برشی از کتاب خاطرات جاوید
جلوی بهداری که رسیدم هر شش راننده با نگرانی و اضطراب ایستاده بودند و لباس یکی از آنها غرق در خون بود. مطمئن شدم هر بلایی آمده سر مجید آمده. داخل اطاق که شدم چند پرستار داشتند مجید را که در یک پتو پیچیده شده بود روی تخت میگذاشتند. طاقت دیدن آن صحنه را نداشتم. تمام سروصورت مجید یکپارچه خون لخته شده بود و زیر سرش هم خون تازه کمکم توی تاروپود ملحفهی زیر سرش میدوید. صدای ضعیف نالههایش نشان میداد که هنوز نفس میکشد. بیاختیار فریاد زدم: «دکتر دکتر، برین دکتر رو خبر کنین» و دویدم داخل سالن بیمارستان. از دور دکتر پنجهطلا را که دیدم آرام شدم. مسئول بیمارستان، جراحی با درجهی سرهنگ دومی بود که به خاطر تبحر و جسارتش در جراحیها او را به نام پنجهطلا میشناختیم. به محض ورود به اطاق و دیدن مجید دستور داد وسایل بخیه را بیاورند و خیلی زود دست به کار شد. اول کار با آرامش گفت: «اوه، اوه، اوه چه کار کردی با خودت آقای برادر... اسمت چیه؟» مجید با صدایی گرفته و آرام گفت: «مجید... مجید ایافت.» دکتر که از هوشیاری بیمارش خوشحال بود گفت: «آقامجید میخوام سرت رو بخیه بزنم. اگه الآن بیهوشت کنم راست میری اون دنیا. چه کار کنم بزنم یا نزنم؟» مجید که همیشه خود را انسان مقاومی نشان داده بود باز با ضعف فراوان گفت: «بزنین، هر کار دوست دارین بکنین.» موقعی که سر مجید را شستشو میدادند سفیدی جمجمهاش به چشمم آمد و دلم ریشریش شد. از اطاق بیرون آمدم. مهدی اصغرزاده صورتش را با دو دستش گرفته بود و نگران حال مجید نشان میداد. هر چه دعا بلد بودم زیر لب میخواندم و به این فکر میکردم که بعد از دست دادن بهترین دوستان و همرزمانمان، اگر مجید هم از دست برود کمر همه خواهد شکست. رانندهی مجید که حال و روز خرابی داشت کنار دیوار ایستاده بود و بدن کوفتهاش را میمالید.
به طرفش رفتم و از شدت ناراحتی داد زدم: «ایفا کجاست؟ چه اتفاقی افتاده؟ مجید چرا اینطور شده؟» بیچاره قصد جواب دادن نداشت. طبیعی بود که او نگرانتر از ما باشد، چون خودش را در این اتفاق مقصر میدانست. یکی از رانندهها که پشت سر ماشین او حرکت میکرده جلو آمد و گفت: «جادهی نقده با این همه پیچوخم تندوتیز خطرناکه. آدم باید حواسش باشه، تند نره. سرعتش زیاد بود سر پیچ نتونست تعادلش رو حفظ کنه غلطید توی دره.» رانندهی مجید حرف را دزدید و ادامه داد: «کار خدا همون اولش من افتادم بیرون. بیچاره برادر ایافت تا ته دره رفت.» باز دست و پای ضرب خوردهاش را مالید و ادامه داد: «دو ساعت طول کشید با جک و تایلِوِر آهنهای ایفا رو صاف کردیم تا برادر ایافت رو نجات دادیم. خدا بهمون رحم کنه.» دویدم داخل اطاق. دکتر پنجهطلا یکریز با مجید حرف میزد تا او را هوشیار نگه دارد و پشت سر هم بخیه میزد. مجید هم با ناله جواب میداد و نگرانی ما را کمتر میکرد. هوا کاملاً تاریک شده بود که کار دکتر هم تمام شد. در حالی که از خستگی پلکهایش به سختی از هم جدا میشد گفت: «یگان ویژه باید مجید ویژه داشته باشه. فکر نمیکردم اینقدر تحمل بالایی داشته باشه. امشب مجید ویژه خوب بخوابه فردا غیر از زخمهاش مشکل دیگهای نداره.» خیالم که راحت شد کنار تخت رفتم. کار پانسمان تمام شده و از گردن به بالا باندپیچی شده بود و گازها و پنبهها و باندها تبدیل شده بود به یک عمامهی بزرگ.
