مجلس شهدا
رمان #بدون_تو_هرگز به نقل از همسر و فرزند شهید سید علی حسینی
داستان زندگی شهید سید علی حسینی و دخترشان زینب السادات حسینی
#قسمت_اول داستان دنباله دار بدون تو هرگز: مردهای عوضی
همیشه از پدرم متنفر بودم ... مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه ... آدم عصبی و بی حوصله ای بود
... اما بد اخلاقیش به کنار ... می گفت: دختر درس می خواد بخونه چکار؟ ... نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 41 سالگی
بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد ...اما من، فرق داشتم ... من عاشق درس خوندن بودم ... بوی کتاب
و دفتر، مستم می کرد ... می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم ... مهمتر از همه، می خواستم درس بخونم،
برم سر کار و از اون زندگی و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم ...چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت ... یه نتیجه
دیگه هم به زندگیم اضافه شد ... به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی ...شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوری بود ...
یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند ... دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد ... اما
خواهرم اجازه نداشت، تنهایی پاش رو از توی خونه بیرون بزاره ... مست هم که می کرد، به شدت خواهرم رو کتک می
زد ...این بزرگ ترین نتیجه زندگی من بود ... مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن...
هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید ... روزی که پدرم گفت ... هر چی درس خوندی، کافیه...
#قسمت_دوم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: ترک تحصیل
بالاخره اون روز از راه رسید ... موقع خوردن صبحانه، همون طور که سرش پاین بود ... با همون اخم و لحن تند
همیشگی گفت ... هانیه ... دیگه لازم نکرده از امروز بری مدرسه ...تا این جمله رو گفت، لقمه پرید توی گلوم ...
وحشتناک ترین حرفی بود که می تونستم اون موقع روز بشنوم ... بعد از کلی سرفه، در حالی که هنوز نفسم جا نیومده بود
... به زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم ... ولی من هنوز دبیرستان ...خوابوند توی گوشم ... برق از سرم پرید ...
هنوز توی شوک بودم که اینم بهش اضافه شد ...- همین که من میگم ... دهنت رو می بندی میگی چشم... درسم درسم ...
تا همین جاشم زیادی درس خوندی...
از جاش بلند شد ... با داد و بیداد اینها رو می گفت و می رفت ... اشک توی چشم هام حلقه زده بود ... اما اشتباه می کرد،
من آدم ضعیفی نبودم که به این راحتی عقب نشینی کنم ...از خونه که رفت بیرون ... منم وسایلم رو جمع کردم و راه افتادم
برم مدرسه ... مادرم دنبالم دوید توی خیابون ...- هانیه جان، مادر ... تو رو قرآن نرو ... پدرت بفهمه بدجور عصبانی
میشه ... برای هر دومون شر میشه مادر ... بیا بریم خونه ...اما من گوشم بدهکار نبود ... من اهل تسلیم شدن و زور
شنیدن نبودم ... به هیچ قیمتی...
🌷 @majles_e_shohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حجت الاسلام قرائتی:
فساد مسئولان را هوار بكشيد، غيبت نكن يعنی چه؟
🌷 @majles_e_shohada 🌷
مجلس شهدا
🎧حتما #بشنوید آمده ام تنهاتر ازهمه در کویت سربگذارم امشب برسرزانویت 🔸 زمزمه بسیار زیبای خادم ام
✨ میانبر بر مطالب ناب کانال..✨👆👆
مجلس شهدا
یکی از سوزناکترین صحنههای تاریخ ایران نمي دونم فرصتشو پيدا كرد يا نه ولي كاش قبل از رفتن، اين بس
✨ میانبر بر مطالب ناب کانال..✨👆👆
مجلس شهدا
#آقاے_من یک دسٺــ بر سر و دسٺــِ دگر بہ سینہام.. یعنے کہ این ســر و ج
✨ میانبر بر مطالب ناب کانال..✨👆👆
حال خوبت رابه هیچکس گره نزن
یادبگیر؛
بدونِ نیاز به دیگران شاد باشی...
بخندی...
و امیدوار باشی!
باور کن؛
این مردم حوصله ی خودشان را هم ندارند!
تو باید خودت
دلیلِ اتفاقات خوب زندگی ات باشی!
🌷 @majles_e_shohada 🌷