eitaa logo
مجله خردسالان
31.8هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
51 فایل
✳️برای رزرو تبلیغات در مجموعه اَسرا بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2186347655C6187e57a27 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/a68l.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ ❤️ 💚 💚 💝 💝 السلام علیک یا صاحب الزمان سلام بچه های گلم💚💛💞 چطوریییین بهترین ها؟!😘😊 صبحتون بخیر باشه 🐣🐳 تعجیل درظهور و سلامتی مولامون حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) سه تاصلوات بخونین🌸🍃 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیّکَ الفَـرَج🌼🍃 👫@majaleh_khordsalan
4.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازی با هدف یادگیری الگویابی 👫@majaleh_khordsalan
🌸 مامان و بابای مهربون 🌸 مربی شیرین زبون 🌸 از حالا که یک کودکم 🌸 مثل یه غنچه کوچکم 🌸 یادم بدید راز و نیاز 🌸 شیوه ی خواندن نماز 🌸 خدا نماز و دوست داره 🌸 راز و نیاز و دوست داره 👫@majaleh_khordsalan
10.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ شاد ورزش با شعر زبان انگلیسی 👫@majaleh_khordsalan
18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترانه یه روز یه آقا خرگوشه 🐰🐭 👫@majaleh_khordsalan
ایده طرح خام نقاشی 📝✨️ 👫@majaleh_khordsalan
💜🐭آقا موش باهوش🐭💜 یکی بود يکي نبود. يک آقا موش بود که خيلي باهوش بود. روزي توي لانه‌اش خوابيده بود، صداي ميوميو شنيد. از خواب پريد. نگاه کرد و ديد يک گربه چاق و چله جلو در لانه نشسته است. از توي لانه داد زد: «آقا گربه، سلام! مي خواهي مرا بخوري؟» گربه گفت: «آره که مي‌خواهم! منتظرم بيايي بيرون، تا بگيرمت و بخورمت.» آقا موش گفت: «چرا تو زحمت بکشي؟! دهانت را باز کن، خودم مي‌پرم توي آن. اما چشمهايت را ببند تا نترسم.» گربه دهانش را باز کرد و چشمهايش را بست. آقا موش ناقلا از توي لانه، يک سنگ برداشت و پرت کرد توي دهان گربه . گربه خيال کرد کرد که موش پريده توي دهانش. دهانش را بست و سنگ را قورت داد. سنگ افتاد تو شکمش و تق... صدا داد. گربه گفت: «اين چه صدايي بود؟» آقا موش داد زد: «اين صداي استخوان‌‌هاي من بود، چون که من خيلي لاغر و استخواني‌ام. اما يک خواهر کوچولو دارم که خيلي تپل تپل است. مي‌خواهي او را بخوري؟» گربه گفت «آره که مي‌خواهم! کجاست تا بگيرمش؟» آقا موش گفت: «توي لانه است. اما تو زحمت نکش. دهانت را باز کن و چشم‌هايت را ببند، خودش مي‌آيد.» گربه دهانش را باز کرد و چشم‌هايش را بست. آقا موش داد زد: «خواهر تپلي، بدو بيا پيش من، توي شکم آقا گربه!» بعد هم يک سنگ ديگر برداشت و پرت کرد توي دهان گربه. گربه دهانش را بست و سنگ را قورت داد. سنگ دوم افتاد روي سنگ اول و تق تق ... صدا داد. گربه گفت: «اين چه صدايي بود؟» آقا موش داد زد: «خواهر کوچولويم بالا و پايين مي‌برد، بازي‌گوشي مي‌کند.» گريه گفت: «خب، بگو نکند!» آقا موش گفت: «حرف مرا گوش نمي‌کند. فقط حرف آقا داداشم را گوش مي‌کند. مي‌خواهي او را صدا کنم؟» گريه گفت: «آره، صدايش کن!» بعد هم دهانش را باز کرد و چشم‌هايش را بست، تا داداش آقا موش هم برود توي شکمش. آقا موش داد زد: «داداش چان، آقا داداش جان! خواهر کوچولويمان توي شکم گربه شلوغ کرده، بيا ساکتش کن!» بعد هم يک سنگ ديگر برداشت و پرت کرد توي دهان گربه. سنگ سوم هم رفت توي شکم گربه، افتاد روي سنگ دوم و اول، تق تق تق... صدا داد. گربه گفت: «چه خبر است؟ چقدر سرو صدا مي‌کنيد!» آقا موش گفت: «خبري نيست. آقا داداشم دارد خواهر کوچولويم را تنبيه مي‌کند.» گربه گفت: «بگو نکند!» آقا موش گفت: «گوش نمي‌کند. چون که عصباني شده. بايد يک کم آب خنک بخورد تا آرام شود.» گربه گفت: «حالا من چه کار کنم؟» آقا موش گفت: «اگر زحمتي نيست، برو لب حوض آب، يک کم آب بخور تا دل داداش خنک شود.» گربه راه افتاد و رفت لب حوض. خواست که آب بخورد، سنگ‌هاي توي دلش سنگيني کرد و گربه افتاد توي آب. قلپ قلپ آب خورد و ميوميو صدا کرد. آقا موش باهوش از لانه بيرون پريد. گربه را توي حوض ديد. خوشحال شد و خنديد. بعد هم دم باريکش را گذاشت روي دوشش رفت به گشت و تماشا. 👫@majaleh_khordsalan
10.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚اسم قصه شعر: آقاجون بیا قصه گو:فاطمه سادات افروزه☺🌺 👫@majaleh_khordsalan
سلام بچه ها ی گلم 🌸🌸🌸 شنبه قشنگتـون بخـیر🥰 لحظه هاتون مثل گلها🌺 بـاطـراوت و پـر از عطر خـوش زنـدگی شادیهاتـون مانـدگـار و حال دلتون خوبِ خوب❤️🌺 👫@majaleh_khordsalan