هدایت شده از جمعیت انقلابی ایتا
19.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_ویژه
⚫️🎬 #کلیپ
📝 چرا رهبری خودش علنی برخورد نمیکند؟!
👤 استاد #رائفی_پور
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
#اللهم_ارزقناشَهادة_فےسَبیلِڪــــ
#جآنمفداےرهبـرم
#جمعیـتانقـلابےایـتآ
یه کانال پر از چیزای عاشقانه😍
✅عاشقانه مذهبی❤️
✅عاشقانه همسرانه☺️
✅تلنگر🌷
✅انگیزشی✨
✅روایات🍃
و.......کلی چیزای باحال
🤩راستی رمان هم داریم یه رمان جذاب🤩
زود بیا جا نمونی👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
[✨@vesal_eshgh_313✨]
[✨@vesal_eshgh_313✨]
[✨@vesal_eshgh_313✨]
[✨@vesal_eshgh_313✨]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . . . . . . . . . . . . .
مَحـــروق
یه کانال پر از چیزای عاشقانه😍 ✅عاشقانه مذهبی❤️ ✅عاشقانه همسرانه☺️ ✅تلنگر🌷 ✅انگیزشی✨ ✅روایات🍃 و.....
یه قدم اومد جلو...آثار گریه توی صورتش مشهود نبود! حالش خوبِ خوب بود...کمی نگام کرد و بعد بالاخره گفت:
+متاسفم مها!
به محض تموم شدنِ حرفش، دستی از پشت روی دهنم قرار گرفت...
چشمام تا آخرین حد گشاد شده بود و تقلا میکردم تا دست اون شخص رو از روی دهنم بردارم...
میخوای ادامشو بدونی؟؟
زود بیا اینجا👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1021968431C6078ebcc9c
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۳ ربیع الاول سالروز ورود خانم جان حضرت معصومه سلام الله علیها به شهر قم 😍
═ ೋღ🍂🍃🌼🍃🍂ღೋ═
@ShahidMostafaSadrzadeh
═ ೋღ🍂🍃🌼🍃🍂ღೋ═
#آیه_گرافی
وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا
و هر کس خدا ترس و پرهیزکار شود خدا راه بیرون شدن (از عهده گناهان و بلا و حوادث سخت عالم) را بر او میگشاید.
[۲طلاق]
#حرفهاےخودمانی
هر گاه به بن بست رسیدی
همان لحظه که حس می کنی،
دیگر هیچ راهی جز نافرمانی خدا برایت نمانده است
خدا دارد با همه بزرگی اش
به تو می نگرد
و اینکه تو چه تصمیمی می گیری؟
اگر رضایت خدا را با سختی اش پذیرفتی
شیرینی رشد و نظر خاصه خدا را خواهی چشید
و اگر نه بدان
همه لذت ها بی وجود خدا پوسته ای خالی بیشتر نیستند
چه می کنی؟
@sayedebrahim
تظاهرات آلمانیها در شهر لایپزیک علیه #کروناهراسی.
این چندمین حضور دهها هزارنفری آلمانیها در خیابان و بدون رعایت پروتکلهای بهداشتی است.
حضوری که هیچ گاه منحنیهای ابتلا و مرگ کرونا در آلمان را متأثر نکرد!
مثل اربعین در عراق
مثل تظاهرات علیه مکرون در بلاد اسلامی (منهای ایران)
مثل زندگی عادی مردم در آفریقا و هزاران شهر و روستایی که در دنیا پروتکلهای سازمان بهداشت جهانی را رعایت نمیکنند.
☘کانال تحلیل های اقتصادی دکتر حمیدرضا مقصودی
@hamidrezamaghsoodi
به پویشِ سراسری «جهان پساکرونا» بپیوندید.👇👇
🌐https://eitaa.com/joinchat/476184625C62ff62b069
💠 وزارت تناقض
🔺 وزیر بهداشت (7 مرداد 99):
یافتن داروی گیاهی برای کرونا توهم است...
🔺 وزیر بهداشت (14 آبان):
چهار داروی گیاهی مؤثر در درمان کرونا مجوز تولید گرفتند...
.
