به نام خدا
پرواز خون کردند یاران شهیدم
پروازشان را در حریم عرش دیدم
آنان که تا عرش شهادت می رسیدند
معراج خود را دیده و پر می کشیدند
پروازِ در خون از زمین تا عرش اعلاست
زیباترین حالات انسانها همین جاست
آن کس که شد آئينه دار صبح روشن
پیراهن سرخ شهادت کرده بر تن
دیشب گلاب از باغ جان آورده بودند
بهرِ ملائک میهمان آورده بودند
هفت آسمان با هفت یاسِ بی قراری
می کرد از گلهای خود آئينه داری
بنگر میان باغِ گلها زاهدی را
بردند در اوج تمنّا زاهدی را
پیچیده بود از پیکرش عطر نسیمی
پرپر شده در راه دین حاجی رحیمی
افتاده بود آنجا شقایق فانی عشق
جسم امان الهی آن قربانی عشق
نور جلالت داشت در خود بی نهایت
مهدی ز نسل سبز گلهای ولایت
محسن که حُسنَش آسمان را در نوردید
بر گِرد شمع عاشقی پروانه گردید
دیدند لبریز از افق باغ علی را
در شام اندوه علی ، داغ علی را
جایی که گلگون تر ز خون روی چمن بود
سَیِّد علیِ صالحی خونین بدن بود
محمود تاری
به نام خدا
تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مُجمل
----------
هر کس که به منبر شد باید که عنان بندد
یعنی که رهِ خود را بر فصل خزان بندد
آن کس که نمی داند آن کس که نمی فهمد
بهتر که زبان گیرد بهتر که دهان بندد
هر کس که بیان او ایجاد خطر سازد
قفلی به دهان باید قفلی به زبان بندد
وقتی که نشد منطق آئينه ی این میدان
راه خطر دشمن با تیر و کمان بندد
تا چند به خود بالی می گویی و می نالی
عاقل بود آن کس که ره سوی بیان بندد
از مأذنه گر آید بانگی بجز از تکبیر
آن مأذنه ویران بِهْ تا آن که اذان بندد
با واعظ شهر خود «یاسر» سخنی بر گو
دکّان شده گر منبر ، بهتر که دکان بندد
**
محمود تاری «یاسر»
اعلام مراسم
#دعای_کمیل
مسجدالنبی(ص) نارمک
🌺🙏التماس دعا🙏🌺
🆔🕌 @masjedonabinarmak
برای همدردی با اسماعیل هنیه رئیس سیاسی دفتر حماس ، که ٣ فرزند و ٣ نوه اش توسط صهیونیست های جنایتکار به شهادت رسیدند .
-----------
این بار اسماعیل از فرزند بگذشت
خنجر به حنجر دیده با لبخند بگذشت
مردی که در تاریخِ بودن خوش درخشید
یکباره اسماعیل هایش را به خون دید
آمد خبر : این که گلی در خون رها شد
مردی به داغ لاله هایش مبتلا شد
مردی ز نسل موج و توفان شدائد
مردی که بر داغ دلش گل بوده شاهد
ای دل چنین آئينه را گلگون ندیدی
إِنّا اِلَیْهِ راجِعُون در خون ندیدی
ای دل دمی در عرصه ها عزم خطر کن
اکنون بیا و کوهِ راسخ را نظر کن
مِرآةِ حق را بنگر و قلب سلیم اش
یعنی فَدَیْناه آمد و ذِبْحِ عَظیِم اش
آنان که در آتش میان خون تپیدند
از نسل ابراهیم بودند و شهیدند
این روزها در باغ جان پروانه ای نیست
این روزها غَزّه بجز ویرانه ای نیست
این غَزّه و این نخل های بی قرارش
این غَزّه و این داغ های بی شمارش
این غَزّه و این غرقِ در خون لاله هایش
خون می چکد از چشم هستی در عزایش
شک نیست خواهد خورد چون آیینه ماه
بر قلّه هایش پرچم نَصْرُ مِنَ الله
**
محمود تاری «یاسر»
به نام خدا
شبِ جمعه دل شده بی قرار
شده بی قرارِ تو یا حسین
دل و دیده ام شده لاله زار
شده لاله زارِ تو یا حسین
من و عشق و این رهِ صادقت
ز تو لاله گون رخ عاشقت
رخ عاشقت همه گلعِذار
همه گلعِذار تو یا حسین
به محبتت دل من اسیر
به تو می رسد دل ازین مسیر
دو جهان تویی ، تویی اعتبار
من و اعتبارِ تو یا حسین
بِنِگر به گلشن عاشقان
به سرای روشن عاشقان
ز تو روشن آمده روزگار
همه روزگارِ تو یا حسین
