
یکی بانگ برآورد
که ای لشگر حیران و
ألا خیل سواران
همگی هوش که همنام علی آمده میدان
وَ اگر خِلقَت و خُلقش به نبی برده
بدانید که پروندهٔ کافرکشیاش مهر علی خورده
که سر در ره کرّار سپرده
هر آنکس به تقاص از علی و تیغ علی لحظه شمرده
شده هنگام خوش عقده گشایی
نگویم که چه شد
بر سر این دشت چه ها رفت
که شمشیر و سنان از همه سمتی به هوا رفت
چه داغی به دل أهل وَلا رفت
که این تیغ و سنانها
همه در یک جهت دشت فرود آمده و
در تن دلبند شه کرببلا رفت
فغان از همهٔ أهل حرم تا به سما رفت
هر آنکس ز علی کینه به دل داشت
بزد زخمی و شمشیر چو برداشت!
بر این پیکر خونین شده زخم دگری کاشت...
در این غائله برپا شده انگار
کنون مقتل هر پنج تن عترت اطهار
دل سوختهٔ احمد مختار
پی اش تارک منشق شدهٔ حیدر کرّار
وَ پهلوی پر از خون شدهٔ مادر بیمار
وَ خونِ جگر سبط نبی سیّد ابرار
کنارش بدنش جان پدر رفت دوصدبار ...
#مجتبی تاجیک «ساده»
نگذاریم که این فتنه سبب ساز شـود
کربلای دگری خلق ، چـو شــیراز شود
ما نَمُــردیم که با نعــــرهٔ عُمّـال یزید
باز هم پای حرامی به حــرم باز شود
#مجتبی تاجیک «ساده»
ألسَّلامُ عَلَيْكَ یٰا أبٰاعَبدِاللّٰهِ الحُسَین(ع)
سرم را شورِ جنّت آفرین است
هوای جاده های اربعین است
دوباره زین سفر وامانده ام من
ز جمع دوستان جا مانده ام من
تنم اینجا، دلم امّا هوایی است
درون خیمه های بینِ راهی است
درون خیمه های عشقبازی
میان حلقه های تکنوازی
میان می کِشان بادۀ نور
میان راهیان جادۀ نور
میان راهیان این مسیر و...
زن و مرد از جوان یا اینکه پیر و...
به یاد نذرهای پاک و ساده
به فیض آسمانی بینِ جاده
لبم را شوق طعم آشنایی است
گمانم طعم چای کربلایی است
نه دل، که موکبی جامانده دارم
به سینه روضه ای ناخوانده دارم
دوباره اربعین شد بعدِ سالی
دوباره جای دل گردیده خالی
دوباره اربعین و شور مستی
خروش جملۀ ذرّات هستی
ملائک هم به زیر این لوایند
پیاده عازم کرببلایند
همه با عمّۀ دلخون سادات
به لبهاشان نوای یٰالَثٰارٰات
مسیر گامهاشان غرق نور است
نوید صبح جانبخش ظهور است
میان جذبه های آن حوالی
هوای عاشقی دارد چه حالی
چه حالی روضه خوانی بین جاده
چونان طفلان به پاهای پیاده
چه حالی صوت صحرا را شنیدن
ز دل گلبانگ زهرا را شنیدن
قدم بر خاک آن صحرا نهادن
به جای پای زینب پا نهادن
به قدر هر قدم یک یادبودی
ردِ طفلی به سیمای کبودی
کنار هر عمود آواز نایی
صدای روضه خوانِ آشنایی
یقین سمتی که این آوا نهان است
دل زهرایی صاحب زمان است
#مجتبی تاجیک «ساده»
ألسَّلامُ عَلَيْكَ یٰا أبٰاعَبدِاللّٰهِ الحُسَین(ع)
باد مخالف آمد و جَو قیرگون شد
دیدم تنت پاکت ز صدر زین نگون شد
دیدم دوباره در نزول آیات زِلزٰال
وقتی که آمد ذوالجَنٰاح از سوی گودال
دیدم که نامرد از تنِ تو می بُرد سر
آمد به گوشم نالۀ جانسوز مادر
وقتی تنت میخواست زخمِ بیش از این را
حتّی هزار و نُهصد و پنجاهمین را
دیدم تو را انگشت و انگشتر نداری
حتّی دگر عمّامهای بر سر نداری
دیدم حرامی لاجرم نزدیک می شد
بر غارت اهل حرم نزدیک می شد
دست حرامی بود و مشعلهای سوزان
