eitaa logo
مجله خردسالان
34.8هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
33 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/a68l.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام فرشته های مهربون😍😘 صبحتون بخیر باشه گلهای زندگی🌝🌞🌼 بچه ها جون میگم امروز برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمانمون هم خودتون هم مامان و بابا نفری سه تا سوره توحید بخونین❤💙💛💜 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️بازی‌هایی که علاوه بر دقت و تمرکز، برای بهبود عملکرد مغزی کودک خیلی مؤثره 👫@majaleh_khordsalan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم چشم👀👀 دو ابرو 👫@majaleh_khordsalan
🌼شعر ولادت امام رضا (ع) خوش به حالِ کفترای حَرَمِت امام رضا جون که یکی یکی نشستن روی گُنبدِ طلاتون نه غَمی دارن نه غُصه با شما خوشِ دِلاشون چه قشنگه حال و روزِ حرم و کبوتراتون با خودم میگفتم ای کاش منم عین کفتراتون می شدم زائرِ صَحنِت الهی بِشَم فداتون به خودم هَمَش میگفتم به دِلِت نزن تو صابون تو کجا وُ صَحنِ آقا نِمیشی زائرِ ایشون شما که خودت می دونی آقا از شما چه پِنهون باورم نمیشه الان حَرَمَم با چشمِ گِریون من و دَعوتم نِمودی من و مثلِ عاشقاتون روزِ میلادت عزیزم من و کردی آقا مهمون حالا که دعوتم اینجا منم عینِ خادِماتون میرسم به زائراتو میریزَم گل کفِ پاشون میزنم جارو به فَرشا میریزم چایی براشون خلاصه هر کاری باشه میکُنم از دل و از جون عاشقونه میشه صَحنِت تا میاد یه خورده بارون حرم و پنجره فولاد آبِ سَقاخونه هاتون خُنَکای صَحن و سَنگا توی گرمای تابستون صدای نَقاره از دور بوی اِسپَند و غَذاتون هَمَشون بَرام عزیزن عزیزم امام رضا جون شاعر : علیرضا قاسمی 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🐛🐜مورچه و همسایه جدید🐜🐛 روزی روزگاری، مورچه كوچولویی بود كه در گوشه ای از جنگل زندگی می كرد . خانه مورچه كوچولو داخل یك تكه چوب خشك بود . مورچه كوچولو از خانه اش بیرون می آمد تا برای خودش غذا پیدا كند . گاهی قارچ جمع می كرد و گاهی هم یك دانه یا تخم گل پیدا می كرد روزی از روزها وقتی مورچه كوچولو در كنار خانه اش دنبال غذا می گشت ، ناگهان سرو صدایی بلند شد و یك تكه چوب ، روی سر مورچه افتاد . آه و ناله می كرد و كمك می خواست اما كسی به كمكش نیامد . مورچه خیلی تلاش كرد تا خودش را از زیر ان تكه چوب بیرون اورد ، اما وقتی بیرون امد ، موجود عجیبی را دید كه از داخل تكه چوب سر درآورده بود . مورچه كوچولو كه هم ترسیده بود و هم بدنش درد گرفته بود ، بلند شد و به طرف ان موجود عجیب رفت ،شاخك های ان جانور را گرفت و گفت : «تو اینجا چه كار می كنی ؟ مگر نمی دانی كه اینجا خانه من است و تو حق نداری وارد خانه من بشوی ؟ می خواهی خانه ام را خراب كن آن موجود عجیب گفت :من كرم تنهایی هستم ، نمی دانستم اینجا خانه توست . اصلاًهم دلم نمی خواست كه تو را اذیت كنم . من هم در این تكه چوب به دنیا امده ام و حالا باید همین جا زندگی كنم اگر كمكم كنی و كمی چوب به من بدهی كاری به كارت ندارم خیلی هم ازت ممنون می شوم.» مورچه كوچولو دلش سوخت ، كمی چوب جلوی كرم چاقالو ریخت و گفت : «اگر قول بدهی كه خانه مرا خراب نكنی ، من هم كاری به كارت ندارم ؛ حتی كمكت هم می كنم » كرم چاقالو گفت : «بله این طوری بهتر است . نه تو تنها می مانی و نه من !» كرم چاقالو شروع كرد به خوردن تكه های چوب . هر روز كه می گذشت كرم بزرگ تر و چاق تر می شد مورچه كوچولو كه از پرخوری كرم چاقالو تعجب كرده بود ، فقط او را نگاه می كرد . اما خوشحال بود كه همسایه ای پیدا كرده و دیگر تنها نیست چند روز بعد مورچه كوچولو خانه ای برای كرم چاقالو درست كرد مورچه كف خانه را با برگ های نرم پوشاند و به كرم چاقالو گفت : « این هم خانه تو ! بیا برو داخل خانه ات »اما چاقالو ان قدر سنگین شده بود كه نمی توانست به خانه جدیدش برود برای همین مورچه كوچولو از جیرجیرك كمك گرفت تا دوتایی كرم چاقالو را به داخل خانه اش ببرند . روزی از روزها ، مورچه كوچولو دنبال غذا بود كه ناگهان سر و صدایی بلند شد او به طرف خانه كرم چاقالو دوید و دید كه سه حشره بدجنس به كرم بیچاره حمله كرده اند و می خواهند او را اذیت كنند مورچه كوچولو شاخه ای را برداشت و به حشره ها حمله كرد حشره ها هم ترسیدند و از انجا رفتند. روزها پشت سر هم می امدند و می گذشتند كرم چاقالو روز به روز بزرگرتر و شفافتر می شد یك روز وقتی مورچه كوچولو به سراغ همسایه اش رفت دید كه او در خانه اش نیست مورچه كوچولو كمی اطراف را گشت تا فهمید كه كرم چاقالو از خانه اش بیرون رفته و مشغول كندن یك گودال است . كرم چاقالو داخل ان گودال رفت ، دور خودش پیله ای تنید و از ان بعد داخل ان پیله زندگی می كرد . از ان روز به بعد مورچه كوچولو هر روز كنار گودال می رفت و داخل ان نگاه می كرد . مورچه می دانست كه ان پیله عاقبت به یك حشره تبدیل می شود اما همیشه از خودش می پرسید :«یعنی از داخل این پیله چه حشره ای بیرون می آید ؟ یك پروانه یا یك حشره دیگر ؟» مدت ها گذشت . حالا دیگر كنار خانه مورچه كوچولو قارچ های تازه ای روییده بود . یك روز ، چشم مورچه كوچولو یك سوسك شاخدار زیبا افتاد كه از داخل پیله بیرون می آمد . مورچه كوچولو به همسایه اش سلام كرد . اما سوسك شاخدار انگار او را نشناخت . سوسك شاخدار ان قدر برای پرواز عجله داشت كه جوابی به مورچه نداد و فوری در آسمان پرواز كرد و رفت . مورچه خیلی ناراحت شد از اینکه سوسک شاخدار به اون جواب نداد. مورچه همونجوری تو فکر بود که متوجه یه چاله کوچیک آب که جلوی پاش بود نشد و افتاد تو چاله. همونجوری که داشت دست و پا می زد و کمک می خواست یه دفعه دید که همون سوسک شاخدار پرواز کرد بالای سرش و دستش و سمت مورچه گرفت. مورچه هم دست سوسک شاخدار و گرفت و از چاله اومد بیرون. و ازون به بعد سوسک شاخدار و مورچه دوست های خوبی برای هم شدند. 👫@majaleh_khordsalan
🔴 سالهاست خادم آستان مقدس امام رضا علیه السلام هستند. در شب میلاد مبارک علی بن موسی الرضا دست بر آستان امام رئوف هستیم اَمَّن یُجیبُ الْمُضطَّر اذا دعاهُ وَ یَکشِفُ السوء🤲 💚 دلم امشب به رواق و به زیارت باشد 💚 به امید کرم و اذن و شفاعت باشد 💚 یا رضا جان به جوادت همه داریم قَسَم 💚 که تن و جانِ رئیسی به سلامت باشد 👫@majaleh_khordsalan