eitaa logo
مجید رحیمی | نقدنامه
2.4هزار دنبال‌کننده
374 عکس
280 ویدیو
9 فایل
درنگی بر دغدغه‌های فرهنگی، اجتماعی و مذهبی @majidrahimi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌐فشار اجتماعی و حافظه کاذب ✔️فشار اجتماعی نمونه‌ای است که می‌تواند خاطره‌ی کاذب در ذهن ما ایجاد کند. ✔️زمانی که دیگران قاطعانه در مورد اتفاقی که مدتی پیش رخ داده است نظر می‌دهند، حتی اگر آن اتفاق رخ نداده باشد مغز ما شروع به تصویر سازی می‌کند و این اتفاق را بازسازی می‌کند. 🔻نقدنامه را دنبال کنید: @naghdname_ir
🔻از دیشب این خط خبری را پیش گرفتند که آن فاجعه حرم شیراز: کارخودشان است! 🔻اصلا پدیده عجیب، سخن جدید یا بدیعی نیست. متعدد سابقه دارد. سه نمونه تاریخی را یادآور میشوم. ۱. سال ۱۳۵۷ وقتی ارتش در مقابل دانشگاه تهران دانشجویان و مردم را به گلوله بست، مردم پنجه هایشان در خون افراد مضروب و شهید می زدند و لباس خونین را بالا میگرفتند. حتما تصاویر مرا دیده اید.فرح پهلوی بعدها در مصاحبه گفت: کاراست! انقلابیون گوسفند به بالاتر از خیابان دانشگاه میبردند و ذبح می کنند و آن خون را جای مردم جا می زنند! ۲. وقتی فاجعه هفده شهریور ۱۳۵۷ در میدان ژاله رخ داد، گفتند: کاراست! استدلال این بود که یک عده از فلسطین توسط یاسرعرفات آمده بودند تا مردم را به رگبار ببندند!!! ۳. از همه مهمتر این مورد است. در بهمن سال ۱۳۵۷ وقتی همافران نیروی هوایی برخلاف انتظار ارتشی ها به دیدار امام رفتند و انتشار آن تصویر مشهور شاکله ارتش را فروپاشند! گفتند: کاراست. استدلال این بود که یک عده جوان انقلابی لباس فرم همافران را پوشیده و از مسجد به سمت مدرسه محل اقامت امام رفته اند! بیعت کنندگان اصلا ارتشی نیست! این جماعت سابقه طولانی در انحراف افکار دارند و اصلا امر جدیدی نیست. د.اع.ش بیانیه رسمی مفصل صادر و مسئولیت را پذیرفته است اما د.اع.شی های داخلی قبول نمی کنند!اتفاقا کار خودتان استشمایی که از خارج و داخل زمینه ناامنی را فراهم کردید..جهل مرکب مناسبی برای سواری دادن است... ✍علیرضا زادبر 🔻نقدنامه را دنبال کنید: @naghdname_ir
🔸️انفعالِ شهروندان، آفت جوامعی با صداهای محدود 🔻در هر جامعه‌ای برای پویایی طیف‌های مختلف باید تلاش کرد چند صدایی‌ها باقی بماند؛ این چند صدایی‌ها اگر توسط حزب‌ها و چیزی شبیه حزب برقرار بشود مفید خواهد بود. 🔻چند صدایی در یک کشور آثار متعددی دارد که برخی از آن‌ها عبارتند از: 1️⃣روال‌های اشتباه توسط احزاب و گروه‌ها دائم هشدار داده می‌شود و هیچ‌گاه هیچ روالی به فرسودگی نمی‌انجامد. 2️⃣مردم با شغل‌های مختلف در جامعه نیازمند هویت هستند، زمانی که تک‌صدایی یا نهایت دو صدای قوی در جامعه پر رنگ باشد و صداهای دیگر کمرنگ یا اصلا وجود نداشته باشد، مردم مختلفی که سلایق خود را همراه نبینند ارام ارام کنار می‌کشند و از شهروندان پویا به شهروندان منفعل تبدیل می‌شوند؛ شهروندان منفعل هم جامعه را راحت به سقوط می‌کشانند. 