نیایش صبحگاهی 🌸🍃
خـدای مـن
تو زیباترین ﺣﻀﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻨﯽ
ﻭ ﻣﻦ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ
ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ
ﺑﻪ ﺁﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ
ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﺕ
ﺑﻪ ﺑﺨﺸﺶ ﻫﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭتمندانه ات
خــدایـا
ما را از آغوش اَمن خود جدا مکن
#آمین🙏
🌱سلام صبح جمعه تون بخیرو شادی🌱
@mahmoum01
#داستان_های_اخلاقی
✍️خداوند همواره ناظر اعمال ماست...
فقیری پسری کم سن و سال داشت. روزی به او گفت: با هم برویم از میوه های درخت فلان باغ دزدی کنیم. پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با این که پسر می دانست که این کار زشت و ناپسند است ولی نمی خواست با پدرش مخالفت کند.
سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت می روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده.
فرزند در پای درخت ایستاد. پدرش بالای درخت رفت و مشغول چیدن میوه شد. بعد از چند لحظه، پسر گفت: پدر جان، یکی ما را می بیند. پدر از این سخن ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را می بیند کیست؟ فرزند در جواب گفت: «هو الله الّذی یری کلّ احد و یعلم کلّ شیء؛ او خداوند است که همه کس را می بیند و همه چیز را می داند». پدر از سخن پسر شرمنده شد و پس از آن دیگر دزدی نکرد.
📚معارف اسلامی، شماره 77
♥️ همراه ماباشید⇩⇩
💠 ■⇨ @mahmoum01
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
❤️ تجسس مقدمهای برای غیبت و آبروریزی است و هرگز تجسس نکنید!
و هیچیک از شما دیگری را غیبت نکند!
📖 سوره حجرات آیه ۱۲
♥️ همراه ماباشید⇩⇩
💠 ■⇨ @mahmoum01
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍امام على عليه السلام: چه زشت است براى انسان كه دو رو باشد!
📚غررالحكم حدیث9663
⏳امروز جمعه
۲۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
۲۱ شوال ۱۴۴۴
۱۲ مه ۲۰۲۳
→@MAHMOUM01
❇️#سیره_شهدا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
🌹شهید مدافعحرم #ابوالفضل_سرلک
▫️همسر شهید نقل میکنند: حفظ آبرو پیش خدا و ائمه خیلی برای آقا ابوالفضل مهم بود؛ میگفت دوست دارم با آبرو از این مأموریت بیام. خیلی به فکر تربیت بچهها بود که صحیح تربیت شوند، به من توصیه میکرد آرام باشم و بچهها را خوب تربیت کنم تا بچهها در راه اسلام باشند.
▫️ابوالفضل بعد از شهادت حاج اصغر پاشاپور میگفت «چقدر قشنگ شهید شد! حتی جنازه هم ندارد و کاش من هم پیکر نداشته باشم.» گفتم اگر میخواهی شهید شوی، حرفی نیست اما باید پیکر داشته باشی ؛ چون وقتی پیکر شهیدی نمیآید، خانواده همچنان چشمانتظار میمانند.
🌷 یادی کنیم از شهدا و گذشتگان با ذکر صلوات
#سـلام_بر_شـــهدا
#سلام_بر_مردان_بی_ادعا
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
🥀✨🥀✨🥀
@MAHMOUM01
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼
🍃🌼
🌼
#درحوالـےعطــرِیــاس🌙
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_هفدهم🌺
چشم غره ای بهش رفتم و گفتم:
_هنوز نه به داره نه به بار، شاید من ایشونو نپسندیدم و ردش کردم😠
خنده ی کوتاهی کرد و گفت:
_ولی من اینطور فکر نمی کنم، مطمئنا تو از عباس آقا خوشت میاد😆
از روی تاسف سری تکون دادم و مشغول ریختن چای شدم،
با صدای مامان که گفت چای رو بیارم، چادرمو مرتب کردم و سینی رو بردم تو هال،
اول به عموجواد تعارف کردم، لبخند رضایت مندی رو لبش بود،
بیچاره عمو جواد حتما خیلی از این وصلت خوشحال میشد،😒
ملیحه خانم هم با لبخندی چای رو برداشت،
جرئت نزدیک شدن به 🌷عباس🌷 رو نداشتم اما چاره ای نبود سینی رو جلوش گرفتم،
احساس میکردم امروز بیشتر از همیشه عطر یاسش رو حس میکنم، 😍😣
بدون نگاه کردن به من چای رو برداشت، نیم نگاهی بهش انداختم
خیلی جدی و خشک نشسته بود،
اینم از این یکی واقعا نمیدونم دقیقا دلم باید برای کی بسوزه شاید خودم، 😥😔خود من که یار کنارمه و من ازش هیچ سهمی ندارم
هیچ سهمی شاید سهم من فقط همون یاسه!!
به مامان و محمد چای تعارف کردم و نشستم کنار مامان،
باز بحث خاستگاری و مهریه و چرت وپرت،
همه ی دخترا این جور وقتا پر از هیجان و استرس و خوشحالی ان اما من اونموقع هیچ حسی نداشتم،😕
فقط ناراحت بودم ناراحته همه، همه که انقدر جدی بودن و نمی دونستن این عروس خانم عروس نشده جوابش منفیه ...😔
تو فکر وحال خودم بودم نمیدونم چند دقیقه گذشت که ملیحه خانم گفت:
_خب اگه اشکالی نداره و اجازه بدین معصومه جون و عباس اگه حرفی دارن باهم بزنن😊
گوشه چادرمو تو مشت گرفتم، جای بدش تازه رسید....آه خـــدا!😣
#نویسنده_بانوگلنرگــــس
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
@MAHMOUM01