eitaa logo
محصولات سالم سلمی🌱
4.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
81 ویدیو
1 فایل
سَلم یعنی سالم 🍃 دِهکده سَلمیٰ 🏞🌱 قراره بامحصولاتمون قوت‌بگیری چون سـربازِ امام زمـان باید بَدَنِ سالِمی داشته باشه 😎💪🏻 رضایت ها👈🏻 @mahsolsalmaaa رفاقت 👈🏻 @dostsalmaa @moshaversalmaa👈🏻مشاوره ثبت سفارش 👇🏻 @admin_salmaa ☎️ 09192204914
مشاهده در ایتا
دانلود
📓 قصه ی صبح جمعه به نام خدا یکی بود یکی بود و یکی بود که؛ لا حول و لا قوت الا باللّه بود. ❤️🌼سلام بابای خوب عالَم ؛ مهدی جان ✨نور امروز هدیه محبتِ شهید؛ محمد ابراهیم همت 🌥🪐⚡️ قصه ی چهارم؛ روال صبح مثل برنامه همیشگی نبود. این بار جمع خونواده صمیمی تر و یکدل تر از قبل توی منزل مونده بودند ؛ چراااا؟ چون یه مهمان ناخوانده به منزل اومده بود. ⁉️⁉️تو این اوضاع؟ بعله. مهمان جدید قرار بود کمک حال مامان سلمی باشن (برای اینکه بتونه یه مقدار استراحت کنه.) و بسیار نیازمند مراقبت، و قرار بود با ورود این میهمان ، غذای های خونواده کمی به سمتِ ژله ای شدن بره. غذاهایی با لعاب زیاد و طعمی ساده 🥘🥗 🦴🍗🍖ساده اما؛ قابل نفوذ به گوشت و استخون🤩 رستم خان ، خان خانان💪😁؛ حدودا چند روزی بود که هم نان آور و هم مراقب مادر بود.🧑‍⚕🧑‍🍳👨‍🚀🤵‍♂ حتی در تهیه غذا و مقوی جات کمک میکرد؛ در حدی جو همکاری پدر با مادر داغ بود که حتی یه قابلمه رو رستم خان ؛ جزغاله جذقاله؟ جزقاله؟؟ ⁉️⁉️⁉️ نموده بودن💪😂 به هر حال کف قابلمه جان ، به جای خوراکی جایِ ذغال یود 👈👈پس میشه جذغاله 🏴🏴🏴😂 بچه ها، سعی میکردن کارهای شخصی رو خودشون انجام بدن. مامان سلمی در تلاش بود ، تا کاملا به اعصاب خود مسلط باشه، و نگرانی عقب ماندنِ بچه ها از درس و مشق، پس از ورود مهمان جدید رو به روی خودش نیاره، تا اینکه هجوم درد و کسالت و خانه نشینی ،و عقب افتادن از برنامه عادی زندگی ، باعث شد مامان سلمی ؛ همینطور که بچه ها رو بغل کرده ؛ بزنه زیر گریه و روضه ی مادر بخونه🏴😭😭😭😭 مامان سلمی با خودش فکر کرد؛ خدای من ، با اینکه دوست و فامیل و آشنا و همسر و بچه و .....هوای منو دارن برای تهیه غذا و مرتب کردن خانه و رسیدگی به بچه ها تنها نیستم امّا؛ درد درد درد نمیذاره مادری کنم. زیر لب میخوند ؛ مادرم؛ من که فقط پام توی آتل رفته ، فقط یه قسمت کوچیک از بدن، تو چه کشیدی با درد پهلو و غم حضرت محسن جان😭😭✅✅ بله مهمان منزل ؛ آتل پای مادر بود این روضه کوچیک تو جمع خانواده یه شروع ناب و محشر بود برای اینکه مامان سلمی یا علی بگه و دست به عصا ببره و بره توی آشپزخونه؛ برای تهیه نهار و عصرونه و 💪💪 مقوی جات مثل؛ دو سین شربت شلغم کدو حلوایی دمنوش ضد سرما خوردگی و..... برای کوچولوی بیمارِ خانواده و بعد هم به مدد مادر سادات چند تا کار ناب کرد برای داشتن یه روز عالی و متنوع؛ 🧩🥎🪀🎲دور همی شادی با ؛ بازی نشستنی و جذاب 📒✏️🖍📝 رسیدگی به درس و مشق بچه ها 📓 ورق زدن آلبوم قدیمی و یاد خاطرات دور کردن و لبخند زدن 🍃🌺بیرون آوردن چینی های گل سرخی قدیمی که ته کابینت مونده بودن ، و چیدن روی میز و پر کردن با تنقلات خوشمزه و سالم و امّا رستم خان ؛ خانِ خانان 💪😁 ؛ به یاد بچگی های بچه ها😊☺️😊 قصه خوند و خاطره گفت و با مادر یادِ ایامِ اوایل ازدواج رو تازه کردند. 