چشمان خونین و پر از بُهتِ یتیمان
دیگر سخن از ضربۀ سیلی... بماند
از گوش خونین، صورت نیلی ... بماند
ظُهرت که رفت آوازۀ عصر من آمد
شأنِ نزول سورۀ نَصرِ من آمد
دنیا به چشمم تیره تر شد از قیامت
من ماندم و دلواپسی های قیامت
منزل به منزل پرچم نهضت به دستم
با آن صفوف دشمنانت را شکستم
امّا برادر بی تو هِی آزار دیدم
همچون کنیزان، غربت بازار دیدم
مانند مادر نام تو با ندبه خواندم
در هر کجا با بانگ حیدر خطبه خواندم
دردِ دلِ تنهام امّا بیش از اینهاست
بیدادهای شام امّا بیش از اینهاست
اَلشّام اَلشّام اَلْاَمان از حال سادات
حیرانی این کاروان در باب ساعات
از دشمنیهای همه مرد و زنِ آن
آیینه بندانهای کوی و برزنِ آن
از چشمهای خیرۀ نامردمانش
از مردمان بی حیا و بد زبانش
در پیش چشم دشمنِ نا مَحرم ما
تر فند سَهلِ ساعدی شد مرهم ما
اَلشّام اَلشّام اَلْاَمان از صبر و تابم
بردند بی رحمانه در بزم شرابم
از نافله های نشسته با تو گویم
از استخوانهای شکسته با تو گویم
بی تو برادر اربعینی داغ دیدم
فصلِ خزانِ لاله های باغ دیدم
بی تو چهل روزم چهل سالی گذشته
پیداست از رویم به چه حالی گذشته
هر ساعتش را قدر یک سالی شمردم
روزی چهل بار از غم داغ تو مردم
امّا نماز کفر را قامت شکستم
با طاقت خود پشت طاقت را شکستم
وَاللّٰه اگر در بینِ نامحرم نبودم
روی کبودیهای خود را می گشودم
تا که ببینی از ستمهاشان نشانه
آثار سیلی، کعب نیزه، تازیانه
اینک غمی سنگین به قلب خویش دارم
من خاطری آزرده با تشویش دارم
هرآنچه را باخود از اینجا برده بودم
سوی تو پس آوردم ای بود و نبودم
اِلّا سه ساله دخترت را که برادر
زد روی دلهامان دوباره داغ مادر
دیگر مپرس از کینۀ آل امیّه
آخر چه گویم پاسخِ داغ رقیّه؟
#مجتبی تاجیک «ساده»
یاری از مظلوم را اینبار آسان می کنیم
خصم ظالم را ز نام خود هراسان می کنیم
یک اشاره گر نماید حضــرت سیّد علی
کل اسرائیل را با خاک یکسان می کنیم
#مجتبی تاجیک «ساده»
بر امّت اسلام وقت مهر و اُنس است
روز خروش مسلمین و فتح قدس است
روز سخن از انتقام است و تقاص است
خونخواهی قسّام و فتح است و حماس است
در خون خیال بستن إحرام داریم
در قبله گاه أوّل اســــلام داریم
گر حق شهادت را به ما دارد افاضه
هســــتیم بر پیمان ختم انتفاضه
امروز هم آوای هم عهدی بخوانیم
از حاج قاسم،از أبومهدی بخوانیم
از موج خون، هنگام جذر و مد بخوانیم
از آرزوی نسل حاج احمد بخوانیم
امروز روز نصرت و فتح و جهاد است
هر مرد ما یک حاج قاسم، یک عماد است
یکبار دیگر لشگر کرّار مختار
آمادهٔ رزم است و در میدان پیکار
صدها کیان پهلوان و با کمالات
بر رو لبهاشان نوای یٰالَثٰارات
لشگر هزاران مرد با إحساس دارد
زینب(س) در اینجا لشگری عبّاس(ع) دارد
اینها که هم جان بر کف و پا در رکابند
نور تمام نســـــل های انقلاب اند
این لشگر حق، مملو از عشق ولی هست
آمادهٔ فرمانی از سیّد علی هست
تا کاخ آل فتنه را ویران نماید
تا قدس را استانی از ایران نماید
آنهم چه ایرانی، که شور نصر دارد
فیض حمایت از امام عصر عج
فرمودهٔ رهبر قرار ما شد و بس
کمتر ز ربع قرن در بیتالمقدّس
#مجتبی تاجیک «ساده»