3️⃣اعتراضات اکثر مردم در قالب حزب‌ها یا شبه حزب‌ها کاملاً شنیده می‌شود، اولاً اعتراضات جمع نمی‌شود و در بزنگاه‌ها خطر آشوب‌آفرین نمی‌گردد، ثانیاً افراد بسیار زیادی پویا هستند و نظر می‌دهند، صِرف نظر دادن و حضور داشتن میل به بقا را زیاد می‌کند بر عکس شهروندانی که جایی برای اظهار نظر پیدا نمی‌کنند و آرام آرام منفعل می‌شوند خطر افرین هستند. 4️⃣مادامی که شهروندان در چند صدایی‌ها فعال باشند به‌هنگام مشارکت‌های اجتماعی نیز فعالیت چشم‌گیری خواهند داشت. ✍مجید رحیمی 🔻نقدنامه را دنبال کنید: @naghdname_ir
🔻اگر علنی این 👆 اثرات را دارد؛ پس: با صدای بلند حرف زدن و بعضاً کتک زدن، توهین کردن و بی‌احترامی برای امر کردن به یک هنجار اجتماعی چه نتایجی دارد؟؟؟ 🔻شاید بیشتر در ذهن‌ها تداعی شود، اما از وجود این مشکلات در ، و بعضاً و... به گشت ارشاد رسیدیم. @naghdname_ir @ladyzainab_foundation
♦️غاصبان جهاد تبیین؛ بازندگان جهاد تصمیم هستند... ♦️این روز‌ها مسئولینی که خود باید شروع کنند به ساختن امید و انجام تصمیم‌های مهم اصلاحی در جایگاه‌های مختلف، بعضاً سخنوران صف‌ِ اول جهاد تبیین هستند. ♦️غافل از اینکه این جایگاه برای آن‌ها غصبی است، آن‌ها سنگر جهاد تصمیم را در این روز‌های مهم کمرنگ کرده‌اند و فهمشان از جهاد تبیین به‌جای پرداختن به اندیشه‌ها، تضارب واقعی آراء و مواجهه‌ی خردمندانه صرفاً پرداختن به شعر، شعار و نعره‌هایی است برای تایید. ✍مجید رحیمی 🔻نقدنامه را دنبال کنید: @naghdname_ir
مردم را بشنوید... مردم را ببینید.... ♦️در شرایط کنونی کشور نیازمندِ ید واحده هستیم برای مقابله با دو قشر: 1️⃣مسئولینی که با نالایقی هیچ‌کاری برای ، ، و... انجام ندادند. 2️⃣ و اعضای اصلی که مردم و جوانان رو مقابل اصل نظام قرار دادند و بعضاً با اینده بسیاری بازی کردند. اما در این‌میان باید مراقب باشیم تذکری که اقای خادم در متن عکس نوشته بالا بیان کردند مهم است؛ ♦️قرار نیست به اسم مقابله با لیدرهای اصلی با جوانانی که اینده آن‌ها است و هیچگونه راهی برای آن‌ها جز پناه بردن به کف خیابان‌ها برایشون نگذاشته‌ایم مقابله کنیم؛ ♦️ کما اینکه متاسفانه مواردی هم مشاهده شده است. 🔻نقدنامه را دنبال کنید: @naghdname_ir
🔸️تجربه و مشاهدات عینی یکی از دوستان طلبه این روز‌ها به جهت شرایطی که دارم با لباس روزانه پنج الی شش بار از اسنپ یا استفاده می‌کنم؛ واکنش مردم به جهت محدودیت جامعه آماری شاید قابل استناد نباشد اما حتما طی این چند ماه قابلیت توجه دارد: _برخی به جهت زیادی که دارند و احساس می‌کنند باعث و بانی تمام مشکلات، از اجاره خانه عقب افتاده تا اقساط معوق من و امثال من هستیم، کل مسیر را ضمن حفظ احترام با سکوت طی می‌کنیم و من هم به جهت التهاب شرایط در اولین دیدار اصلا سعی نمی‌کنم با صحبت‌های خودم نمکی باشم بر زخم‌های کهنه _برخی به‌شدت لطف دارند و ابراز محبت شدید می‌کنند و نگرانند از وضعیت و تربیت آینده فرزندانشان؛ که چه کنیم و چه می‌شود و چرا اینچنین شده است. _عده‌ای از اغتشاش‌ها خسته شده‌اند اما به‌شدت از ناراضی هستند، یک راننده تاکسی دیالوگ جالبی داشت؛ می‌گفت حاج آقا برای منی که نمیتونم دو هفتس یه کاپشن برای بچه‌ی خودم بخرم هیچ فرقی نمی‌کنه کی اون بالا بشینه آمریکا باشه یا امام زمان یا خامنه‌ای یا....؛ حرف، حرف جالبی بود، انگار خلاصه تمام حرف‌های روز‌های گذشته بود که شنیده بودم؛ که تا نیاز اصلی و اساسی یک جامعه تامین نشود اصلا فکر کردن به دیگر مسائل شوخی بیش نیست؛ البته شواهد تاریخی زیادی این نکته را تایید می‌کند. _نکته اساسی تمام این مشاهدات این بود؛ حتی آن‌هایی که متنفرند به سقوط و فروپاشی راضی نیستند، اما امیدی برای سخن گفتن نمی‌بینند؛ اگر افراد زنده شود تغییراتی اساسی شکل خواهد گرفت. 🔻نقدنامه را دنبال کنید: @naghdname_ir
🌱برای زنده‌گی... 🔻جهان ما مامان‌ها نمی‌تواند تک‌بعدی باشد، نظریه نسبیتِ زمان جاری است در زندگیِ ما. همه چیز، همیشه، در حال وقوع است. قبلا درباره‌اش نوشته بودم از بابِ گلایه (زن بودن)‌ . خُب، خیلی جاها بد است مثل عدم تمرکز، نداشتن زمان و اتاقی از آن خود! ولی یک جاهایی هم به‌درد بخور است اتفاقا... مثل حال‌و‌هوای این روزها که مصیبت می‌بارد از در و دیوارش. مادری کردن مجبورت می‌کند به‌زور حالت را بهتر کنی و زندگی را زنده‌گی. 🔻خیلی ناراحتی؛ اما نمی‌توانی غمگین، عصبی و بی‌حوصله بمانی؛ یعنی می‌توانی اما بعد می‌بینی همه‌اش داری می‌پَری به بچه‌هات؛ حوصله شیرین‌زبانی‌هایشان را نداری؛ دوست نداری بچسبند بهت و مثل دُم همه جا دنبالت باشند و صدایشان لاینقطع در گوشَت بپیچد... 🔻 دیوانه می‌شوی از اینهمه تناقض درون و بیرون. اینجاست که باید یاد بگیری همه اجزای زندگی را بگُنجانی در روزمرگی‌ات و در «آن» زندگی کنی. نمی‌توانی به شلوغی خیابان‌ها فکر کنی و کیک بپزی؛ 🔻وقت نقاشی روی کوکی باید با بچه‌ها بخندی، رقص و شادی را بیاوری توی رگ‌های زندگی‌شان. مگر می‌توان به بچه‌ها فهماند که تو، دل‌ودماغ پیتزا خوردن و دیدن فوتبال و صحبت درباره نیمار و مسی و امباپه را نداری؟ آن هم در آستانه جام جهانی؟ آن هم زمانی‌که اولین مواجهه‌ی پسرانت باشد با پدیده جذاب فوتبال؟ باید گوش کنی آن هم با دقت؛‌ چشم در چشم، اگر دلت لحظه‌ای با آنها نباشد می‌فهمند و با چند سوال طبل رسوایی‌ات را می‌کوبند. 🔻اینجور وقت‌ها تغییر حال، مثل این است که با چاقو، پوست خودت را بکنی... دردناک! درد اما بیدارت می‌کند: زندگی نایستاده تا ما اول به هدفمان برسیم بعد برویم سراغ باقیِ چیزها... بچه‌ها دارند بزرگ می‌شوند...