به شوخی گفتم: «چطوری شیخ مجید ویژه.» وقتی با صدای بلند خندید همهی ترس و نگرانیهای من و مهدی را شست و رفت. هر چند درد شدیدی داشت ولی خیلی بروز نمیداد و توی خودش میریخت. از نگهداری و مواظبت کادر بیمارستان که خیالمان راحت شد به ساختمان برگشتیم تا بخوابیم. وسط میدان با ایفای مجید روبرو شدیم که با جرثقیل و بکسل از ته دره بیرون کشیده و آورده بودند به مقر. اصلاً باور کردنی نبود که دو نفر از داخل این آهنپاره زنده بیرون آمده باشند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_صبحگاهی
🌷 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْدا غَيْرَ مَكْذُوبٍ
🌸 سلام بر تو اى پرچم برافراشته و دانش ریزان و فریادرس خلق و رحمت وسیع حق، و آن وعدهاى كه دروغ نشود.
#اللّهم_عجل_لولیک_فرج
#لبیک_یاخامنه_ای
🆔@mahmodkaveh
#شهداوامامزمان ۱
🌷شهید جلال افشار
🔸شهید جلال افشار از شاگردان خاص آیت الله بهاءالدینی بود؛ یک بار ایشان به جمع طلبه ها وارد شدند و فرمودند:
« بین شما یکی از سربازان #امام_زمان عجل الله است و به زودی از میان شما می رود.»
🔸 بعدها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت استادش،
آیت الله بهاءالدینی بی اختیار گریه کردند و طوری که اشک هایشان از گونه سرازیر میشد و روی عکس جلال می افتاد.
فرمودند: امام زمان عجل الله از من یک سرباز می خواستند من هم آقای افشار و معرفی کردم، اشک من اشک شوق است...
از مزار جلال نور خاصی به سوی آسمان ساعد است...
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
🆔@mahmodkaveh
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ ما امام زمان (عج) رو فقط دوست داریم یا با حضرت دوستی هم میکنیم؟
🆔@mahmodkaveh
50.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارش خبری صدا و سیما خراسان رضوی از مراسم پر شکوه امروز بدرقه و تکریم سردار مظلوم سید مجید ایافت
🔸دروازهبازن تیم ملی فوتسال: رهبر انقلاب بازیهای ما را در جام ملتهای آسیا دنبال کردهاند و پیگیر بودند
🔹باقر محمدی: بار قبلی که با ایشان دیدار عمومی داشتیم، خیلی دور بودم و خیلی دوست داشتم ایشان را از نزدیک ببینم. وقتی رهبر انقلاب را دیدم خیلی منقلب شدم.
🔹فهمیدیم که ایشان بازیهای ما را در جام ملتهای آسیا دنبال کردهاند و پیگیر بودند. ایشان فیلم ورود ما به فرودگاه امام خمینی(ره) را هم دیده بودند. افرادی که آنجا بودند با من در مورد پنالتیهایی که گرفتم، صحبت کردند و این خیلی برای من جالب بود. آنجا بودن حس خیلی قشنگی داشت.
🔹من یک انگشتر نیز از حضرت آقا هدیه گرفتم.
🌷رفــیـــق؛
شــــهــــدا را یاد کـــن !.....
✨🌱✨🌱
شهــــــدا یادتون کردیــم
ماراهم یادکنید
درروزی که هیچ دستگیری نداریم...💔
#شــــــــهیـمحــــــــمودکاوه💛