eitaa logo
کربلایی محمود اسدی (شائق) ۱۳۵
415 دنبال‌کننده
3 عکس
26 ویدیو
3 فایل
اشعار و مداحی
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۳۶ دشمنان بر دلم ز غصه آذر زدند تیر کین بر تن پاک برادر زدند غم به قلبم نشست دل زهرا شکست واغریبا شد عجین قلب من ز درد و رنج و محن من ز داغ تو غارت زده ام یا حسن دل به تاب و تب است روز عالم شب است واغریبا @mahmud_asadi_shaegh135
۹۳۷ بیا حسین جان که من افتادم از پا بیا به بالین من بهر تماشا ای دلبر من برادر من نبیند این تشت خون را خواهر من شد جگر من در بین کوچه پاره از گوش مادر افتاده گوشواره دیدم برادر با دیده‌ی تر دیدم که مادر افتاد در کوچه با سر @mahmud_asadi_shaegh135
۹۳۸ ز داغ تو یا حسن فاطمه شد سینه زن بگو ز درد و محن واحسنا واحسن بگو به گلبرگ یاس جوهر نیلی زدند به صورت مادرت پیش تو سیلی زدند شد جگرم چاک چاک در وسط کوچه ها برای مادر شدم در آن میانه عصا میان کوچه عدو به پیش چشم ترم سیلیِ با دو تا دست ، زد به رخ مادرم گریه نکن یا حسین برای غمهای من سخت دهم جان ولی بُوَد سرم روی تن زخم سنان بی عدد بر بدنت می‌زنند تازه نوک نیزه هم بر دهنت می‌زنند @mahmud_asadi_shaegh135
۷۷۰ در راه تو اولین قتیلم من گلی از گلزار عقیلم ای حسین جانم بی کس و یاور بی یار و تنها حال میهِمان دارد تماشا ای حسین جانم بین کوچه ها شدم آواره نام تو بردم شد لبم پاره ای حسین جانم باتو گویم من در این دل شب که میاور همراه خود زینب ای حسین جانم سربسته گویم من ز سر دار وا کن از گوش طفلت گوشوار ای حسین جانم آن هایی که از حیدر بریدند با دسته بسته ام سر بریدند ای حسین جانم می بَرد دشمن از بغض و عدوان جسم مرا بازار قصابان ای حسین جانم *جامانده @mahmud_asadi_shaegh135
۹۳۹ به سویم بسته شد از غم ره چاره چکنم نفشانم اگر از دیده ستاره چکنم مثل یک جوجه فقط بال زدم در کوچه دومی بر دل‌ من داد شراره چکنم دست را برد سوی چادر زهرا و کشید چادرش مثل قباله شده پاره چکنم گوشواره به زمین خورد به یک ضربت دست بی حیا خنده زد و کرد نظاره چکنم @mahmud_asadi_shaegh135
۹۴۰ از سوز زهر بر جگر من شرر زدند طعنه به زخم های دل شعله ور زدند بنشین حسین تا که بگویم برای تو چه زخمها که بی صفتان بر جگر زدند پیدا ز پاره های جگر داغ کوچه است آن کوچه ای که فاطمه را بی خبر زدند از دیدن مغیره شدم خسته یا حسین او با عمر به مادر ما بیشتر زدند کی می‌رود ز خاطر من بین کوچه ها آن لحظه ای که فاطمه را چل نفر زدند گاهی زدن به بازو و گاهی به سینه‌اش گاهی به پیش چشم ترم بر کمر زدند روبروی من جسارت شد به روی مادرم روبروی من ولی، گاهی ز پشت سر زدند @mahmud_asadi_shaegh135