چه حلاوتی ، چه طراوتی
چه کرامتی ، چه قیامتی
دَم مرگ خود کِشم انتظار
من و انتظارِ تو یا حسین
به نجابتت ، به شرافتت
به عنایتت ، به هدایتت
شده چشم من همه چشمه سار
همه چشمه سارِ تو یا حسین
همه در خفا ، همه در جلا
همه نینوا ، همه کربلا
همه نهضتت شده اقتدار
من و اقتدارِ تو یا حسین
به ولای تو ، به صلای تو
به نوای تو ، به عزای تو
دل و جان من شده غمگسار
شده غمگسارِ تو یا حسین
تو عزیزی و همه ی کسم
به دو لعل خشک و عطش قسم
دل و دیده گر شده سوگوار
شده سوگوارِ تو یا حسین
ز شمیم عطر و عطوفتت
به حریم مِهر و محبّتت
شده «یاسر» این همه جان نثار
همه جان نثارِ تو یا حسین
**
محمود تاری «یاسر»
به نام خدا
محمد هادی حاجی رحیمی
به سمت کعبه ی دل رفت گلگون
شهیدی از تبار لاله رویان
دلم را می برد با خویش اکنون
شهید ما ، محمد هادی ما
دلش آماج تیر عاشقی بود
همانند شهیدان خدایی
عبورش از مسیر عاشقی بود
مسیر عاشقی را باید ای دل
ز قبر زینب کبرا به پرسی
بیایی در کنار مقتل عشق
میان ناله و نجوا به پرسی
محمد هادی حاجی رحیمی
به حج سرخِ ماندن دیده تر داشت
ز احرام شهادت جامه پوشید
طواف کوی جانان را به سر داشت
دلش خون بود در اوج سعادت
برای ملّت مظلوم غَزّه
گرفت آن لاله جان خویش بر کف
برای مردم محروم غَزّه
**
محمود تاری «یاسر»
اقتدار جمهوری اسلامی ایران در انتقام سنگین از رژیم کودک کش اسرائیل
------------
می دهد بر باد اسرائیل را پهپادمان
می کند نابود این ابلیس را فریادمان
تا شود بیتُ الْمُقدَّس پاک از لوث یهود
می کند دست خداوند رحیم امدادمان
در کنار باغ زیتون فلسطین عزیز
بوی پیروزی بگیرد عاقبت شمشادمان
موشک سجّیل در پروازی از فتح و ظفر
می کند از دام صهیونیست ها آزادمان
ما همه نابود می خواهیم اسرائیل را
غیر ازین چیزی نخواهد کرد هرگز شادمان
باید اسرائیل گردد محو در کُلّ جهان
هست از پیر جماران این سخن در یادمان
جاودان گردد هر آن کس پیش دشمن ایستاد
بیم از دشمن یقیناً می دهد بر بادمان
فتح و پیروزی بود با ما درین زیبا نبرد
گرچه هفتاد و دو تن باشد همه تعدادمان
باید از پهپاد و موشک های ما ویران شود
می کند ویرانی صهیون همه آبادمان
رو به حق داریم و نام مهدی زهرا به لب
ای عزیز فاطمه اکنون برس بر دادمان
اقتدار و عزّت ایران ما از رهبر است
شد ازو با اقتدار بی نظیر ایجادمان
آنچه می بینیم پیش روی خود در این نبرد
می فتد «یاسر» به دام ما یقین صیّادمان
**
محمود تاری «یاسر»
تخریب بقیع به دست آل سعود وهابی زاده ی صهیونیست
-------------
ابلیس ز کینه اش رقم زد
تخریب بقیع بی کران را
از آتش فتنه ی خبیث اش
در شعله نشانده آسمان را
از تیغ جنایت سعودی
بال و پر عرشیان شکسته
از غربت و غم غبار ماتم
بر چهره ی قدسیان نشسته
از آل سعود ، آل شیطان
بر خاسته و گناه کرده
این خصم ولایت و امامت
خود را به زمین تباه کرده
تخریب قبور آل عصمت
جز کار یهود بی پدر نیست
این فرقه ی فتنه خیز یاران
جز آتش کینه اش به سر نیست
این آل سعود آل کفر است
کآتش زده بر تمام ایمان
از تیغ نفاق این قبیله
گردیده بقیع نور ویران
ویرانه بود ولی هميشه
دل ساکن وادی بقیع است
ماییم و حریم عرشی وی
زیرا که مقام او رفیع است
از مرقد چار امام شیعه
خورشید هماره نور دارد
غم نیست اگر که زائری نیست
مهتاب به شب حضور دارد
آن وادی چون بهشت گرچه
بی گنبد و بی رواق باشد
از بهر زیارتش دل ما
سرشار ز اشتیاق باشد
گلزار بقیع آسمانی
