eitaa logo
کانال شعر محمود تاری (یاسر)
167 دنبال‌کننده
98 عکس
24 ویدیو
8 فایل
اشعار آئینی _ یاسر
مشاهده در ایتا
دانلود
در راه وصل ------------ وقتی سخن از عشق و تکامل زده باشی بر دامن حق دستِ توسّل زده باشی آنجا که در اندیشه ی وصل رخ یاری دستی تو به ایجاد تحوّل زده باشی از هجر گذر کرده و در وصل در آیی با اشک اگر سمت حرم پل زده باشی بر خیمه ی آن یار رسی وقت عبورش بر رَدِّ قدم هاش اگر زُل زده باشی یک روز به پایان برسد جاده ی هجران گر گام به صحرای تحمّل زده باشی وقتی به گنه رویْ کنی در بر آن یار بر خویش تو رنگی ز تنزّل زده باشی از گلشن دل خار گناهان بِدَر آور تا ره به حرمخانه ی آن گل زده باشی با اشک و نیایش به طلب وصل رخش را تا دست به دامان توکّل زده باشی در راه وصالش به بصیرت برسی تو گر شعله به آیین تغافل زده باشی گر باز کنی دیده به گلخانه ی کویش بر مصحفِ دیدار تفأُل زده باشی از حیطه ی هر حرف برون می بَرَدَت دل چون دست به ایجاد تعامل زده باشی «یاسر» به حریم گل بی خار در آیی بر شعر اگر عطر تغزّل زده باشی ** محمود تاری «یاسر»
با امام زمان (عج) در شهادت حضرت رقیه (س) -------------- می برم نام تو را ، نامی که ایمان آورد می خرم عشق تو را ، عشقی که سامان آورد می نشینم بر سر راهی که هر دم بگذری گردی از پای تو را بر روی دامان آورد چشم می دوزم به آفاقی که با صدها امید تیره بختی را به سمت صبح رخشان آورد می زنم دست نیاز خویش بر دامان عشق شاید او بیچاره ای را نزد سلطان آورد نیست مانند تو در عالم طبیبی کز شعف بهر بیماری که افتاده ست درمان آورد من به دنبال وصال یار امّا غافلم این گناه و جرم و عصیان است هجران آورد آخرالامر این فراق و کلبه ی احزان ما یوسف آل علی را سوی کنعان آورد یابن احمد ، ای نبی را آخرین تفسیر وحی جبرئیل وحی از بهر تو قرآن آورد هر که از دریا برون آرد صدف امّا ببین چشم ما از اشک بی تو دُرّ غلتان آورد طالب خون خدا ، ای مهدی صاحب زمان کربلا ما را به سمت عشق ، عطشان آورد کربلا بود و حسین و خیل یاران یزید مرد حق را کافر حربی به میدان آورد نیست بی تأثیر شیون را فراق و هجر دوست ناله ی طفلی ، سری ، در کنج ویران آورد "یاسر" اشکم گشت سیلابی که می ریزد ز چشم سوی ساحل عاقبت هر بحر ، توفان آورد ** محمود تاری «یاسر»
اگر آن ماه نمونه ..... ----------- اگر آید ز سفر یار عزیزم به قدومش همه گلها را بریزم دشمنش پای به میدان چو گذارد وسط معرکه با خصم ستیزم منم و شوق وصالش منم و نور جمالش منم و حُسن خصالش منم و نام زلالش مهدی فاطمه بازآ ..... اگر از چهره ی خود پرده بگیرد غم ز هر سینه ی افسرده بگیرد گر بتابد به جهان نور رخ او تیره گی از دل پژمرده بگیرد دیده دارم به ره او به رهِ روی مه او منم و بارگه او تا شوم از سپه او مهدی فاطمه بازآ ..... اگر آن نور تجلّای الهی بر منِ خسته کند نیم نگاهی ببرد جان و دل عاشق خود را تا شود در همه جا پشت و پناهی حَجّةِ ابْنِ الْحَسَن آقا ای سفر کرده تو بازآ این منم خسته به صحرا این تویی یوسف زهرا مهدی فاطمه بازآ ..... ** محمود تاری «یاسر»