؛ دل‌ها دور... سربرمی‌گردانی می‌بینی حدود دو ماه است یادت رفته جلوی آینه لبخندت را نگاه کنی؛ عاشقی کنی؛ نامه‌ای بنویسی برای دوست و ملاقاتی کنی با عزیزانت. 🔻می‌بینی روحت خالی شده از لطافت؛ پر شده از خشم، از انتقام ، از خشونت... می‌بینی دیگر توان گفتگو نداری؛ حوصله شعر خواندن هیچ! می‌بینی تمام لوازم انسان بودنت در حال اتمام است؛ تمام ابزار انسانی زیستَنَت! این‌قدر درد دیده‌ای و کاری از دستت برنیامده که وجودت پر از خشم شده از خودت و از دیگران... می‌بینی روحت دارد خالی می شود از بخشش، گذشت؛ همدلی، درک متقابل و مدارا. انگار خالی شده‌ای از دوست‌داشتن... و این خطرناک است برای زیستن، برای اعتراض، ‌برای انقلاب، برای ساختن و برای زنده‌گی. 🔻 به نظرم اگر زندگی را به یک جنبه تقلیل دهیم؛ دچار استبداد فکری می‌شویم... ؛ یادمان باشد این روزها مواظب «جانِ» خودمان هم باشیم که بی هنر، بی شعر و موسیقی نماند. مراقبت کنیم از رفاقت‌هایمان. 🔻 همدیگر را به خوردن یک فنجان چای دعوت کنیم و چشم بدوزیم به چشمان همدیگر با لبخند. حتی در همین فضای مجازی، در کنار تمام استوری ‌های درد و غم و انتشار آگاهی و اعتراض؛ امید هم بریزیم به جانِ مخاطبانمان، شادی و لبخند و مهر را نیز. ✍زهرا شیخ 🔻نقدنامه را دنبال کنید: @naghdname_ir
رساله‌النکاحیه، محمد حسین حسینی طهرانی صفحه ۱۴۹👆 🔻یقیناً نوع ما نسبت به کلام علما و بزرگان در ابتدای انقلاب در شرایط امروز بی‌تاثیر نیست. 🔻نقدنامه را دنبال کنید: @naghdname_ir
🌱برای دین... 🔻مادر من دینداراست و علاقه‌مند به دین؛‌ البته اغلب اطرافیانم همین ‌طور هستند اما اینکه با مادرم شروع کردم علت دارد. مثلا مامان اصلا سخت‌گیر نیست نسبت به آدمها، گمان خوب دارد به آنها به میزان لایتناهی، از بدترین حرف‌ها و اتفاق‌ها، دوستانه‌ترین برداشت ممکن را دارد؛ حتی گاهی حرص دربیاراست نگاه خوش‌بینش به وقایع. 🔻خوب قاعدتا ما هم بچه‌های همان تربیتیم اما دیگر گاهی آش آنقدر شور می‌شود که صدای اعتراضمان بالا می‌رود. 🔻یادم نمی‌آید دقیقا کی، احتمالا ۱۶-۱۷ ساله بودم که بحث‌های سکولاردینی مطرح شده بود و خیلی این جمله سیاست ما عین دیانت ماست تکرار می‌شد و من خیلی تلاش میکردم این جمله را ملموس کنم برای خودم. 🔻در همان روزها،‌یکبار دعوام شد با مامان که چرا اینهمه صداقت محض؟ حالا دروغ نمی‌خواهی نگی نگو، آقا بپیچون! 🔻 البته مامان آدم کم حرفی است و به پند «هر راست نشاید گفت » بسیار پایبند است اما خوب اگر کسی سوال کند راستش را می گوید... آن روز بازار نقد بالا گرفت و من هی فکت آوردم که اگر اینجا و آنجا یک‌کم سیاست به خرج داده یا پیچانده بودی، نتیجه بهتری گیرت می‌آمد؛ القصه؛ نهایت مامان با قاطعیت از جایش بلند شد و گفت: سیاست ما عین دیانت ماست! این جمله کامل برایم جا افتاد در آن لحظه و گرفتم مطلب را. 