۹۴۱ ازغمت خالق دادار به هم می ریزد دلم از اشک تو ای یار به هم می ریزد دخترم گریه مکن قلب مرا می شکنی پدرت عاقبت کار به هم می ریزد زودتر از همه آیی تو کنارم زهرا بعد تو حیدر کرار به هم می ریزد بعد من خوب به تو اجر رسالت بدهند محسنت در پس دیوار به هم می ریزد عطر جنت بود از سینه ی تو زهرا جان آنهم از تیزی مسمار به هم می ریزد زهر داد آنکه به من بر حسنت تیر زند جسمش از کینه ی بسیار به هم می ریزد هر که در کوچه نزَد ضربه،تلافی بکند کربلا،پیکر خونبار به هم می ریزد آن قدر با تو بگویم که تن یوسف تو زیر ده نعل،دو صد بار به هم می ریزد گرچه آرام زنی شانه تو بر موی حسین گیسویش در کف اغیار به هم می ریزد @mahmud_asadi_shaegh135
۹۴۲ بابا مدام در بر تو می زنم به سر یا که مرو یا که مرا همرهت ببر از سوز زهر سوختی و بستری شدی تو سوختی و من شدم از غصه خونجگر بابا مرو که سخت دلم شور می زند با رفتن تو بی کس و تنها شوم پدر ای وای از غریبی و تنهایی علی ای وای از فشار در و ضرب میخ در من غصه ی خودم نخورم ای پدر،که من بهر علی کنم همه دم سینه را سپر ترسم ز محسن است بماند به زیر پا ترسم که له شود بدن کوچک پسر یک لحظه چشم بی رمق خود گشا به من از کربلا و تنگی گودی بده خبر در وقت احتضار سبک هست سینه ات اما تن حسین شود معبر گذر **** @mahmud_asadi_shaegh135
۹۴۳ زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با پدر کنار بسترت نشسته فاطمه از پا نشستی و هستم به زمزمه رفتن تو برای زهرا سخت است دیدن تنهایی مولا سخت است زبانحال پیغمبر اکرم با دختر گریه مکن به من کنار بسترم دگر نشد ز کین بریده حنجرم هستی اگر چه از فراقم محزون ولی ندیدی صورتم را پر خون ایندم آخری هستم به شور و شین گریه کنم برای غصه ی حسین دختر سه ساله اش می افتد از پا بیند سر بریده ی بابا را **** @mahmud_asadi_shaegh135
۹۴۴ ماتم جانسوز ختم المسلمين است فاطمه از داغ بابا دلغمین است وامصیبت عایشه با زهر کینه قاتلش شد دائماً از سوی او خون بر دلش شد وامصیبت می زند زهرا به سر از داغ بابا می شود از بعد او تنهای تنها وامصیبت گردد آغاز بعد از این غمهای حیدر می شود زهرا دگر بی یار و یاور **** @mahmud_asadi_shaegh135
۹۴۵ شد عزای حضرت محمد دارد با زهرا درد دل احمد آه و واویلا آه و واویلا دخترم زهرا گریه کمتر کن بعد من تو یاری حیدر کن آه و واویلا آه و واویلا بعد من امت اجر رسالت می دهد بر تو و اهل بیتت آه و واویلا آه و واویلا ای گل یاسم می شوی پرپر می خوری سیلی در بر حیدر آه و واویلا آه و واویلا می رود شش ماهه طفلت از دست بعد من حیدر خانه نشین است آه و واویلا آه و واویلا @mahmud_asadi_shaegh135
۹۴۶ زهر کینه زده شرر به جان و تنم یاد غم های تو بر سر و سینه زنم دخترم فاطمه دارم این زمزمه وامصیبت اشک غربت مریز از غم من در برم می روم من ولی فکر توام دخترم فکر پهلوی تو دست و بازوی تو وامصیبت با تو سربسته گویم که چه آمد سرت پشت در فضه آید عوض مادرت خونجگر می شوی بی پسر می شوی وامصیبت @mahmud_asadi_shaegh135
۹۴۷ ای دخترم جان پدر بادا فدایت قلب مرا آتش مزن با گریه هایت ای راحت جان پدر ترسم شوی بی بال و پر ای داد بیداد ای داد بیداد ای هستی ام،هستی تو روح پیکر من ترسم بمانی پشت در،ای دختر من گویم به تو با چشم تر ای وای من از میخ در ای داد بیداد ای داد بیداد @mahmud_asadi_shaegh135
