eitaa logo
مجید پاک‌نیت (صریح‌القلم)
41 دنبال‌کننده
613 عکس
339 ویدیو
9 فایل
طلبه سطح ٣ حوزه کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی ارتباط با ادمین @majid_pakniyat_96
مشاهده در ایتا
دانلود
طنز | پدیده چوب‌خواری به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، در بین مخلوقات خداوند متعال هر جنبده‌ای غذای متناسب با خودش را می‌خوره. بعضی‌ها از موجودات و جانوران این کرۀ خاکی گیاه خوارند، بعضی گوشت خوار. بعضی دیگر که روی دو پا راه میروند، به نوع چیزی که می خورن، حساسن و توجه ویژه دارن و این یعنی «عادت غذایی». اصولا عادت غذایی هر کس به علایق او بستگی داره. قاعدۀ فلسفی مشهوری هست که میگه، خوراندن یا خوردن هر کس بحسبه؛ هر کس به حسب خود چیزی را می‌خورد یا می‌خوراند. میزان تحصیلات، موقعیت شغلی، محیط کار، فرهنگ خانواده و دوستان و آشنایان هم تأثیر مستقیم و غیر مستقیمی بر میل خوردن یا تشویق به خوراندن و شوق به خوارش (گرسنگی کاذب نسبت به بیت‌المال) یا خارش داره. عادت غذایی بعضی از مسئولان ما یا آقازادگان محترمشان وابسته شده به پاچه‌خواری، رانت‌خواری، زمین خواری، جنگل خواری، کوه‌خواری. خب شما هم یک خرده به این خوارندگان عزیر حق بدید! یه ضرب المثل چینی هست که میگه «تَرک عادت موجب ضرره»! عادت، چیزی نیست که به همین سادگی‌ها ترک بشه. آدمی که به «شیشه» معتاد باشه، از کمپ ترک عادت اعتیاد فرار می‌کنه، حالا شما انتظار دارید عزیزان رانت‌خوار از «گل» مخدر رانت‌خواری دست بردارن؟! حاشا و کلا عزیزم! دنیا کجا میره، تو کجا میری؟! لابه‌لای این همه خوارش و عادت غذایی از سوی خوارندگان عزیز، من امروز فهمیدم که ما چقدر در غفلتیم و از اطراف خود بی‌خبر. میگید نه، الآن معلوم میشه. تا به حال از خودتون پرسیدید که موریانه چی می‌خوره؟ اصلا می‌دونستید کرم ابریشم برگ میخوره؟‌ می‌دونستید مورچه‌ای وجود دارد که چوب می‌خوره و در تنۀ درختان زندگی می‌کنه؟ بله که می‌دونستید، البته که بیشتر آدما می‌دونن حشرات و آفات چوبخوار جزئی از طبیعتن، ولی مطمئنم نمی‌دونستید که ما انسان چوبخوار هم داریم. چوبخوار؟ بله برادر من، مسئول چوبخوار! وزیر چوبخوار! جالب نیست؟ هم جالبه و هم جدید و هم مغفول. آشنایی اینجانب با چوب‌خواری از اونجایی شروع شد که دیدم یکی از وزرای جوان، باحال و خوشحال دولت دوازدهم گفته: «من چوب مبارزه با فساد رو می‌خورم». باور بفرمایید بنده هم مثل شما اولش هر چی سعی کردم این جمله رو باور کنم نتونستم؛ دیدم نه با عقل جور در میاد نه با هیچ چیز دیگه. از همون ثانیه‌های اول فکر کردم که ایشون می‌خواد بگه من دارم تاوان مبارزه با فساد رو میدم، اما بعد که خوب دقت کردم فهمیدم نه بابا! این بنده خدا راست گفته و حرفش کاملاً جدیه. هدف ایشون بیشتر ایجاد جنگ روانی بوده، خواسته دستگاه‌های نظارتی رو تهدید و وادار به عقب نشینی کنه. منظورش این بوده که منو اینطوری نگاه نکنید، این قدر هم زور نزنید، مطالبه نکنید! گُنده تر از شما اون سر دنیا نشستن و طرف اروپایی کرسنت رو محاکمه و دادگاهی کردن، اما دستشون به من نرسیده، حالا چند تا حقوقدان و دانشجو و خبرنگار میخوان زیرپای منو رو خالی کنن!؟ آننااانننااااس داداش، چاییدی!