eitaa logo
مجله خردسالان
34.8هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
33 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/a68l.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعا کنید مرگم، شهادت در راه خدای متعال باشد سید آذربایجان هم به آرزویش رسید🖤 🕊شهادت هنر مردان خداست 👫@majaleh_khordsalan
10.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب ولادت امام رضا امام رضا برای خادم حرمش بغل وا کرد 💔 👫@majaleh_khordsalan
❤️ داروی «عین‌شین‌قاف» 🌇 هر سال تابستان‌ها می‌آمد مشهد. 🕌 در حرم همراهش شده بودم. ایستاده زیارت می‌کرد. من اما بعد از مدتی خسته می‌شدم. این‌پاوآن‌پا می‌کردم. بیشتر که خسته می‌شدم، می‌نشستم. باز از نشستن خسته می‌شدم، می‌ایستادم. اما پیرمرد تمام مدت ایستاده مقابل مرقد مطهر زیارت می‌کرد و ذکر می‌گفت. ⏳ معمولاً زیارتش دو ساعتی طول می‌کشید. یکبار از حرم که بیرون آمدند، از ایشان پرسیدم: 🔹 «شما خسته نمی‌شوید؟! ما که جوانیم، از پا افتادیم!» ▫️ جوابی ندادند. زیارت که تمام می‌شد، تازه صحن‌های حرم امام رضا علیه‌السلام شروع میشد، به صحن‌ها می‌رفت، همه را یاد می‌کرد؛ سر مزار علما می‌رفت و برایشان فاتحه می‌خواند. یک بار از صحن که بیرون آمد، به من اشاره کرد: 🔸 «بیا!»، ▫️ از جیبش پولی درآورد و به من داد و گفت: 🔸 «برو عطاری، داروی «عین‌شین‌قاف» بگیر تا خسته نشوی!» ⬅️ این بهشت، آن بهشت، ص٣١و٣٢؛ براساس خاطرۀ یکی از همراهان آیت الله بهجت (ره) 🏷 علیه السلام علیه السلام (ره) 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ها جون اینجوری برای عروسک هاتون تاب چوبی بسازید😍 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای مامان و باباهای عزیز این بازی رو به بچه هاتون حتما یاد بدین تا با قیچی به موهای خودشون دست نزنن مجبور بشین از ته بزنین 😁😍 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چندتا نقاشی خوشگل با عدد6😍😍🐀🐈‍⬛🐕‍🦺 ‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿ 👫@majaleh_khordsalan
آی قصه قصه قصه 🐏 مامان بزغاله🐏 یه روز خانم بزه🐐 یه سبد خرید و اون رو به سقف خونه آویزون کرد و بزغاله‌هاشو صدا کرد. بهشون گفت: اگر من خونه نبودمو، آقا گرگه 🦊اومد سریع بپرید تو سبد و بندِ طناب رو بکشید. همه بزغاله‌ها 🐐هم یاد گرفتند و به مامانشون قول دادند که وقتی آقا گرگه🦊 رسید، کاری که مامان بزی گفته بود رو سریع انجام بدهند. گذشت و گذشت تا یه روز خانم بزه بچه‌هاشو صدا کرد و بهشون گفت: بچه‌ها من باید برم، ولی زود برمی‌گردم و براتون آش 🍵می‌پزم. به دونه دونه بچه‌هاش یه کاری رو سپرد و بهشون گفت: شما خونه رو تمیز کنین، این ظرفا رو هم بشورین تا من بیام. مواظب همدیگه هم باشین. مامان بزی 🐐رفت و بچه‌ها مشغول بازی شدند. ولی متاسفانه حواسشون پرت شده بود و در خونه باز موند بود. آقا گرگه🦊 دید در بازه و مامان بزی هم نیست. پس آروم وارد خونه شد و اومد و اومد تا رسید به بچه‌ها. بچه‌ها تا آقا گرگه رو دیدن سریع پریدن تو سبد و طناب رو کشیدند. بعد هم به آقا گرگه🦊 گفتند اگر می‌خواهی ما از توی سبد بیرون بیایم باید خونه رو تمیز کنی و برای ما آش🍵 خوشمزه بپزی تا ما بیرون بیایم. آقا گرگه🦊 هم مجبور شد تمام خونه رو تمیز کنه و آش رو بار بذاره، اما دیگه انقدر خسته شده بود که روی تخت🛌 افتاد و منتظر ماند تا بزغاله‌ها🐐 پائین بیان. در همین وقت مامان بزه از راه رسید و آقا گرگه رو از خونه بیرون کرد. اونوقت با بزغاله‌ها نشستند و آش‌شون 🍵رو خوردند. اما خانم بزه دلش برای آقا گرگه🦊 سوخت و کمی آش 🍵هم برای او بیرون در گذاشت و گرگ گرسنه هم با خوردن آش خوشحال شد. 👫@majaleh_khordsalan