eitaa logo
مجمع الذاکرین
2.6هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3هزار ویدیو
190 فایل
سخنرانی های عزیزان . رحیم پور ازغدی ، رائفی پور ، پناهیان ، رفیعی ، عالی، و مداحی های مداحان گرانقدر ،،مطالب ناب مذهبی ،،دعاهای روز و هرروز یک صفحه از کلام الله مجید بصورت صوتی بهمراه معنی در اختیار همراهان قرار میگیرد.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸✨ زیاد خواندن 《سوره عادیات》 باعث اداے قرض اسـت آنرا بنویسید و همراه داشتہ باشید تا در امان الهـے باشیـد و وسعـت رزق یابیـد✨ 📚 تفسیر زواره باب ختومات ۷ 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰
🌸✨پیامبر اڪرم ص ؛ هر ڪس بہ او بدبختے یا فشار و ناراحتے برسد سی هزار مرتبہ بگوید 《استغفر الله ربی و اتوب الیه》 خداوند براے او فرج حاصل مے ڪند✨ 📚المجتبی ص ۶۸ 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰
عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال خیری بود که در مشهد بازار معروفی داشت مسجد، مدرسه، آب انبار، پل، دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است به او خبر داده بودند در حوزه علمیه‌ای که با پول او ساخته شده طلبه‌ای شراب می‌خورد ناگهان همهمه‌ای در مدرسه پیچید طلاب صدا می‌زدند حاج عباسقلی است که به مدرسه وارد شده در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است! عباسقلی خان یکسره به حجره من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش داخل حجره آمدند و همه نشستند ناگهان عباسقلی خان به تنهائی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمائید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی دلم در سینه بدجوری می‌زد سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است بدنم می‌لرزید اگر پشت آن کتاب را نگاه کند چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتاب‌های دیگر دراز کرد ببخشید نام این کتاب چیست؟ بحارالانوار این یکی چطور؟ گلستان سعدی این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟! لحظاتی بعد آنچه نباید بشود به وقوع پیوست عباسقلی خان آنچه را که نباید ببیند با چشمان خودش دید کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت: این چه نوع کتابی است اسمش چیست؟ معلوم بود عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید چشمهایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن نفهمیدم اشتباه کردم خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمی‌دیدند اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟ بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟ چرا آقا الآن میگم، داشتم آب می‌شدم خدایا! دستم به دامنت در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب و گفتم نام این کتاب «ستارالعیوب» است آقا! فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماس آمیز من چند لحظه بیشتر نبود شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد طوری که انگار برق گرفته باشدش شاید انتظار این پاسخ را نداشت چشم‌هایش را بر هم نهاد چند قطره اشک از لابه‌لای پلک‌هایش چکید ایستاد و سکوت کرد ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند و عباسقلی خان هم هیچ‌گاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است اما آن محصل آن مدرسه هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد سر بر خاک نهاد و اشک ریخت سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت محصل آن روز بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم قصه زندگی‌اش را برای شاگردانش تعریف کرد «زندگی من معجزه ستارالعیوب است» ستارالعیوب یکی از نام‌های احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزاد شده و تربیت یافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خان هستم که باعث تغییر و تحول سازنده‌ام شد ↲ اخلاق پیامبر و اخلاق ما نوشته استاد جلال رفیع انتشارات اطلاعات، صفحه ۳۳٢ 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
403.mp3
زمان: حجم: 1.36M
‌‌‌ ‌ _صفحه_۴۰۳ 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@hazin14حکایت نماز و دزدی.mp3
زمان: حجم: 3.08M
حکایت‌نمازودزدی 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰
@hazin14/مسئله شرعیمسح جبیره.mp3
زمان: حجم: 4.45M
مسح‌جبیره 💕🌺 مسئله شرعی🌺💕 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلی دلش می خواست بره حوزه و درس طلبگی بخونه، آنقدر به طلبگی علاقه داشت که توی خونه صداش می کردیم آشیخ احمد. ولی وقتی ثبت نام حوزه شروع شد، هیچ اقدامی نکرد. فکر کردیم نظرش برگشته و دیگر به طلبه شدن علاقه ای ندارد. وقتی پاپیچش شدیم گفت: کار بابا تو مغازه زیاده، برای اینکه پدرش دست تنها اذیت نشود قید طلبه شدن را زد. 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا