eitaa logo
مجله خردسالان
34.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
4.5هزار ویدیو
33 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/a68l.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام صبح دوشنبتون بخیر👋🏻 امروز از اون روزاس که دلم میخواد تا ظهر بخوابم😴 👫@majaleh_khordsalan
آموزش کاردستی زرافه 🦒 👫@majaleh_khordsalan
درباره عليه السلام رضا(ع)که نور خداست امام هشتم ماست رئوف و مهربونه دردامونو می­دونه می­کنه ما رو دعوت می­ریم مشهد زیارت اونجا مثل بهشته پر شده از فرشته با پدر و مادرم وقتی که می­ریم حرم کنار در می­مونیم اذن دخول می­خونیم دست میذاریم رو سینه به اون ماه مدینه با ادب و احترام می­گیم به آقا سلام قربون قبر پاکت چه عطری داره خاکت کاشکی می­شد که من هم اینجا کبوتر بشم پر بکشم تا خدا توی حریم رضا(ع) 👫@majaleh_khordsalan
🐱گربه متفاوت دو پیدا کن🐱 خیلی راحته سریع پیداش کن😍 👫@majaleh_khordsalan
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ قشنگو باهم ببینیم و لذت ببریم. سربازات آمادن بیا ببین که پای عهدشون واستادن❤️ ایران کشور امام زمانه این مردم ساکن عشق ابادن🇮🇷 👫@majaleh_khordsalan
🔸️شعر خلبان 🌸با هواپیما سریع 🌱می‌رود تا آسمان 🌸در میان ابرها 🌱زیر یک رنگین‌کمان 🌸بر لباس دوخته 🌱عکس زیبای عقاب 🌸با هواپیمای جت 🌱می‌رود او با شتاب 🌸خنده بر لب‌های او 🌱می‌رود تا آسمان 🌸می‌شود دور از زمین 🌱زیر پایش این جهان 🌸تیزپرواز و شجاع 🌱مهربان و باصفا 🌸در دلش عشق و امید 🌱بر لبش نام خدا 👫@majaleh_khordsalan
21.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زنگ کارتون کارتون قدیمی و خاطره انگیز قصه کوچولوها این داستان قوچ و روباه ... 👫@majaleh_khordsalan
🦉آقا جغده🦉 یک روز قشنگ آفتابی در جنگل بود. صدایی از بالای درخت می آید . یعنی چه شده است؟ آقا جغده به خانه جدیدش نقل و مکان کرده بود و مشغول باز کردن جعبه های اسبابش بود. آقا جغده فکر می کرد که کلاهک آباژورش را کجا گذاشته است؟ آقا جغده اسبابش را از جعبه بیرون می آورد تا آنها را سر جایشان بچیند. همان روز خانم جوجه تیغی از زیر درخت می گذشت ، او خیلی گرمش بود. او پیش خودش گفت: ایکاش چیزی داشتم که مرا از این گرما نجات می داد. ناگهان صدای افتادن چیزی را شنید وقتی برگشت، خیلی خوشحال شد و گفت: وای ، یک کلاه آفتابی او فکر کرد که خیلی خوش شانس است که درخت آرزوها را پیدا کرده است. باید بروم و به روباه این خبر را بدهم. خانم جوجه تیغی همراه با روباه برگشت. روباه گفت: به نظر نمی رسد که این درخت آرزوها باشد. جوجه تیغی گفت: ولی اون درخت آرزو است، زود باش یک چیزی آرزو کن. روباه گفت: اوووم ، اما من چه چیزی آرزو کنم؟ روباه فکر کرد که چه چیزی آرزو کند؟ یک لیوان بزرگ شیر شکلات، یا یک کفش جدید رقص، یا یک ماشین قرمز بزرگ ؟ روباه گفت: فهمیدم یک کفش نوی رقص می خواهم. چند دقیقه ای گذشت اما هیچ اتفاقی نیافتاد. روباه گفت: دیدی، این درخت آرزو نیست. یکدفعه یک جفت کفش بدقواره و زمخت کنارش افتاد. جوجه تیغی با خوشحالی گفت: دیدی، این درخت آرزو است. روباه گفت: اما این دیگه چه جور کفش رقصی است؟ جوجه تیغی گفت: شاید برای یک نوع رقص جدید است. آقا روباه با کفش جدیدش شروع به رقصیدن کرد. اما بالای درخت آقای جغد از سر و صدای و رقص روباه ناراحت بود ناگهان ماهی تابه و قابلمه های جغد از بالای درخت کنار جوجه تیغی افتاد او با خوشحالی گفت: آخ جان موزیک . و شروع به زدن کرد اما بالای درخت، آقای جغد از این موسیقی هیج لذتی نمی برد جغد غرغر کرد و گفت: امیدوارم هرچه زودتر این صداها تمام شود. در همین موقع آقای جغد از بالا به پایین افتاد. جوجه تیغی گفت:وای، این درخت، درخت آرزو نیست. روباه گفت: آقای جغد، شما اینجا هستید؟ جغد گفت: اینجا، خانه ی جدید من است و کلی هم دچار دردسر شده ام. جوجه تیغی و روباه همه چیز را سر جایشان گذاشتند. جغد گفت: خیلی محشر است، همه چیز مرتب است . من آرزو کردم که کمک داشته باشم. روباه گفت: و حالا ما اینجا هستیم جوجه تیغی گفت: و شاید واقعا این درخت آرزوهاست! همه با هم خندیدند. 👫@majaleh_khordsalan
شبتون بخیر خوشگلا👋🏻 خوابای خوشگل ببینید😍😴 👫@majaleh_khordsalan