🔻بعدها کنجکاو شدم در سیاست‌ نظام اسلامی، کجایش عین دیانت است؟ دنبال صداقت گشتم در سیاستمدارانش، دنبال حذف دروغ از سیاست‌هایش، دنبای اقتصاد بدون ربا، دنبال سیستم اداری سالم، بدون رانت و اختلاس و دزدی، به دنبال رافت با مخالفین،‌ به دنبال نگاه خوش‌بین و پرهیز از برداشت سوء، به دنبال بخشش و... . 🔻نمی‌دانم چرا از این شعار فقط جهاد و شعب ابی‌طالب و از این دست حرفها و کارهایش به مردم ما رسید؛ مثل تمام امامان که فقط به حسینش در مبارزه اقتدا می‌کنیم(گرچه آن هم دفاع بود نه حمله) به دنبال صفت امین می‌گردم؛‌ همانیکه پیامبرم به آن شناخته شد. به رحمت فکر می‌کنم نسبت به تمام عالمیان، به مدارا، صبر، به پرهیز از لجبازی و اهمیت نظر مردم.... 🔻البته این روزها شعار «حفظ نظام از اوجب واجبات است» ظاهرا کارگشاتر است. لابد منظورشان حفظ نظام اسلامی است. چه خوب! 🔻 به ذهنم آمد خواهش کنم از کشسانیکه دغدغه دین دارند و حفظ نظام اسلامی؛ پا پیش بگذارند و مسلمانی را با تمام جنبه‌هایش؛ ‌با تاسی از تمام امام‌هایش؛ با داشتن تفکر انتقادی و نگاه همه‌جانبه‌بین به تصویر بکشند؛ با خرج صبر، رافت، مدارا و نوع‌دوستی بیشتر، کمک کنند به رد قرائت‌های گزینشی و سیاست‌زده برخی سیاستمداران در راستای منافع شان. 🔻اتفاقا اینبار من آنان را دعوت می‌کنم که فریب رسانه آلوده به سیاست را نخورند؛ معترضین نه دشمن‌اند و نه خائن و فریب‌خورده؛ همان همسایه، خواهر و برادرزاده، رفیق یا فرزندخودمان‌اند. 🔻دعوت می‌کنم یکباراز نگاه معترضین بنگرید و همدلی کنید برای رسیدن به تفاهم جمعی. از منظر تفاهم جلو بیایید برای حفظ نظام نه از منظر خشم و خشونت. 🔻 حساب خود را از سیاستی که به زشتی و ناپاکی آلوده شده و نه دیانت جدا کنید. مطمئن باشید اگر عینک تان را بردارید وجه اشتراکتان با مردم معمولی در دینداری بیشتر از سیاسیون نظام است. ✍زهرا شیخ 🔻نقدنامه را دنبال کنید: @naghdname_ir
📍شیطان و آموزش و پرورش هر دو را لعنت میکنیم .... 📌ما منتظر تشریف فرمایی رئیس اداره هستیم! صبح شنبه گفتیم بسم الله الرحمن الرحیم حسنا کوچولو را با همسر بردیم مدرسه دم در دبستان شلوغ بود مگر قرار نبود دیگر توی سرمای هوا صف نباشد؟ حسنا سینه اش به شدت حساس شده پس از این چند دور سرما خوردگی. صدای بلند بچه ها می آید «آماده ایم. آماده!» می روم جلو تا از لای در تماشا کنم ببینم چه خبر است؟ والدین دیگر هم ایستاده اند. کار هر روز شان است. برخی تا یک ساعت بعد رفتن بچه ها به کلاس هم می‌ایستند جلوی در مدرسه... (قبلا علت را پرسیده ام آنها میگویند از نیروهای سرکوب بعید نیست بخاطر ترساندن مردم به دبستان شلیک کنند تا گاز اشک آور بیندازند!) از لای در می‌بینم همه بچه ها را به صف کرده اند و سربند «لبیک یا....» به سرشان بسته اند. توی آن جمعیت حسنا کوچولو را پیدا نمیکنم. میخواهم بروم جلو تر و از مدیر بخواهم حسنا را بفرستد داخل، یا برش گردانم خانه... مدیر خودش میآید بیرون «اقایون، خانمها برید کنار، شلوغ نکنید، راه رو باز کنید، جلوی در مدرسه هیچکس نباشه، خلوت کنید، اینطوری بی نظمی هستش، جلوی در مدرسه نایستید، ما منتظر تشریف فرمایی رئیس اداره هستیم!» از حسنا یادم می‌رود بهش میگویم «چه خبر است خانم؟ جبرائیل که نمیخواهد نازل شود!» رویا پشت بند میآید که «بچه ما را صدا بزنید ببریم!» خانم مدیر مقنعه اش را با حرص جابجا میکند و میگوید «هر پدر و مادری که اینجا بایستد اسم بچه اش را مینویسم!» رویا عصبانی می‌شود و بلند میگوید «بنویس دو تا ضربدر هم بذار جلوش!» جو دارد متشنج می‌شود «شیطان و آموزش و پرورش هر دو را لعنت میکنیم و می رویم تا کار به جر و بحث بیشتر نکشد!» توی راه به صف فکر می‌کنم و به از جلو نظام کودکان دبستانی در قرن بیست و یک و کودکی و مدرسه خودمان. به اقتدارگرایی و این حد از میلیتاریسم فرهنگی... به آمدن رئیس اداره، و شباهتش به سان دیدن فرمانده ارتش از سربازان به خط شده. به ترانه شروین «برای تغییر مغزها که پوسیدن» به حسنا کوچولو گفته بودم «درست است قد تو از همه بلند تر است اما من نمیخواهم تو مبصر کلاس تان باشی!» گفت «پس چی باشم؟» گفتم «مهربان ترین کلاس تان باش!» لبهایش را ورچید.... یعنی نمیخواهم... بچه است دیگر... ذوق دارد... درک اش برای او سخت است... امروز باز هم سعی میکنم با او صحبت کنم. این تغییرناپذیری و بوروکراسی خشک و این نظامی گری تربیتی، و استاتیک غیر پرورشی آنهم بعد اینهمه فریاد تحول خواهی و خونهایی که بر زمین ریخته شد یک دلیل بیشتر ندارد! سلیمان مدتها پیش مرده است. اساسا ذهنی وجود ندارد که بخواهد پیامی را از گوش دریافت کند... و حالا زمانی اندک لازم است تا موریانه ها چوب عصا را بجوند... این شوکت پوشالی به زمین بیفتد تا همه باور کنیم سلیمان مرده است! شاید آنگاه آماده تغییر فرهنگ رسمی شویم. «برای دانش آموزا برای آینده!»🌹🌹🌹 ✍️یاسر عرب پ.ن: به برخی از نظرات آقای عرب نقدهای جدی دارم اما پیرامون این یادداشت به‌جهت مشغولیتی که در سیستم آموزش داشته‌ام متاسفانه تمام ، و را کامل درک می‌کنم که از جمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: 1️⃣نسخه‌پیچی‌های کیلویی و همگانی برای دانش‌آموزان کل کشور 2️⃣عدم توجه به ذائقه، سلیقه، تغییرات نسلی و هرآنچه ممکن است متفاوت باشد نسبت به دانش آموزان مختلف 3️⃣بخشنامه‌های خشک، شعاری، دستوری و تکرار (کپی) گزاره‌های سالهای قبل 4️⃣عدم توجه به وجود گوش شنوا در سن بحرانی نوجوانیِ و توجه بیش از حد به کارهای شعار محور و کمی 5️⃣وجود کارمندانی که به دلیل سیستم مستبد صرفاً تمام دغدغه‌شان اجرا شدن بخشی از بخشنامه و گرفتن تصاویر است. 🔻نقدنامه را دنبال کنید: @naghdname_ir