به پویشِ سراسری «جهان پساکرونا» بپیوندید.👇👇
🌐https://eitaa.com/joinchat/476184625C62ff62b069
#مردی_در_آیینه
#قسمت_نود_و_چهار
وارد مغازه شدم و دقیق اطراف رو گشتم ...🧐 هر طرف رو که نگاه می کردم اثری از دوربین مدار بسته نبود ... لباس هایی رو که آویزون کرده بود رو کمی دست زدم و جا به جا کردم ...👚👕 با خودم گفتم شاید دوربین رو اون پشت حائل کرده اما اونجا هم چیزی نبود ...
بیخیال شدم و چند قدم اومدم عقب تر ... واقعا عجیب بود ... یعنی اینقدر پول دار بود که نگران نبود کسی ازش دزدی کنه؟ ... 😳
بعد از پرسیدن این سوال از خودم، واقعا حس حماقت کردم ... این قانون ثروته ... هر چی بیشتر داشته باشی ... حرص و طمعت برای داشتن بیشتر میشه چون طعم قدرت رو حس کردی ...😐 افراد کمی از این قانون مستثنی هستن به حدی که میشه اصلا حساب شون نکرد ...
دستم رو آوردم بالا و ناخودآگاه پشت گردنم رو خواروندم ... این عادتم بود وقتی خیلی گیج می شدم بی اختیار دستم می اومد پشت سرم ...
توی همین حال بودم که حس کردم یکی از پشت بهم نزدیک شد و شروع به صحبت کرد ... چرخیدم سمتش ... صاحب مغازه بود ... ☺️
با دیدنش فهمیدم نماز تموم شده و به زودی دنیل و بقیه هم از مسجد میان بیرون ...
هنوز داشت با من حرف می زد ... و من در عین گیج بودن اصلا نمی فهمیدم چی داره میگه ...
- ببخشید ... نمی فهمم چی میگی ...
و از در خارج شدم ... می دونستم شاید اونم مفهوم جمله من رو نفهمه اما سکوت در برابر جملاتش درست نبود ... حداقل فهمید هم زبان نیستیم ...😔
هنوز به مسجد نرسیده، دنیل و بقیه هم اومدن بیرون ... تا چشم مرتضی بهم افتاد با لبخند اومد سمتم ...
- خسته که نشدید؟ ...🤔
با لبخند سری تکان و دادم با هیجان رفتم سمت دنیل ... و خیلی آروم در گوشش گفتم ...
- یه چیزی بگم باورت نیمشه ... چند متر پایین تر، یه نفر مغازه اش رو ول کرده بود رفته بود ... همین طوری، بدون اینکه کسی مراقبش باشه ... 🙂
برای اون هم جالب بود ... چیزی نگفت اما تعجب زیادی هم نکرد ... حداقل، نه به اندازه من ... حس آلیس رو داشتم وسط سرزمین عجایب ...🤨
به هتل که رسیدیم من خیلی خسته بودم ... حس شام خوردن نداشتم ... علی رغم اصرار زیاد دنیل و مرتضی، مستقیم رفتم توی اتاق ... لباسم رو عوض کردم و دراز کشیدم ... دیگه نمی تونستم چشم هام رو باز نگهدارم ... عادت روی تخت خوابیدن، عادت بدی بود ... میشه گفت تمام طول پرواز، به ندرت تونسته بودم چند دقیقه ای چشم هام رو ببندم ... 😴
ساعت حدودا 4:30 صبح به وقت تهران ... مغزم فرمان بیدار باش صادر کرد ... هنوز بدن و سرم خسته بود ... اما خواب عمیق و طولانی با من بیگانه بود ... 😶
مرتضی گوشه دیگه اتاق ایستاده بود و نماز می خوند ... صداش بلند بود اما نه به حدی که کسی رو بیدار کنه ... همون طور دراز کشیده محو نماز خوندنش شدم ... تا به حال نماز خوندن یه مسلمان رو از این فاصله نزدیک ندیده بودم ... 🤗
شلوار کرم روشن ... پیراهن سفید یقه ایستاده ... و اون پارچه شنل مانندی که روی شونه اش می انداخت... 😇
#شهید_سید_طه_ایمانی
@sayedebrahim💞
#مردی_در_آیینه
#قسمت_نود_و_پنج
چندین بار نشست ... ایستاد ... خم شد ... و پیشانیش رو روی زمین گذاشت ... سه مرتبه دست هاش رو تکان داد و سرش رو به اطراف چرخوند ... و دوباره پیشانیش رو گذاشت روی زمین ... 👼
چند دقیقه پیشانیش روی زمین بود تا بلند شد ... شروع کرد به شمردن بند انگشت هاش و زیر لب چیزی رو تکرار می کرد ... و در نهایت دست هاش رو آورد بالا و کشید توی صورتش ... 🤲
مراسم عجیبی بود ... البته مراسم عجیب تر از این، بین آئین های مختلف دیده بودم ... یهودی ها ساعت ها مقابل دیوار می ایستادن و بی وقفه خم راست می شدن و متن هایی رو می خوندن ... 😐
یه عده از هندوها با حالت خاصی روی زمین می نشستن و طوری خودشون رو تکان می دادن که تعجب می کردم چطور هنوز زنده ان و مغزشون از بین نرفته ... 🤥
یا بودائی ها که هزار مرتبه در مقابل بودا سجده می کنن ... می ایستن و دوباره سجده می کنن ... و دست هاشون رو حرکت میدن، بهم می چسبونن، تعظیم می کنن ... و دوباره سجده می کنن ... 😑
همه شون حماقت هایی برای پر کردن وقت بود ...