، اشتباه گرفتی! «من، چوب مبارزه با فساد رو می‌خورم»، یعنی مبارزه با فساد، تنه، و برگ و ریشه داره، ولی من مستقیم میرم سراغش چوبش و چوبش رو می‌خورم. از هیچ کس هم حساب، مِساب نمی‌برم. از لج شما بچه پرروها هم که شده، اگر بتونم ریشۀ درخت مبارزه با فساد رو می‌خشکونم، هزار نفر دیگه مثل شما هم بیاد متن قرارداد آی پی سی[1] را بهش نشون نمی‌دیم! هزار بار دیگه هم توتال بیاد اطلاعات میدان‌های گازی رو بدزده ببره، به شما هیچ ربطی نداره، نوش جونش! دستور میدم صد تا دیگه هم دستگاه pos بیارن بدن به آبدارچی دفتر کارم، به شما چه؟! هان؟! سر پیازید یا ته پیاز؟! گذشت اون زمانی که وزارت خونه دست گروهبان‌ها بود، الآن دور، دور ژنرال‌هاست؛ دوره‌ای که در وزراتخونه نفوذ میکنن و 16 تا، 16 تا دسته‌گل به آب میدن، چی فکر کردید؟! پس دیدید چقدر ما از دور و برمون غافلیم، حواسمون نیست. همین طوری دارن محیط زیست رو نابود می‌کنن، هی چوب می‌خورن، هی‌چوب می‌خورن، ما هم انگار نه انگار! البته یه سری حقایقی هست که هیچ وقت نمیشه ازشون گذشت. من موندم این وسط آدم باید دلش برای کی بسوزه، واقعا! قبول کنید مردم هم دیگه مردم سابق نیستن، به قول وزیر بهداشت که با تمام وجود داره چوب مبارزه با فساد رو می‌خوره، همه دارن کاری می‌کنن که مردم هر روز غمگین‌تر و غمگین‌تر و غمگین‌تر تر تر بشن. خب بابا از قدیم گفتن «هر چه کنی به خود کنی»، یک کم با مسئولین همکاری کنید، یک کم انصاف داشته باشید دیگه مردم عزیز ایران! مردم عزیز یادتان هست؟! مورد داشتیم این قدر چوب خورد که یهویی، همینطوری پنج تا تیر به یه آدم ... به ادعای مهدورالدم بودن و... و ... و ... شلیک کرد (جالی خالی مربوط به نسبت‌ها و توهین‌های چوبخواران اصلاح طلب به آن مرحومه است). مردم عزیز! یعنی بندۀ خدا یه طوری چوب مبارزه با فساد رو خورد که در دم بالا آورد.
مردم عزیز یادتان هست، اون دختری که توی خونَش جنس قاچاق پیدا کردن، صبیۀ محترمۀ کدوم وزیر بود؟! تا کی این بیچاره‌ها باید این قدر چوب بخورن؟! مردم عزیز ایران، آیا اون وزیری که در روز رأی اعتماد از مجلس موجودی کارتش 700، 800 هزار تومان بود و دخترش خجالت می‌کشید پیش دوستاش اینو بگه، توی کرۀ مریخ داشت چوب مبارزه با فساد رو می‌خورد؟! بابا یه نگاهی به دور و برتون بندازید! مردم یادتان هست کسی رو که میگفتید خونش 40 میلیارد می‌ارزه و خیلی صادقانه اومد گفت که قیمت خونۀ من 8 میلیارده؟ این رو چی می‌گید؟! مردم عزیز! واقعا دل آدم برای او وزیری که پورشه کاین داشت و گفت نمی‌خواد از روی ریاکاری مثل بقیه مردم ماشین معمولی سوار شه می‌سوزه؛ طفلک هنوزم که هنوزه تمام دست و صورت و اینهاش از شدت چوب‌خواری سیاه و کبودن! هنوز مردم عزیز! مردم عزیز! آی مردم عزیز! با منید یا نه؟ نکنه شما هم دارید چوب مبارزه با فساد را می‌خورید؟! من نمی‌دانم شما هم به چوب‌خواری افتادید یا نه ولی می‌دانم که چوب‌خواری گرچه مسبوق به سابقه است، ولی تا هست، همینی که هست، هست. تا چوب‌خواری، چوب‌خواریه، چوب‌خواریه مردم عزیز! (بر وزن تا تاریخ تاریخه تاریخه، اثر هنرمند مشهور). در پایان اینجانب در اثر یادآوری این خاطرات تکان‌دهنده و دهشتناک، اعلام شرمساری خویش از روی سفید مسئولین چوب‌خوار و سختکوش، اعلام می‌دارم! و خیر مقدم عرض می‌کنم خدمت همۀ خانواده‌های مُصاب که در مرقومۀ اینجانب به نیکی‌ از سوابق انقلابی و مبارزاتی‌شان در مبارزه با فساد از آنان یاد شد. این حقیر از صمیم قلب آرزومندم در دادگاه عدل الهی کوتاهی امثال بنده نسبت به اعمال این عزیزان را ببخشایند، و گرز آتشین ملائک بر سر همه خوارندگان و چوب‌خواران فرود آید! الهی آمین!/918/ی702/س مجید پاک‌نیت [1]. IPC مخفف Iran Petroleum Contract به معناي قرارداد نفتي ايران است (ایرنا، کد خبر: 82197668). در دوران تحریم، شرکت‌های خارجیِ نفتی از ایران رفته بودند و دولت می‌خواست با استفاده از فضای پس از تحریم، آنان را دوباره به ایران برگرداند. نظر دولت این بود که شرکت‌های خارجی میل مشارکت مجدد در ایران را ندارند و ما باید قراردادهای نفتی را برای آن‌ها جذاب کنیم. برای بازنگری در قراردادهای نفتی، کمیته‌ای تشکیل شد ... همه منتظر بودند که قرارداد جدید را ارزیابی کنند. اما اصل قرارداد محرمانه نگه داشته شد (مشرق نیوز، کد خبر 605239).
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
___________________🍃 | پدیده چوب‌خواری 📌آشنایی اینجانب با چوب‌خواری از اونجایی شروع شد که دیدم یکی از وزرای جوان، باحال و خوشحال دولت دوازدهم گفته: «من چوب مبارزه با فساد رو می‌خورم». 🔶اصولا عادت غذایی هر کس به علایق او بستگی داره. قاعدۀ فلسفی مشهوری هست که میگه، خوراندن یا خوردن هر کس بحسبه🤗؛ هر کس به حسب خود چیزی را می‌خورد یا می‌خوراند. میزان تحصیلات، موقعیت شغلی، محیط کار، فرهنگ خانواده و دوستان و آشنایان هم تأثیر مستقیم و غیر مستقیمی بر میل خوردن یا تشویق به خوراندن و شوق به خوارش (گرسنگی کاذب نسبت به بیت‌المال) یا خارش داره. 🔶باور بفرمایید بنده هم مثل شما اولش هر چی سعی کردم این جمله رو باور کنم نتونستم؛ دیدم نه با عقل جور در میاد نه با هیچ چیز دیگه. از همون ثانیه‌های اول فکر کردم که ایشون می‌خواد بگه من دارم تاوان مبارزه با فساد رو میدم😡😡، اما بعد که خوب دقت کردم فهمیدم نه بابا! این بنده خدا راست گفته و حرفش کاملاً جدیه.😧😧 🔶مردم عزیز ایران، آیا اون وزیری که در روز رأی اعتماد از مجلس موجودی کارتش 700، 800 هزار تومان بود و دخترش خجالت می‌کشید پیش دوستاش اینو بگه😢😢، توی کرۀ مریخ داشت چوب مبارزه با فساد رو می‌خورد؟!👿👿😈😈 بابا یه نگاهی به دور و برتون بندازید! ✍ مجید پاک‌نیت #چوببگییrasanews.ir/002ZXt ŸŸ @rasanews_agency
حمله به گاندو، عذری بدتر از گناه از کسانی که کاسۀ آش رآکتور آب سنگین اراک را با جایش می‎دهند و می‌فروشند چه انتظاری داری! همین که سازمانت را نفروختند و از شر تحریم‌ها در امان ماندی برو شاکر باش. به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، پخش فصل اول سریال گاندو، از آغاز با توییت‌پرانی یکی از آشنایان دولتی همراه شد و با پخش قسمت‌های پایانی این سریال، به اوج خود رسید. این دوست گرامی در یکی از توییت‌هایش برای پاک کردن دامن خود، دوستان، همکاران و همراهانش از کوتاهی‌هایشان در ادارۀ دولت، دست به دامن سخنانی انحرافی شد. اما واقعیت آن است که کارنامه و دامن کوتاه کوتاهی‌هایشان حتی با دامستوس و پرسیل طلایی هم سفید و درخشان نخواهد شد، چه برسد با توییت‌پرانی. این اظهار نظر‌ها عذر‌های بدتر از گناهی است که به تف سر بالا می‌ماند، تا توجیه عملکرد. این آشنای دولتی گفته‎اند: «دولت نه اجازه و نه پول دارد که سریال بسازد» و همچنین: «صدا و سیما هم پول ندارد فیلم بسازد»، «ولی گویا جای دیگر هست که برای تضعیف نهاد دولت، هم پول فراوان دارد، هم مجوز‌ها و مشوق‌های لازم را دریافت کرده است و هم می‌تواند صدا و سیما را الزام به پخش کند» و در آخر فرموده‎اند: «با گاندو، گنده نمی‌شوید». البته راست می‌گوید بندۀ خدا! واقعا چقدر محدودیت! چه قدر مظلومیت! چه قدر واقعا! این حجم از بیچارگی جای مویه و گریه دارد به پهنای صورت. راست می‌گوید جناب سرهنگ! دولتی اینچنین مظلوم تا به حال در هیچ جای کرۀ خاکی بر سر کار نیامده و بعید است بعد‌ها نیز بیاید. آن از دختر مظلوم وزیر سابق و این هم از داماد بی‌پول وزیر لاحق! راست می‌گوید حجت‌الاسلام سابق! این همه استعداد در کابینۀ رئیس جمهور حیف و میل می‌شود و هیچ کس قدر این وزرای جوان و مستعد را نمی‌داند. ما این همه وزیر داریم که شش سال است مردم را فیلم کرده‌اند. این همه مدیر و معاون دولتی مگس‌پران که حقاً بازیگرند. ثروت هر کدامشان نیز به تنهایی کفاف ساخت چند سری مرد عنکبوتی و ترانسفورمز را می‌دهد. کسی نیست بگوید چرا این سرمایه‌های نظام را هدر می‌دهید؟ چرا از آن‌ها غافلید که هم فیلمنامه‌نویسند، هم بازیگر، هم تهیه‌کننده، هم کارگردان و بزک‌کننده و نورپرداز و صدا بردار و پول‌پرداز و پول بردار! آقای علی عسکری! امید است با به کار بستن این فرمایش این آشنای عزیز، مقداری هم پول و سرمایه به اعضای دولت بدهید تا فیلم‌های بهتری بسازند؛ بلکه از این طریق قیمت عرض دوچندان و دارایی ارزی و ریالی صاحبان هجومیِ ثروتِ نجومیِ دولتی بیشتر شود. بالاخره فیلم کردن مردم و مگس‌پرانی و توییت‌پراکنی زیر کولر گازی، هنر کمی نیست. مفت و مجانی هم که نمی‌شود. آیا کسی پیدا می‌شود که محض رضای خدا، توأمان هم مردم را فیلم کند و هم مگس بپراند و هم توییت بپراکند؟! پول لازم دارد آقا جان، پول! می‌فهمی؟! پول. اصلاً نگارنده پیشنهاد می‌دهد این وزرای چند شغله که همواره دستی در آتش فیلم کردن مردم داشته‌اند را در صدا و سیما استخدام کنید تا این استعداد‌های فراموش شده هیئت دولت، کنتوراتی برنامه‎های رادیو و تلوزیونی را بسازند. چه بسا نیاز باشد شبکه‌های تلویزیونی را ملک طلق وزرا، معاونان و آشنایان کنید که دو پیامد خوب به همراه خواهد داشت: یکی این که مردم بیش از پیش سرگرم و فیلم می‌شوند، دیگر آنکه داشته‌های مادی وزرا با تملک این شبکه‌ها بیشتر و احساس کمبودشان برطرف می‌شود. اصلاً آقای علی عسکری چرا به این‌ها پول نمی‌دهید؟ چرا پول ممکلت را در اختیار این‌ها قرار نمی‌دهید؟ نکند پول ندارید؟ درست است که به قول این آشنای عزیز «صدا و سیما هم پول ندارد فیلم بسازد» و درخواست پول از دولت، حق قانونی شماست، ولی نکند منتظرید دولت به شما پول بدهد! زهی خیال باطل و تصور محال! به کسی گفتند: پدرت کجاست؟ گفت: رفته است بیرون، می‌آید. گفتند: پس بنشین تا بیاید! جناب علی عسکری! اگر به امید نانوایی، بدان که بی‎نوایی! از کسانی که کاسۀ آش رآکتور آب سنگین اراک را با جایش می‌دهند و می‌فروشند چه انتظاری داری! همین که سازمانت را نفروختند و از شر تحریم‌ها در امان ماندی و در لیست تحریم نیستی برو خدایت را شکر کن! باش تا خبر تحریمت بدهند، که این هنوز از نتایج برجام و اف‌ای تی اف است! آهای صدا و سیما! آهای آقای گاندو! اصلا مگر تو مسلمان نیستی؟ از این آشنای عزیز یاد بگیر! ببین که چشمش به داشته‌های مادی و معنوی دیگران نیست و حسادت نمی‌ورزد. ببین که با کوچک کردن سازندگان گاندو در پی گنده کردن خود نیست.
از او یاد بگیر که پیرو حدیث مولا علی علیه‌السلام است که فرموده: «الْغِنَى الْأَکْبَرُ الْیَأْسُ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ؛ توانگرى بزرگ‌تر، در گرو ناامیدی از داشته‌های دستان مردم است». آقای صدا و سیما و آقای گاندو، ببین که داشته‌های دولت، دست پر و پیمان او و کارنامۀ سفید چند سالۀ وزاری جوانش، چشم منتقدان را از حدقه درآورده و آشنایان را از آنچه در دست توست بی‌نیاز کرده و دستانت را خالی می‌بیند! از او یادبگیر!/918/ی702/س مجید پاک‌نیت
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
#باشگاه_نویسندگان_حوزوی_رسا ____________________🍃 #یادداشت انتقادی | حمله به گاندو، عذری بدتر از گناه 🔴از کسانی که کاسۀ آش رآکتور آب سنگین اراک را با جایش میدهند و می‌فروشند چه انتظاری داری! همین که سازمانت را نفروختند و از شر تحریم‌ها در امان ماندی برو شاکر باش. 🔵راست می‌گوید حجت‌الاسلام سابق! این همه استعداد در کابینۀ رئیس جمهور حیف و میل می‌شود و هیچ کس قدر این وزرای جوان و مستعد را نمی‌داند. ما این همه وزیر داریم که شش سال است مردم را فیلم کرده‌اند. این همه مدیر و معاون دولتی مگس‌پران که حقاً بازیگرند. 