💡🔌و یه کار مهم ؛ درست کردن یه کرسی برقی کوچولو با کمک پسر بزرگ خونه ، برای ورود به شب های گرم و دلنشین زمستان 🌕🌖🌗🌘🌑🌓 روز خوبی بود ، پر از همکاری همیاری معاونت 😍🎊 ساعتی بعد یا بعد از ساعتی ؛ همسایه عزیز؛ یه بشقاب از کیک تولدشون رو آورد و به این جمعِ باصفا ، یه طعم شیرین اضافه نمود. 💡💡💡💡💡 چراغِ دل روشن شد به نورِ همراهی و همکاری و آیه ی شریفه ی؛ و تعاونوا علی البر و التقوا ⚜⚜⚜⚜⚜⚜ آسمان دود آلود و غبار گرفته هم ، با دیدن خانواده ، خداوند رو شکر کرد و آرزو کرد: با همراهی و همیاری تمام مومنان و حق پرستان عالَم غبار غم از دلِ آسمان قدس شریف پاک شود و زمین لایقِ باریدن باران رحمت خدا و نعمتِ بِرّ و نیکی گردد 🌨⛈🌧🌧🌧🌧🌧❄️❄️ 🔮🔮 و باز جمعه ای دیگر در انتظار دیدار مولا گذشت. اللهم عجل لولیک الفرج 💐🌿💐🌿 خدای من شکر؛ که در دین اسلام ، در هفته یک روز عید است؛ عیدی بزرگ ناب دلنشین وشاد و معطر به گل نرگس 🌳🌳🌳🌳🌳 @mahsolsalmaa
📓 قصه ی صبح جمعه به نام خدا یکی بود یکی بود و یکی بود که؛ لا حول و لا قوت الا باللّه بود. 🏴🏴🌼سلام بابای خوب عالَم ؛ تسلیت تسلیت ✨نور امروز هدیه محبتِ شهید ؛ محسن حججی 🌥🪐⚡️ قصه ی پنجم ● آسمان مه آلود، هوا کمی سرد و نسیم نوازشگرِ سحر گاهی در حال وزیدن بود؛ مامان سلمی و بابا رستم خان ؛ آرام ارام در مورد تقسیم بندی کارها و لیست خرید ها و چگونگی دعوت میهمان ها و ...صحبت می‌کردند، و کم کم صدای بچه ها در خانه پیچید ؛ یکی یکی با سلام و صبح به خیر ، روز شون رو آغاز کردند و مامان سلمی چشمان بچه ها رو بوسید، همون چشم هایی که شب قبل در روضه مادر، شبنم بر مژگانش نشسته بود. صبح با نوای ندبه ی مسجد مقدس جمکران ،آغاز شد، رستم خان صبحانه رو تدارک میدید. و بچه ها در جمع کردن خانه کمک می‌کردند. 🔆مامان سلمی نیت کرد؛ خداوندا؛ برای رضای تو و با این پایی که میلنگه قدم بر میدارم برای برقراری روضه ای کوچک ، در عزای مادری بزرگ. 💫نذر کرده ام؛ منزل مان آستان مبارک حضرت زهرای اطهر سلام الله باشد و ما کنیز ایشان باشیم . این جمعه یکی از پر برکت ترین روزها بود؛ در و دیوار خانه ، لبخند می‌زدند چون می‌دانستند قرار است ، تکیه گاهِ میهمانانِ مادر مهدی موعود باشند. دلشان خوش بود که اسم شان ،در زمره ی دیوار های حسینیه ها و تکیه ها ثبت شود. رفت و آمد شهدا و فرشته ها ، برای کمک به مادری که آسیب دیده ،امّا نیت کرده با همین حال ، روضه برقرار کند حس میشد. نیاز به کمک هیچ کس نبود؛ مادر تمام تلاش خود را کرد تا توکل ش به خدا در اوج باشد؛ درست مثل روزهایی که بچه های قد و نیم قد شیر به شیر ، دورش میچرخیدند اما تنها نبود، و وجود ائمه برای کمک در بچه داری رو حس می‌کرد. چه تجدید خاطره خوبی بود برای مامان سلمی. 