۹۴۸ شهادت حضرت رسول است زهرای اطهر زار و ملول است از داغ او دائم زند برسینه وسر دیگر شروع شود غم وغصه ی حیدر نبی اکرم با دیده‌ی تر دعا نماید برای دختر خدا کند در بین شعله ها نمانی فاطمه جان ای کاش زیر پا نمانی @mahmud_asadi_shaegh135
۹۴۹ وقتی رسید از راه،نور چشمت آقا باچشم از خون تر،برایت روضه می خواند بابا،دم آخر سرت بر دامنم هسست این گریه های تو مرا بدجور گریاند دیدم که می پیچی بخود از زهر بابا جان مرا این صحنه ی غمبار لرزاند بابا چرا وازینبا ذکر لبت شد گویی دلت را داغ های عمه سوزاند تو روی خاک حجره می غلتیدی اما دیگر کسی با نیزه جسمت را نچرخاند بابا،عبایی را که تو بر سر کشیدی خود با عبا حیدر تن ناموس پوشاند @mahmud_asadi_shaegh135
۹۵۰ ز سوز زهر شراری به حنجرش افتاد نفس نفس زد و از پای آخرش افتاد اگر چه سخت در آنجا به خویش می پیچید ولی به حجره به در،دیده ی ترش افتاد رضا به مثل حسین و جواد چون اکبر حسین بود که در فکر اکبرش افتاد به کوچه روی زمین می نشست و برمی خاست زمین که خورد فقط یاد مادرش افتاد همین که در وسط حجره فرش را برچید به یاد قتلگه و جد اطهرش افتاد چگونه خورد به حجره زمین نمی دانم ولی حسین به گودال با سرش افتاد اگر که غش کنم از این کلام کم باشد نگاه هر چه حرامی به خواهرش افتاد ز ابن سعد عقیله چقدر خواهش کرد ببین به تنگی گودال پیکرش افتاد تو را به جان عزیزت بگو سرش نبرند که بین خیمه از این غصه دخترش افتاد @mahmud_asadi_shaegh135
۹۵۱ من یا رضا به گنبدتان خیره میشوم وقتی که باد پرچمتان را تکان دهد یاد آورم ز گیسوی جدّت به روی نی آن زلف را نسیم به زینب نشان دهد جان تازه کرده ام ز تماشای پرچمت امّا عقیله پای سری خواست جان دهد @mahmud_asadi_shaegh135
۹۵۲ از ره بیا جواد رو سوی من نما ای پسرم تن مرا کفن نما من یاس زهرایم ولی خشکیدم از بس که در حجره به خود پیچیدم از سوز زهر کین کاهیده شد تنم به یاد جد خود به سینه می زنم حرامیا دور تنش می گردند نیزه به استخوان فرو می کردند جان من از غم جدم به لب رسید شنیده ام که اسب روی تنش دوید با نعل کهنه هم تنش می پاشید به نعل تازه بدنش می چسبید @mahmud_asadi_shaegh135
۹۵۳ بیا ز ره ای نور چشمانم کجایی ای آرامش جانم ببین دگر زنده نمی مانم بیا جوادم زهر جفا سوزانده اعضایم رفته رمق از دست و از پایم بیا دمی بنما تماشایم ز پا فتادم از زهر کین پاشیده هست من باشد به پهلو هر دو دست من خوش آمدی بیا به بالینم تا روی ماهتو دمی بینم بنشین کنارم،گل یاسینم آه و واویلا تابرسم به حجره من مُردم هرلحظه نام مادرو بردم ازبس که چون زهرا زمین خوردم آه و واویلا بر روی خاک حجره می غلتم اما تنم نشد جدا از هم سرم بوَد به دامنت امشب گریم به یاد هستی زینب جونم رسید از غصه هاش برلب امون از این دل شنیده ام جدم ز زین افتاد با نیزه بر روی زمین افتاد گویی به خاک،عرش برین افتاد امون از این دل جدم بخاک و خون کشیده شد سرش چو قربانی بریده شد @mahmud_asadi_shaegh135