❥✺﷽ ✺❥
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان
به چشمه آب زلالی رسید
آب به قدری گوارا بود كه مرد سطل چرمیاش را پر از آب كرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش كه پیر قبیله بود ببرد
مرد جوان پس از مسافرت چهار روزهاش، آب را به پیرمرد تقدیم كرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر كشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان كرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی كرد
مرد جوان با دلی لبریز از شادی
به روستای خود بازگشت
اندكی بعد، استاد به یكی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید
و گفت: آب بسیار بد مزه است
شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود!
چطور وانمود كردید كه گوارا است؟
استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی
و من خود هدیه را چشیدم
این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمیتواند گواراتر از این باشد.
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
هدایت شده از ۱۱۴سوره قران به ترتیب🍇🍇🍇
جزء 8.mp3
16.94M
🥀🍃 جزء 8
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
هدایت شده از ۱۱۴سوره قران به ترتیب🍇🍇🍇
Quran_-_Joze_08.mp3
6.23M
🥀🍃 ترجمه گویای جزء 8
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
مجمع الذاکرین
🍃🌸سلااام روزهمگی بخیر ببخشید همراهان این صفحه از قران جاافتاده بود .🌸🍃