تصویر گلی خجسته دارد
همواره کنار خویش آنجا
یک زائر دل شکسته دارد
**
محمود تاری «یاسر»
سالروز تخریب بقیع
فغان و واویلا - ازین غم عظما
------------
سلام من بر تو بقیع نورانی
تو کز جنایت ها خراب و ویرانی
ز داغ تو دارم شرار جانسوزی
به حال تو دارم دو چشم بارانی
تو عرش اعلایی بهشت دنیایی
اگر چه ویرانی ولی درخشانی
نداری ای جانا رواق و سردابی
نه گُنبد و صحنی نه تاق و ایوانی
تو مُلک ویرانی ز دشمنان داری
من از همین ماتم غم و پریشانی
به دست اهل کین اگر شدی تخریب
به قلب عاشق ها همیشه می مانی
بقیع ویرانه به دست بیگانه
به خانه ی دلها تو شمع سوزانی
ز تربت پاکت غبار غم خیزد
ازین غبار غم عزا بر افشانی
بقیع ما صدها « ابولهب » دارد
بریده باد از او دو دست شیطانی
شد آن حرم ویران ز کید وهابی
ازو پدید آمد فضای بُحرانی
تو وادی نور و تو منبع فیضی
تو تربت عشق و حریم جانانی
ز شعر «یاسر» هم توان چنین فهمید
به شام غربت ها تو ماه تابانی
**
محمود تاری «یاسر»
هشتم شوّال ، سالروز تخریب قبور امامان بقیع و دیگر آثار خاندان وحی به دست آل سعود وهابی خبیث
؛؛؛؛؛؛؛؛؛
هشت شوّال مرا حادثه ای غمگین است
که خزان از طرفش باغ دلِ یاسین است
می وزید آتش صد فتنه به همراهی کفر
که از آن دیده ی بارانی دل خونین است
شد خزان آنچه ثمر داشت به خود باغ بقیع
بانی این همه خونین جگری ، گلچین است
نتوان کاست بدین خیره سری از قدرش
که به هر ذَرّه ز خاکش نظری زَرّین است
نبرد جان به سلامت نفسی آل سعود
تا ابد چون که بر آن اهل جفا نفرین است
بجز از آل سعودی که سراپا کفر است
چه کسی هجمه ی او بر اثراتِ دین است
این که تخریب شده بارگه پاک بقیع
تا ابد خونجگری در دل ما تأمین است
باورم نیست ازین حادثه راحت گذرم
وزن این بار گران بر دل من سنگین است
بجز از راه علی ، راه دگر هیچ مرو
با علی باش که دین تو همه تضمین است
نتوان گفت به بی بهره ز دنیا مسکین
هر که بی مهر علی بود فقط مسکین است
عشق بی آل علی پوچ ترینِ سخن است
"یاسر" این اوج کلامت سبب تحسین است
oo
محمود تاری "یاسر"
بقیع و افق های گلگونش
در سالروز تخریب بقیع به دست وهابیت
--------
بقیع ای وادی خورشید و مهتاب
دل یاران ز داغت گشت بیتاب
بقیع ای کهکشان هرچه کوکب
بقیع ای ماه روشن در دل شب
بقیع ای صبح زیبای دل ما
چراغ پر فروغ محفل ما
بقیع ای روضه ی رضوان جانها
نمانده جز خزان از تو نشانها
بقیع ای آسمانی وادی نور
ز تو پیدا بود آبادی نور
بقیع ای سرزمین عشق و رحمت
زمین از خاک تو دارد شرافت
بقیع ای بیکران دریای هستی
ازین غربت دل ما را شکستی
شیاطین شعله در پیمانه کردند
بهشت عشق را ویرانه کردند
گروهی از شیاطین ارث برده
شراب از جام صد ابلیس خورده
به پیش حق عدو ظلم و شرر داشت
به کف وهابی ملعون تبر داشت
تبر آورد و بر نخل ولا زد
قساوت را دراین عالم صلا زد
همان که هجمه بر تهذیب کردند
بقیع نور را تخریب کردند
تباری کز شقاوت کم ندارند
بجز تخریب در عالم ندارند
گروهی دور از هر عقل و بینش
ز جان کردند ظلمت را گزینش
سیه رویان وهابی ز ظلمت
نیاوردند با خود غیر وحشت
خزان کردند گلزار حرم را
ببین در دستشان تیغ ستم را
نسیم عشق را از سینه بردند
ز قبر چار امام آیینه بردند
بقیع آن بیکران نور خدایی
ندارد در برش صحن و سرایی
اگر چه دل رود زآنجا به افلاک
رواقی نیست بر آن تربت پاک
بهارم روی غمناک بقیع است
خزان آباد غم خاک بقیع است
ooo
محمود تاری "یاسر"