🔵آهای صدا و سیما! آهای آقای گاندو! اصلا مگر تو مسلمان نیستی؟ از این آشنای عزیز یاد بگیر! ببین که چشمش به داشته‌های مادی و معنوی دیگران نیست و حسادت نمی‌ورزد. ببین که با کوچک کردن سازندگان گاندو در پی گنده کردن خود نیست. 🔵آقای صدا و سیما و آقای گاندو، ببین که داشته‌های دولت، دست پر و پیمان او و کارنامۀ سفید چند سالۀ وزاری جوانش، چشم منتقدان را از حدقه درآورده و آشنایان را از آنچه در دست توست بی‌نیاز کرده و دستانت را خالی می‌بیند! ✍ مجید پاک‌نیت #گاندو #آشنا #صدا_و_سیما #دولت_روحانی #بودجه_صدا_و_سیما 🌐rasanews.ir/002Zim 🆔 @rasanews_agency
روزهای تلخ و شیرین دختران وطن؛ هیس! دخترها زنده‌به‌گور نمی‌شوند چرا فقط چهارشنبه‌هایت را سفید کنی؟ تمام عمرت را سفید کن! هر هفته و هر روزت را؛ با سفیدی آزادی و آزادگی، نه با سیاهی لذت‌پرستی، نه با فرمانبرداری از پرچمداران فرصت‌طلبی. باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا | مجید پاک‌نیت چند قدم عقب‎تر؛ صدای تاریخ داستان مظلومیت دختران و زنان را شنیده‌ای! هیس! کمی گوش کن! صدایش را می‌شوی!؟ من صدای دختر بچه‌ای را می‌شونم! گریه می‌کند، ولی مادرش در خواب ناز است؛ به امید فردایی بهتر برای دخترک چهار ساله. او بابایی است! نوبت بابا بود که آینده‌ساز او شود. در سیاهی دل شب، دور از چشم مادر بیدارش کرد و به نزدیکی نخلستان برد. پدر حفره‌ای را کند و دخترک کمکش کرد. کار کندن حفره که پایان یافت، پدر زیر بغل‌های دختر کوچولوی ناز را گرفت و او را در وسط حفره گذاشت. دست چپش را روی شانۀ دخترک گذاشت و با دست راست آرام، آرام دور دخترک را خاک ریخت. دخترک از خاک بازی با پدر در آن پاس از شب تعجب می‌کرد. کمی بعد ناله‌های دختر بلند شد. دیگر تاب بازی کردن نداشت و نمی‌توانست دست و پا بزند؛ خاک سرد است و او نیز نمی‌تواند نفس بکشد. دست به دامن تنها کسی شد که در حال پر کردن حفره بود؛ با التماس و زاری و شیون. پدرش کَر بود؟! ناله‌هایش را نمی‌شنید؟! هنگامی که خاک‌های صورت بابایی را پاک می‌کرد چه؟! بابایش حس لامسه نیز نداشت و فقط مشغول کارش بود؟! چندی گذشت ... سکوت حکم‌فرما شد. صدای دخترک قطع شد، خیال باباجان هم آسوده. دختر راحت شد، پدر هم؛ او را به آغوش شوهر ابدی‌اش سپرد. هنگامی‌که پیامبر اسلام(ص)، این داستان را از بابای دختر شنید، با چشمانی اشکبار فرمود: «اگر رحمت خدا بر غضبش پیشی نداشت، انتقام دخترت را که زنده‌به‌گور کردی می‌گرفت». این داستانی واقعی از سرگذشت انسان‌هایی مظلوم بود که هیچگاه حق ساختن آینده خود را پیدا نمی‌کردند. شاید نشنیده‌ای، ولی در زمان‌های خیلی دور، دختری مثل تو اگر خوشبخت بود فروخته یا تعویض می‌شد؛ با شتر و گوسفند، اگر هم بدبخت بود، زنده‌به‌گور. موجودی منفور بودی. حق انتخاب همسر نداشتی؛ پيش از چشم به جهان گشودن به عقد مردی یا پسری در می‌آمدی. دختران در جوامع دیگر دلت می‌خواهد با یونانیان باستان می‌زیستی؟ زن را نیروی اهریمنی و غیر قابل تربیت می‌دانستند که به هیچ دردی نمی‌خورد جز تولید مثل. با سر زدن به منزلگاه مردمان آن سامان، درمی‌یابی که از دید «سیمونیدِس» نویسنده یونانی، زنان حیواناتی انسان‌نما و منشأ آشوبند، جنسی که سرچشمۀ همۀ پلیدی‌هاست. «اوریپیدِس»، نمایشنامه‌نویس یونانی، در کتابش موسوم به «مِدا» می‎نویسد: «اگر بچه را می‌شد از طریق دیگری جز جنس مادینه پدید آورد و اگر زن وجود نداشت، انسان از همه بدبختی‌هایش نجات می‌یافت». اگر در چین کهن چشم به جهان می‌گشودی، پدر و احتمالاً مادرت از به دنیا آمدنت اشک غم می‎ریختند و فروخته