🍂انشای پروانه 💢 مگر چند تا نهال کاشته‌اید که امروز سایه‌سار درختان کهن را طلبکارید؟ زهرا حسنی: جمع شده بودند جلوی دفتر نهاد رهبری و انگشت وسط‌شان را نثار همه‌ی مقدسات‌مان می‌کردند. 🔻لابد به‌جبران همه‌ی سال‌هایی که خس و خاشاک خطاب‌شان کردیم. رفتم سراغ رئیس نهاد که یا شیخنا! مماشات تا کجا؟ دو ماه است حناق گرفته‌ایم. 🔻 فصل مدارا گذشت، وقت تلافی است. حاج‌آقا صلاح را در سکوت می‌دید. درس سکوت را باید به رفقای خطیبش می‌داد؛ قبل از آن‌که جامعه دو شقه شود. 🔻حالا که رسماشده‌ایم و هر قطب فقط خودش رامی‌داند سکوت هر طرف مهر تأییدی بر عدم اوست. جمعیت پشت در شعار «آخوند باید گم بشه» سر می‌داد. 🔻 لابد به‌جبران همه‌ی سال‌هایی که نسخه‌ی «جمع کنه ازبره» برای‌شان پیچیدیم. احساس خفگی می‌کردم. آمدم بیرون. فریاد می‌زدند: «بسیجی جیره‌خور!» لابد به‌جبران همه‌ی سال‌هایی که در دسته‌ی مزدور و فریب‌خورده جای‌شان دادیم. مقابل جمعیت ایستادم. دوربینم را گرفتم سمت‌شان. 🔻می‌خواستم مرا ببینند. یا مرگ یا گفت‌وگو؛ گزیر دیگری نداریم‌. چند نفر از دل تجمع دویدند سمتم. نترسیدم. آدمی کهشود دست به هر کاری برای اثبات خود می‌زند؛ حتی انتحار. 🔻تا دیروز اگر در نکوهش دوقطبی‌شدن جامعه می‌نوشتم، امروز صواب را در پذیرش آن می‌بینم. جامعه‌ی ما همین است: آرمان‌ها و مهرشادها. دسته‌ای که هنوز بر سر ارزش‌های دینی ایستاده‌اند و دسته‌ی دیگری که با جهان مدرن همراه شده‌اند. من همان‌قدر دلم برای جوانیسوخت که جگرم برای مظلومیتکباب شد. چه کنم که هر دو را جان‌فدای ایران می‌دانم؟ مردم ما نه همه‌شان مهرشادند، نه همه‌شان آرمان. تا کی یکدیگر را انکار کنیم؟ کاش نظام عوض برچسب‌زدن به مهرشاد‌ها، آن‌ها را بپذیرد و برای‌شان پدری کند. ج.ا اگر این پیله‌‌ی سفتی را که سنت‌گراها به دور او تنیده‌اند، رها نکندنمی‌شود که هیچ؛ می‌میرد. 🔻امشب یک دعوتنامه برایم آمد: «گعده‌‌ی خودمانی با آقای آقاطهرانی!» چه خبطی کرده‌ام که مرا از خودشان می‌دانند؟ موضوع جلسه: «ضرورت شبکه‌ی ملی اطلاعات با سرورهای داخلی!» الله! الله! ببین جنبشی که می‌توانست راهگشای اصلاحات اساسی باشد چطور جاده‌صاف‌کن صیانتی‌ها شد. کاش برای خواباندن مچ جمهوری اسلامی، دست دشمنان قسم‌خورده‌‌ی ایران را نمی‌بوسیدند. به نام زندگی، مرگ را به خیابان‌ها نمی‌کشاندند. 🔻 با شعار آزادی، سلب آزادی نمی‌کردند. ببین چقدر آش‌شان شور است که حتی ویکی‌پدیای کذاب هم هدف از اعتراض‌های اخیر را «براندازی ج.ا» نوشته. نیامده‌اند بسازند، فقط می‌خواهند بشکنند. مگر چند تا نهال کاشته‌اید که امروز سایه‌سار درختان کهن را طلبکارید؟ ✍حسین قدیانی پ.ن: نقد و نظرات خود را پیرامون یادداشت‌ها به آیدی درج شده در بخش توضیحات ارسال بفرمایید. 🔻نقدنامه را دنبال کنید: @naghdname_ir