#نیایش_صبحگاهی
💫خدایا شکرت....
بخاطر روزایی که به چیزیکه میخواستم،
نرسیدم و ناشکری کردم ولی ...
بهم نشون دادی اگه محقق نشد،
دلیلی داشته و حکمتی توش بوده.
گاهی تلاشی نکردم که لایق اون هدف وخواسته ای که میخوام باشم...
گاهی تلاشمو کردم اما اشتباه حرکت کردم و خیلی وقتا ناامید شدم...
اما تو چراغهای امیدم را کم سو نکردی.
💫خدایا
ممنون بخاطر چیزایی که لایقش نبودم و بهم ندادی تا خودم رو به حدی برسونم که لایق اون هدف باشم...
بهم یاد دادی به ایستم و برای هدف هام بجنگم...
شاید هدفی که دارم بازم بهش نرسم
اما بازم اینو میدونم هیچ چیز بی حکمت نیست...
💫توکل برخودت...
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
#مطیع_شدن_زن
✨اگر ڪسی آیہ↯ را بر نان بنویسد
و زن آن نان را با روغن بخورد
مطیع شوهر میشود✨
وَ مِنَ الاَنعٰمِ حَمولَة...
(تا) عدوٌ مبین
🔰انعام، آیه ۱۴۲
📚خواص الآیات
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
#رهایی_از_بیکاری_و_یافتن_شغل
🌸✨ آیت الله بهجت ره ؛
برای پیدا کردن شغل مناسب ↯↯↯
《نمـاز جعفـر طیـار》بخوانید✨
📚 نسخههای شفابخش ۱۲۹
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
﷽🕊♥️ 🕊﷽
درخت کاج کوچکی در یک جنگل
بینهایت زیبا زندگی میکرد
پرندهها روی شاخههاش مینشستن
سنجابها روی شاخههاش بازی میکردن
اما اون به هیچ کدوم از اینا توجه نداشت
و فقط میخواست رشد کنه و بزرگ بشه
دائم نگران این بود که بزرگ بشه و مثل
درختهای کاج بزرگی که قطعشون میکردن
قطع بشه و بره به جای جادویی و ناشناختهای
که اونها میرن و خوشبختی رو اونجا پیدا کنه
تا اینکه یه روز چوببرها اومدن و قطعش
کردن، اما چنان به درد و رنج افتاد که
با خودش گفت: چقدر من خوشبخت بودم
چقدر روزگاری که با پرندهها و سنجابها
بودم خوش بود
کاش قدر همون روزگار رو میدونستم
اما اون دوران دیگه هرگز برنمیگرده
چوببرها به عنوان درخت کاج کریسمس
فروختنش، بچهها تزئینش کردن
و دورش رقصیدن و بازی کردن
اما درخت با خودش فکر میکرد:
امشب که خوب نتونستم لذت ببرم
ولی فردا شب از این همه مراسم قشنگ
لذت میبرم، اما فردا شبی به کار نبود
درخت رو صبح روز بعد به انباری انداختن
درخت اینقدر غصه خورد که با خودش گفت:
دیشب چقدر من خوشبخت بودم
کاش قدرش رو میدونستم
اما اون دوران دیگه هرگز برنمیگرده
توی انبار موشها دورش جمع شدن
و درخت کاج برای موشها قصهش رو
تعریف میکرد
موشها با شادی و هیجان به قصه زندگیش
گوش میدادن اما درخت غصه میخورد
تا اینکه یه روز اومدن از انبار بردنش
تکه تکهش کردن تا هیزمش کنن
اون وقت فکر کرد: چقدر روزگاری که
با موشها بودم خوشبخت بودم
چقدر همه با علاقه بهم گوش میدادن
کاش قدر اون روزگار رو میدونستم
اما اون دوران دیگه هرگز برنمیگرده
این ماجرای آدمیه که همیشه آرزوهاش
زمان و مکانی دیگه ست و نمیتونه
زیبائیهای زمان خودش رو ببینه
و هیچی راضیش نمیکنه
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
Page072.mp3
355.9K
#ترتیل _صفحه_۷۲
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷سوالات شخص مومن در رابطه با قبض روح ...
#استاد عالی
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