می‌شدی. هرگونه اظهار محبت به جنس تو نکوهش می‌شد، زیرا به گمان چینیان، آفرینندۀ مرد خداست و زن آفریدۀ شیطان. بگذار کمی منصف باشم و از خوبی‌ها هم بگویم! زنان اسپارتی گاهی بر مردها مقدم می‌شدند؛ فقط در تشییع جنازه و شراب‌افشانی. تاریخ به تو می‌گوید که دوشیزگان اهل «بابِل»، پیش از رفتن به خانۀ شوهر، ‌می‌بایست شبی را در معبد سپری کنند؛ با تقدیم زیورهایشان و برهنه، هنگام ورود به پرستشگاه خدایگان. قانون چهلم آشوریان پیش از میلاد مسیح را بنگر! می‌گوید که زنان برده یا خودفروش نباید روبند بپوشند. اگر مردی زن روبندداری را ببیند که مجاز به پوشیدن روبند نبوده است، باید او را دستگیر کند، به قصر بیاورد و علیه او شهادت دهد. پوشش، بایستۀ شاهزاداگان ایرانی و زنان فرادست بود، زنان فرودست یا هرجایی نیز سزاور کشف آن. زنان شبه جزیرۀ عربستان نیز پیش از اسلام، معمولاً جامه‌هایی نیمه‌عریان می‌پوشیدند؛ موها، گردن و سینۀشان تماشاگاه کوردلان بود. گاهی به جز یک شوهر، یک دوست هم داشتند، برخی نیز پرچم گسترش لذت بر سر در خانۀ خویش می‌افراشتند و سرایشان چراگاه خوک‌دلان بود! اگر خوب دقت کنی، درمی‌یابی نگاه جنیست‌زده به جنس مؤنث، همیشه و در همه جای این کرۀ خاکی سکۀ بازار بوده است. قرآن این سیره را، فرهنگ جاهلیت می‌نامد. فرهنگی که یکی از ویژگی‌هایش نگاه لذت‌طلبانه به دوشیزگان و بانوان بود؛ نه فقط از طرف مردان، بلکه حتی از سوی خود زنان. بسیار روشن است که به گمان فرهنگیان جاهلیت، زنده نگه داشتن موجودی نفرت‌انگیز، پلید و شیطانی منتی بزرگ بر سر اوست. از سرش هم زیاد است. خب، حالا که او زنده است به چه دردی می‌خورد، جز نفعی مادی که از ظاهر او می‌برند؟ برایشان کلفتی می‌کند و دلبری. هنر بانوی جاهلیت، کدبانویی و پاکدامی‌اش نبود، بردگی‌اش بود و بهره‌وری‌اش. از این رو جایگاه او در بین سران نادانی، جایگاه عروسکی چرخان و خوش‌خوان بود.
کج‌راهه‌ای که مردان و زنان جاهلی‌صفت هموار کردند، مقصدی جز شرمساری نداشت، اما با گسترش اسلام، این بی‌راهه جای خود را به مأوایی امن داد و شرمندگی را نیز از چهرۀ گمراهان زدود. تعالیم غیرتمندانۀ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، سرپناه بانوان و دختران و نقشۀ راه مردانگی شد. خودنماییِ خود خواستۀ حاصل از فضای جاهلی، جای خود را به خداخواهیِ بیماردلانِ شفایافته داد. این اسلام بود که بانوان را به اصل خود بازگرداند. شراب‌افشانی، بهره‌های جنسی، خلخال‌های خالی‌کنندۀ تهِ دل هوسبازان، برهنگی و زنده‌به‌گور کردن دختر و گریه از مصیبتِ زاده شدن او کجا؟ دستور به مهربانی با زنان و دختران، دادن حق انتخاب به آنها، سروری خانه و خانواده، تشویق مردان به کمک کردن در کارهای منزل و مهمتر از همه عفت عمومی، کسب علم و مدارج معنوی کجا؟ این طور شد که آرایش و زینت‌نمایی برای مرد بیگانه، دیگر هنر زنانه نبود، پس تبرج جاهلی رخت بربست و بدرود گفت؛ اما در کمینگاه به نظاره نشست. در کنج عزلت خود را آماده و آماده‌تر کرد. او که سرزمین‌های اسلامی را ترک کرده بود و هنوز مجال نفس کشیدن داشت، پس از رحلت پیامبر رحمت دوباره بازگشت. دوباره دخترکُشی، دوباره بهره‌کِشی از جنس مؤنث، نگاه ابزاری و لذت‌جویانه به او. دوباره فرهنگ جاهلیت؛ نسخۀ جدید. بازگشت سیاهی طنز تلخ این است که در جاهلیت پیشین، زنان و دختران در پی یافتن حق زندگی بودند، اما در جاهلیت نوین، بعضی خواهان باختن حق هستی خویشند؛ با عزمی راسخ. آیا بشر دوباره گرفتار جاهلیت نشده است؟ آخرین آمار سال 1397 به تو می‌گوید که حداقل 212 نفر در سن هفده سالگی یا کمتر، دست به خودکشی زده‌اند. می‌توانی به من بگویی چرا دختران کم سن‌و‌سال و دانش‌آموزان مدارس دخترانه، با تیغ تیز، رگ‌هایشان را می‌بُرند؟ با خوردن قرص‌های خواب‌آور یا روان‌گردان، اُوِردُز می‌کنند؟ چنین با انگیزه و عاشقانه جسم لطیف خود را از روی پل هوایی، نثار آسفالت سخت کف خیابان و جاده می‌کنند؟ می‌دانی تعدادشان چقدر است؟ چرا سن خودکشی دختران در بعضی مناطق به زیر هفده سال رسیده است؟ می‌توانی به من بگویی علت این خودکُشی‌ها چیست؟ در عصر مدرن، مردن عمدی، چه علتی دارد به جز بازگشت انسان به جاهلیت؟ اگر اسم این کار جاهلیت مدرن نیست، پس چه نام دارد؟ می‌دانی چه شده است؟ در جاهلان مدرن، نه تنها جسم، بلکه روح انسانی به فنا رفته است. طوری روحت را می‌چلانند که چاه را به راه ترجیح دهی. بعدش هم کی مُرده، کی زنده؟ استفاده‌شان را که بردند، خودت با دست خود روحت را چرخ می‌کنی؛ روحی که فقط به محبت و دوستی فکر می‌کرد، سرشار از نفرت از خویشتن می‌گردد و زنده‌به‌گور می‌شود. تبرج جاهلی دیگر با چهرۀ خشنش گور تو را نمی‌کَند، اما کاری می‌کند که تو خود را به سوی گور بفرستی. تبرج جاهلی همان بینشی است که دختران را گدای توجه مردان بیگانه می‌داند، برایش عفت و حیا مسخره و ابلهانه است، زن را کالایی مصرفی می‌داند که پس از استفاده، زباله‌ای بیش نیست. دختران جوان، در پی جلب محبت، دست دوستی به دستان پسر یا نامردی غریبه می‌سپارند و به ناکجا آبادی می‌روند که جاهلیت و تبرج جاهلی نام دارد. خطر در حوالی تو چند دختر المپیادی را می‌شناسی؟ به تازگی از یکی از دوستانم که مشاور خانواده است، داستان دختر المپیادی را شنیدم. او در پی محبت بود. با پسری دوست شد. مدتی گذشت. به دعوت آن پسر جوان، برای اولین بار به پارتی رفت. در آنجا همه جوان و شادمان بودند، ولی در هپروت. بدپوششی حاضران، دختر را به چشم‌پوشی از حضور فراخواند، ولی دوست پسر جوانش او را به ماندن بازخواند. او به خاطر دلِ پسر، رسم عشق را به جای آورد و تحمل کرد. دقایقی بعد نوبت بلعیدن قرص رسید و به فضا رفتن. آگاهانه دختر را چیزخور کردند؛ به او قرص «love» دادند تا آن را بخورد و احساساتش سر به فلک بکشد. همانطور هم شد؛ احساساتش سر به فلک و عقلش تَه کشید. به خود که آمد، فهمید بی‌عفتی‌اش سر به فلک و عفتش نیز ته کشیده است. حالا او که همگان نظاره‌گر موفقیت‌های علمی‌اش بودند، چشم‌انتظار رسیدن مرگ ناشی از ایدز است. دیگر نه خبر از موفقیت‌های علمی سابق است، نه امیدی به زندگی بهتر. ازدواجش چه می‌شود؟ خانوادۀ آینده‌اش؟! زحمات پدر و مادرش؟! و سؤال‌هایی دیگر ... به همین سادگی! به همین دردناکی!
بار دیگر همان کارها تکرار می‌شوند؛ تبرج جاهلی، خودنمایی، خودآرایی و خودستایی. دخترکُشی این بار در حفره‌ای از خاک نیست. دیگر مظلومیت، معصومیت، حیا و نجابت را زیر خاک دفن نمی‌کنند، بلکه شخصیت حقیقی‌ات را زیر خروارها رنگ و کِرِم، لِه‌ولَوَرده می‌کنند. چه فرقی می‌کند که تو را زیر خاک دفن کنند، یا زیر انواع و اقسام رنگ‌ها و عطرهای گوناگون سرطان‌زا؟ چه فرقی می‌کند زیر یک متر خاک باشی، یا زیر انبوهی از محصولات آرایشی لورآل اسرائیلی؟ راستی! پولی که می‌دهی را هزینۀ پر کردن باک هواپیماهای جنگنده یا ساخت بمب‌های ویرانگر می‌کنند، و دختر یا پسر بچه‌ای فلسطینی را زیر ساختمان چند طبقه زنده‌به‌گور! گوارای وجودت، بفرما یک لیوان خون داغ! در اسارت مغلطه‎ها؛ به دنبال لحظه‎های سفید صداهایی به گوش می‌رسد؛ ترسناک و دلهره‌آور! دیو بدترکیب و شوم تبرج جاهلی، بر طبل چهارشنبه‌های سفید می‌کوبد، ولی کدام سفیدی؟! کدام روشنایی؟! روشنی را روشن‌دلان به تو ارزانی می‌کنند، نه دلالان بی‌غیرتی و خاموش‌سازان شمع غیرت. با سفید کردن لحظاتی از چهارشنبه‌ها، سفیدبخت نمی‌شوی! تشویق‌کنندگان به چهارشنبه‌های سفید، سیاهت می‌کنند، جیبشان را هم پر از چرک کف دست. اصلاً چرا فقط چهارشنبه‌هایت را سفید کنی؟! تمام عمرت را سفید کن! هر سال، هر ماه، هر هفته و هر روزت را؛ با سفیدی آزادی و آزادگی، نه با سیاهی جاهلی و لذت‌پرستی. نه با فرمانبرداری از پرچمداران فرصت‌طلبی. زنان و مردانی هستند که چشمانی حسود، ذهن‌هایی قضاوتگر و دل هایی مقایسه‌گر دارند؛ پس تو را فقط با رنگ‌ها ظاهری می‌سنجند. در ترازوی داوری‌شان هیچگاه راستگویی نیست. نشانۀ بی‌صداقتی‌شان مقایسه کردن تو با دیگران است، مقایسه‌ای که گاهی به ثانیه هم نمی‌کشد. به خود که بیایی خود را زنده‌به‌گور قضاوت دیگران می‌بینی. تو را انگشت‌نمای دل خودشان می‌کنند و شمع صفای دلت خاموش. تو را به رنگ‌ها و عطرها می‌شناسند، نه به دل مهربان و باصفایت. اگر رنگی زیباتر به چشمشان بیاید و عطری دلنشین‌تر به مشامشان برسد لحظه‌ای تردید نمی‌کنند. تو را به کمترین بها می‌فروشند چون بی‌بها و بدون ارزشند. خودت می‌دانی چه می‌گویم. خدا کند که چنین تجربه‌ای نکرده باشی! دعا می‌کنم هیچ‌کس، هیچ‌وقت چنین رخدادی را نبیند. بعضی دل تو را می‌شکنند؟ با دیگران مقایسه‌ات می‌کنند؟ باید دلشان را با جاذبۀ جنسی‌ات به دست آوری؟ اگر این راه را برگزیده‌ای بدان که از خودراضی‌ها به دنبال رضایت تو نیستند و «دست بالای دست بسیار است». تو مجبوری برای دیگران، زیبایی، جوانی و مهمتر از همه، دل پاکت را خرج کنی؛ جواهراتی که با هیچ طلا و نقره‌ای به دست نمی‌آیند. از دلت بپرس چرا آنها را خرج می‌کند و می‌فروشد؟ اصلاً برای چه کسی؟! قیمت چهرۀ تو چقدر است؟ جسمت چقدر می‌ارزد؟ می‌دانی؟ بگذار تا برایت بگویم. نه! از من هم نشو! قیمت داشته‌های تو را فقط آقا امیر مؤمنان علیه‌السلام می‌داند. از مولایت علی علیه‌السلام بشنو که عمری را در اوج عشق به همسرش زهرا سلام الله علیها سپری کرد! او می‌گوید: «تو قیمتی نداری، جز بهشت خدا، پس خود را به بهایی کمتر از آن نفروش!». تو برای به دست آوردن دل بعضی زنان و مردان غریبه یا آشنا، همیشه سرنوشت دلت را به دست آینه‌ها و رنگ‌های مردم‌پسند ‌می‌سپاری؟ اگر رویشان بشود می‌گویند هر لحظه تغییر کن؛ خودت را رنگارنگ و عطرآگین کن و دل‌ها را مجذوب، در حالی که کسی کاری به دل تو ندارد. از دلت بپرس چرا ساعت‌ها تو را جلوی آییه خسته می‌کند، چهرۀ حقیقی‌ات را زیر لایه‌های دروغین رنگی زنده‌به‌گور می‌کند؟ نهایت، جذابیتت چشم عده‌ای را به روی آزادیت و آزادیشان می‌بندد. پس آزادی چه می‌شود؟! موجود ممکن الخطا البته من می‌دانم که دلت این طور نمی‌خواهد. دل تو همانی را می‌خواهد که مولا علی علیه‌السلام فرمود. تو آزادی و آزادی‌خواه، ولی بدان، رسیدن به آزادی، آزادگی هم می‌خواهد. هر انسان آزادی که آزاده نیست! هست؟ هیچ سکه‌ای یک رو ندارد، آزادی سکه‌ای است که روی دیگرش آزادگی است. باری، آزادی به‌دست‌آوردنی است، نگذار تو را روانۀ گور خودنمایی و خفه‌ات کنند. تو بهتر از هر کس می‌توانی برای خودت تصمیم بگیری. تو زندانی شدن را انتخاب نمی‌کنی، چون دوستش نداری. آنچه که سرشت پاکت دوست دارد برگزین. تو باید آنهایی را که تو را زندانی حصار سیاهی‌ها می‌دانند ناکام و روسیاه کنی تا زندانی‌شان نشوی. خودت را از شر نامردمان خلاص کن. کاری کن که تو را به خاطر خودت بخواهند. چاپلوسی‌های ظاهری، کم ارزش و بی ارزش دنیایی ارزانی خودشان.