برای تشییع پیکر مطهّر شهیدان سیّد مقاومت ، سیّد حسن نصرُالله و شهید صفی الدّین ------------ می رود از فرش خورشیدی به عرش عرش را بالِ مَلَک کرده ست فرش خون « نَصْرُ الله » در جوش آمده عشق در بزمش کفن پوش آمده تربت او نور جان ها می شود قطعه ای از آسمان ها می شود باز با دل عاشقی همراه شد صحبت از مردان « حزْبُ الله » شد تا بهشت حضرت الله او با « صفیّ الدّین » شده همراه او هر دو سوی عاشقی ره بُرده اند هر دو از جام شهادت خورده اند هر دو در باغ شهادت وا شدند هر دو در « قالُوا بَلی » معنا شدند حال ای دلدادگان بی قرار می رسند از راه گلهای بهار بعد « نصرالله » گل خونین رسد لاله ای همچون « صفی الدّین » رسد آید از هر سو نوای یا حسین هر دو گل با خونبهای یا حسین در طلوع روشن صبح سپید آمدند ای عشق گلهای شهید آمده بوی پر و بال شهید خوش درخشیده ست تمثال شهید « کربلا در کربلا » کی می نمود گر شهیدی در میان هرگز نبود در حریم عشق عاشق آمده روز تشییعِ شقایق آمده پیکر زیبای آن سروِ شهید می رود بر دوش گل های سپید می رود گلگون تر از « قالوا بَلی » « سَیّدی » از نسل سرخ کربلا آن که « نَصْرُ الله » شد بر دین حق رنگ خون پاشید بر روی شفق دفتر دل باز کن ، بنگر کنون سرخی « اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون » مثنوی می گفت با صدها درود با غزل هم می توان از او سرود "" "" "" "" خاک می گردد مزار آفتاب اشک ما بادا نثار آفتاب می رود « سَیّد حسن » ، از داغ او هر دلی شد داغدار آفتاب داغ « نَصْرُ الله » افتاده به جان سینه ها شد بی قرار آفتاب پیچ و تاب افتاده در جانها ز غم دیده ها شد اشکبار آفتاب کس ندیده این چنین در التهاب گوهری را در غبار آفتاب در زمستان هم به حکم عاشقی گم نخواهد شد بهار آفتاب روی دستِ خیل یاران می رود پیکر آئینه دار آفتاب می دَمد از خاک یاران بعد ازین چهره ی گلگون عِذار آفتاب خیزد عطر آن شهید جاودان از یمین و از یسار آفتاب بعد ازین «یاسر» به پیچد در جهان بوی گل از لاله زار آفتاب ** محمود تاری «یاسر»
تجدید میثاق با دبیر کل جزب الله ، شهید جبهه ی مقاوت سیّد حسن نصرالله و سید هاشم صفی الدّین ----------- در اوج ایمان اِنّا عَلَی الْعَهْد همچون شهیدان اِنّا عَلَی الْعَهْد فریاد ایران یا اَیُّهَا الْعِشْق فریاد لبنان اِنّا عَلَی الْعَهْد در پیش دریا ماییم و توفان در موج و توفان اِنّا عَلَی الْعَهْد داریم بر کف آیات عزّت ماییم و قرآن اِنّا عَلَی الْعَهْد در جبهه ی حق ما جاودانیم چون صبح تابان اِنّا عَلَی الْعَهْد ما نقض پیمان هرگز نداریم در قلب میدان اِنّا عَلَی الْعَهْد ما ایستاده در اوج قدرت تا محوِ طغیان اِنّا عَلَی الْعَهْد تا محوِ دشمن باشیم با هم پیدا و پنهان اِنّا عَلَی الْعَهْد با این شهیدان پیچیده در جان فریاد یاران اِنّا عَلَی الْعَهْد هَیْهاتْ هَیْهاتْ آوای دلهاست هر عصر و دوران اِنّا عَلَی الْعَهْد ما با شهیدان هستیم یاران حتّی به بُحران اِنّا عَلَی الْعَهْد « سیّد حسن » را در اوج دیدیم در نور سبحان اِنّا عَلَی الْعَهْد « سیّد صفی » را آئینه دیدیم آئینه ی جان ، اِنّا عَلَی الْعَهْد تنها دلیلِ ماندن همین است با عشق و برهان اِنّا عَلَی الْعَهْد با خون یاران بستیم پیمان کردیم عنوان اِنّا عَلَی الْعَهْد با روی گلگون با جسم در خون با لعلِ عطشان اِنّا عَلَی الْعَهْد مانده به صحرا پیغام سقّا سقّای طفلان اِنّا عَلَی الْعَهْد گاهی به وصل و گاهی به هجران گریان و خندان اِنّا عَلَی الْعَهْد «یاسر» اگر جان از تن رود باز در بزم جانان اِنّا عَلَی الْعَهْد ** محمود تاری «یاسر»