بلند شد و شروع کرد به جمع کردن پارچه ای که زیر پاش انداخته بود ... و اون تکه گلِ خشک، وسط پارچه مخفی شد ...😌
جمعش کرد و گذاشت روی میز ... و پارچه روی دوشش رو تا کرد ... اومد سمت تخت ها که تازه متوجه شد بیدارم و دارم بهش نگاه می کنم ...🙃
- از صدای من بیدار شدی؟ ...
- نه ... کلا نمی تونم زیاد بخوابم ... اگه دیشب هم اونقدر خسته نبودم، همین چند ساعت هم خوابم نمی برد ...🙁
- با خستگی و فشار شغلی که داری چطور طاقت میاری؟ ... 🧐
چند لحظه همون طوری بهش خیره شدم ... نمی دونستم جواب دادن به این سوال چقدر درسته ... مطمئن بودم جوابش برای اون خوشایند نیست ...
- قبل خواب یا باید الکل بخورم یا قرص خواب آور ... و الا در بهترین حالت، وضعم اینه ... فعلا هم که هیچ کدومش رو اینجا ندارم ...😣
نشست روی تخت مقابلم ...
- چرا قرصت رو نیاوردی؟ ...
یکم بدن خسته ام رو روی تخت جا به جا کردم ...🙁
- نمی دونستم ممنوعیت عبور از مرز داره یا نه ... از دنیل هم که پرسیدم نمی دونست ... دیگه ریسک نکردم ... ارزشش رو نداشت به خاطر چند دونه قرص با حفاظت گمرک به مشکل بخورم ... 😣
- اینطوری که خیلی اذیت میشی ... اسمش رو بگو بعد از روشن شدن هوا، اول وقت بریم داروخونه ... اگه خودش پیدا شد که خدا رو شکر ... اگه خودشم نبود میریم یه جستجو می کنیم ببینیم معادلش هست یا نه ... جای نگرانی نیست، پزشک آشنا می شناسم ...😇
خیلی راحت و عادی صحبت می کرد ... گاهی به خودم می گفتم با همین رفتارهاست که ذهن دیگران رو شست و شو میدن ... اما از عمق وجود، دلم می خواست چیز دیگه ای رو باور کنم ... صداقت کلمات و توجهش رو ...😌
- از دیشب مدام یه سوالی توی سرم می گذره ... که نمی دونم پرسیدنش درست هست یا نه ... می پرسم اگه نخواستی جواب نده ...
ناخودآگاه خنده ام گرفت ... 😂
- بپرس ...
- اگه با گروه های توریستی می اومدی راحت تر نبودی؟ ... اینطوری جاهای بیشتری رو هم می تونستی ببینی ... بگردی و تفریح کنی ... الان نود درصد جاهایی که قراره ما بریم تو نمی تونی بیای تو ... یا توی محل اقامت تنها می مونی یا پشت در ... 😕
بالشت رو از زیر سرم کشیدم ... نشستم و تکیه دادم به دیواره ی بالای تخت ...
- قبل از اینکه بیام می دونستم ... دنیل توضیح داد برنامه شون سیاحتی نیست ... 🙂
دیگه چهره اش کاملا جدی شده بود ...
- تو نه خاورشناسی، نه اسلام شناس ... نه هیچ رشته ای که به خاطرش این سفر برات مهم شده باشه ... پس چی شد که باهاشون همراه شدی؟ ...🤨
#شهید_سید_طه_ایمانی
🌾@sayedebrahim💛