eitaa logo
مجله خردسالان
34.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
4.5هزار ویدیو
33 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/a68l.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
جغد متفاوت را پیدا کن 👫@majaleh_khordsalan
هدایت شده از قاصدک
🔴 واگذاری زمین رایگان 😳 خانواده‌ها زودتر اقدام کنید❌👇 http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c همه‌ی اخبار در مورد مسکن اینجاست جانمونید👆
چرا ساکتی جیرجیرک🦗 صبح زود جیرجیرک به دنیا آمد، برادرش با تکان دادن بال‌هایش به او سلام کرد. جیرجیرک هم بال‌هایش را تکان داد تا به او سلام کند، ولی از بال‌هایش صدایی درنیامد. برادرش رفت تا با دوستش بازی کند. جیرجیرک رفت و رفت تا به دسته‌ی ملخ‌ها رسید. یکی از ملخ‌ها به سمتش آمد و در هوا می‌چرخید و ویزویز می‌کرد و صدای سلام داد. جیرجیرک هم بال‌هایش را تکان داد تا به او سلام کند؛ ولی از بال‌هایش صدایی درنیامد. ملخ رفت تا با دوستانش غذا بخورد. جیرجیرک رفت و رفت تا به مانتیس، حشره دعاخوان رسید. مانتیس دست‌های درازش را به هم مالید و صدای سلام داد. جیرجیرک هم بال‌هایش را تکان داد تا به او سلام کند؛ ولی از بال‌هایش صدایی درنیامد. مانتیس عصبانی شد و دست درازش را بلند کرد تا جیرجیرک را از روی برگ هل بدهد که جیرجیرک جستی زد و فرار کرد. جیرجیرک روی یک سیب که روی زمین افتاده بود پرید. کرم میوه‌خوار از توی سیب سرش را بیرون آورد تا ببیند چه کسی به سراغ غذایش آمده. با دیدن جیرجیرک با صدای ملچ و مولوچ دهانش به جیرجیرک سلام کرد. جیرجیرک هم بال‌هایش را تکان داد تا به او سلام کند، ولی از بال‌هایش صدایی درنیامد. کرم باز توی سیب شیرجه زد و به خوردن غذایش ادامه داد. جیرجیرک رفت و به دره‌ی گل‌ها رسید. زنبوری از توی گل شیپوری بیرون آمد با وز وز بال‌هایش به او سلام کرد، جیرجیرک هم بال‌هایش را تکان داد تا به او سلام کند ولی از بال‌هایش صدایی درنیامد. زنبور کمی به او نگاه کرد و بعد رفت. جیرجیرک رفت و رفت و کنار برکه نشست. سنجابک با حرکت سریع بال‌هایش در هوا به او سلام کرد و باز جیرجیرک هم بال‌هایش را تکان داد تا به او سلام کند، ولی از بال‌هایش صدایی درنیامد. سنجاقک رفت که با دوستش پرواز کند. حالا دیگر شب شده بود. جیرجیرک هیچ دوستی پیدا نکرده بود. او غمگین و خسته بود و رفت روی یک درخت نشست. او شپره‌ای را دید که آن دورها در نور ماه و در سکوت پرواز می‌کند و جیرجیرک از این سکوت خیلی لذت می‌برد. شپره در سکوت و تاریکی گم شد. جیرجیرک عقب‌عقب رفت تا شاید بتوانند او را ببیند که از پشت به جیرجیرک دیگری خورد. جیرجیرک دوم لبخند زیبایی زد و بال‌هایش را تکان داد و به او سلام کرد. جیرجیرک به چشم‌های زیبای او نگاه کرد و همه تلاشش را کرد که به او سلام کند او واقعا می‌خواست که با او دوست شود. بال‌هایش را تکان داد؛ ولی باز هم صدایی از بال‌هایش بیرون نیامد. جیرجیرک فکر کرد او هم الان می‌رود، ولی او نرفت همان‌جا مانده بود و به جیرجیرک لبخند می‌زد. جیرجیرک برای آخرین بار همه‌ی تلاشش را کرد. او چشم‌هایش را بست و یک نفس عمیق کشید و باز بال‌هایش را با همه‌ی توانش به هم زد و این بار صدای زیبایی از بال‌هایش درآمد. صدایی که به دوستش سلام می‌داد. دوستش گفت:«این قشنگ‌ترین صدای سلامی بود که تا حالا شنیده بودم» و با هم تا صبح جیرجیر کردند و دوست‌های همیشگی برای هم شدند. 👫@majaleh_khordsalan
🔸️شعر خوابیدن به موقع 🌸شب که می‌شه آسمون 🌱تاریک می‌شه دوباره 🌸پیدا می‌شن یک دفعه 🌱هزار هزار ستاره 🌸وقتی زمان خواب شد 🌱ساعتشو می‌دونم 🌸آروم می‌گه یه قصّه 🌱مامان مهربونم 🌸چون می‌خوابم به موقع 🌱بیدار می‌شم صبح زود 🌸سر حالم و شادمان 🌱نه خسته و خواب‌آلود 👫@majaleh_khordsalan
صبح جمعتون قشنگ قشنگترینا🥰❤️😍🌼 👫@majaleh_khordsalan
خلاقانه و مرحله به مرحله پروانه خانم🦋😍 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی سرعتی و هیجانی کشیدن دستمال کاغذی البته می تونید وسایل دیگه هم جایگزین کنید. 👌 👫@majaleh_khordsalan
هر تصویر را به سایه اش وصل کن 👫@majaleh_khordsalan