تعطیلی و دیگر هیچ هنر تعطیل کردن کشور ، آقای پزشکیان همه چیز را داده دست کارشناسان ( چون از زمانی که آمده دائماً گفته کارشناسان باید بیایند و برنامه ریزی کنند ، حالا کارشناسان آمدند و برنامه ریزی کردند ) ، کارشناسانی که مُخ شان تعطیل است. زمستان ها هوا سرده تعطیل تابستان ها هوا گرمه تعطیل بهار هوا معتدله تا ١۵ فروردین تعطیل پاییز هوا آلوده است تعطیل مسؤلین بفرمایند بعد از این روزهایی که تعطیل نیستم اعلام کنند. آخه این هم شد مملکت داری هیچ کجای دنیای حتیّ سیبری ، منطقه آلاسکا و اسکیمو ها هم این همه تعطیلی ندارند. --------- ای خدا خودت بنگر مملکت شده تعطیل مثل دَکّه ی زرگر مملکت شده تعطیل جمعه ها همه تعطیل شبنه ها همه تعطیل ای خدا ببین یکسر مملکت شده تعطیل مردمان همه بی کار تُوی کوچه و بازار دست غم زده بر سر مملکت شده تعطیل مطربا بزن چنگی میکده شده بسته ساقیا بده ساغر مملکت شده تعطیل از شمال این کشور تا خودِ خلیج فارس غیر بندر و بندر مملکت شده تعطیل هر سه قوّه را گویم از رئیس و مرئوس اش در میانه ی بستر ، مملکت شده تعطیل هر کجا روی تعطیل هر کجا روی بسته من نمی کنم باور مملکت شده تعطیل مثل چرخِ مش قربون مثل گاری و فُرقون مثل تایرِ پنچر مملکت شده تعطیل ای خدا دری وا کن ما همه گرفتاریم ای خدا خودت بنگر مملکت شده تعطیل ---------- م ، ت ، اِبنُ الرَّحیم
استاد مرحوم حاج میرزا علی آهی « ره » ، محمود تاری
رسول گرامی اسلام : اَلدّعاءُ مُخُّ الْعِبادَةِ ، وَ لا یَهْلِکُ مَعَ الدُّعاءِ اَحَدٌ . دعا مغز عبادت است ، و با وجود دعا هیچ کس هلاک نمی شود . ------------ مِهر تابان می درخشد ماه غفران و دعا شد در افق بنگر دوباره تابش « نُورُالْهُدی » شد صوت زیبای مناجات آید از تسبیح گویان نقش لبها بار دیگر « رَبَّنا یا رَبَّنا » شد «اَسْتَجِب» زیبایی اش را می نشاند روی لبها چون تجلّی بخش دلها « رَبَّنا اِغْفِرْ لَنا » شد ده بشارت بندگان را « اَلدُّعا مُخُّ الْعِبادَة » این پیام آسمانی دلگشا و دلربا شد در مسیر بندگی ها روبروی اهل معنا اشک چشم بی قراران چشمه ی آب بقا شد پیش درگاه کریمان سائلی معنا ندارد بی نیازی می دهندش هرکه در اینجا گدا شد کاش بنویسند از من روی هر مُهر عبادت بنده ای از اشتیاقش با ملائک همصدا شد آن که در راه ولایت شد خریدار بلاها ذکر « یا الله » گفت و ذاکر « قالُوا بَلی» شد « لا فَتی اِلّا علی » را در نظر آور که اینجا میشودخورشید هرکس خاکبوس مرتضی شد از دل سجّاده و گل همره سوز عبادت کاروان اشک یاران راهی کرب و بلا شد دست بر دامان سقّا شو که دستت را بگیرد دستگیر سائلان است آنکه دستانش جدا شد روز عاشورا ، پس از آن ناگهان می دید زینب هرچه گل بودوشقایق جلوگر بر نیزه ها شد کربلا گفتم هوایی شد دل کرب و بلایی دیده گریان «یاسر» اکنون بهر آل مصطفی شد ** محمود تاری «یاسر»