🌹🏴🏴🌹🏴🏴 روز خوبی بود ، پر از احساسِ دلنشینِ میزبانیِ میهمانانِ مادر سادات. 💡💡💡💡💡 چراغِ دل روشن شد به نورِ نوکری مادر عالَم، مادرِ مهدی موعود و آیه ی شریفه ی؛ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا ⚜⚜⚜⚜⚜⚜ فرشته های آسمان ، به زمین می‌نگریستند و در دل آرزو داشتند؛ کاش زمینی بودیم و در مجلس اهل بیت سینه زنی میکردیم و اشک میریختیم 😢 🔮🔮🔮🔮 و باز جمعه ای دیگر در انتظار دیدار مولا گذشت. اللهم عجل لولیک الفرج 💐🌿💐🌿 خدای من شکر؛ که در دین اسلام ، دل گرفتگی معنا ندارد ؛ زیرا که تمام ترین و مدام ترین حالات ناب دلخوشی ، در مراسم اهل بیت گنجانده شده، آنجا که در شادی اهل بیت دل شاد است و در غم شان ، دلی آرام و سبک داریم. 🌳🌳🌳🌳🌳 @mahsolsalmaa
شهادت بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو به شما تسلیت عرض می کنم❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام سلام☺️✋🏻
الهی یلداتون شیرین و گرم♥________
در مــــورد روغن های مو یه نکته مهم بگم: خیلی ها منتظر و مشتاق هستید اما نگران نباشید به خاطر خاص بودن محصول و روند رسیدنش به دست مون کمی زمان برد ان شالله نهایتا تا کمتر از اواسط دی به دست تون خواهد رسید✋🏻♥
و امّا؛ یلدا طولانی زیبا شاد دور همی ساده و قشنگی دورِ یه کرسیِ الَکی که به خاطر گرمای هوا و آلودگی ش، مجبوره فقط یه دکور باشه. کرسی دلش تنگه؛ هم تنگ و هم پر غصه یادش میاد قبلا مهمون خونه مادربزرگ میشد ، و غلغله ی پاهای کوچولویی که دوان دوان از توی حیاط اومده بودن تا بعد از یه برف بازی حسابی ،گرم بشن قلقلک ش میداد اما ؛ همچنان مشغولِ گرم کردنِ پاهای نوه ها بود. و شاهدِ تلاش مادرها ، برای تهیه ی شام، یه غذایِ خوشمزه از نظر خودشون❤️😁 و گاهی بد مزه از نظرِ اون کوچولو هایِ بدخوراک😖😖 کرسی، دلش نمی‌خواست، هیچ وقت خالی باشه از این همه پا، پاهایی که بهش نیاز دارن برای گرم شدن اما...... دست روزگار ، همونطور که گلچینه کرسی هم برچید ؛ درست مثل آچین و ماچین یه پاتو برچین. دلِ کرسی غصه داره که حالا فقط دکور شده. و میبینه هر کدوم از اون پاهای کوچولو ، به گوشه از اتاق خزیده و یه چیزی که اصن برای کرسی آشنا نیست توی دستشونه و مدام اونو رو به کرسی میگیرن و کرسی مثل آینه خودش رو اون تو میبینه. 📱کرسی گمان میکنه؛ شاید در این زمان ، آینه ها هم سرد می‌شوند. آه عمیقی میکشه و دلش میخواد بره به سرزمینِ پاهای مقاوم و کوچکِ سرد و زخمی ؛ جایی که کودکانش ،الان بیشتر از هر زمانی ، به گرمای اون نیاز دارن. ؛ غزه 🌳🌳🌳🌳 @mahsolsalmaa
یه مامان چند فرزندی که سبک زندگی سالم رو برای بچه هاش رقم میزنه😍😍😍😍🍀 @mahsolsalmaa
آقا سلام علیکمممممممم❤️
روغن های مو ان شالله به زودی به دست تون میرسه🪴
نحوه ی استفاده از روغن👇🏻🪴