eitaa logo
🌺مجمع شیفتگان روی یار🌺
2 دنبال‌کننده
279 عکس
189 ویدیو
46 فایل
فعالیت : نشراشعارمذهبی ، مقاتل ، روایات و احادیث با ذکر منبع
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا قهری مگر تقصیر دارم بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم کفِ آبی فقط خوردم عزیزم بیا از نیزه پایین   شیر دارم دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد ببین که شانه‌ام مویِ تو دارد در آغوشم فقط پیراهنِ توست لباس تازه‌ات بویِ تو دارد  نمی‌آید پس از توخواب ، ای کاش... که می‌مُردم منِ بی تاب ای کاش دوباره شیر آوردم ولی حیف... نمی‌خوردم پس از تو آب ای کاش  مرا آزار با زنجیر می‌داد به من او نان با تحقیر می‌داد زنِ شامی مرا سوزاند وقتی کنارم طفل خود را شیر می‌داد  دوباره روضه می‌گیرم عزیزم در این ویرانه می‌میرم عزیزم دوباره حرمله رد شد از اینجا دوباره خشک شد شیرم عزیزم  نگفتند آه داغِ بچه دیده‌است نگفتند از بلا پُشتش خمیده است ولی گفتند این تازه عروسان عروسِ فاطمه مویش سفید است  گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند مرا با ریسمان بر ناقه بستند نمی‌ماندی به نیزه چاره کردند سَرَت را با نخِ قنداقه بستند چه حسرتها جشیدم بچه‌ام را چه سختیها کشیدم بچه ام را کنارِ بچه‌های  نیزه دارش به روی نیزه دیدم بچه ام را  فقط لالا کنم لالا بخوابی ندارم غصه دیگر تا بخوابی از آغوشم جدا گشتی و رفتی که رویِ سینه‌ی بابا بخوابی  نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند بساطِ غارتش را گرم کردند برای آنکه راحت‌تر بخوابی زدند و سینه‌اش را نَرم کردند سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد به دنبالِ تو می‌گشتند بر خاک.‌‌.. چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد به پشتِ خیمه‌ام قلبم گرفته تمام چهره‌ام را غم گرفته زِ بس نازی که تیری با سه‌شعبه در آغوشش تو را محکم گرفته  عبا را روی تو افکند بابا دلش را از غمت آکند بابا چنان با تیر چسبیدی به قلبش تو را  از سینه‌ی خود کَند بابا
ای طفل شیرخواره ی من،یاس پرپرم با دیدن سرت،سر نی سوخت حنجرم شرمنده ام که بی تو کمی آب خورده ام این آب آتشی شده بر قلب مضطرم حالا که شیر آمده در سینه ی رباب از چه به روی نیزه نشستی برابرم این نیزه ها توان سر کوچکت نداشت نیزه بزرگ تر ز سرت،خاک بر سرم آندم که حرمله به تنم تازیانه زد از روی نیزه داد زد ای وای مادرم
لالا بر آن که خواب ندارد چه فایده ماندن بر آن که تاب ندارد چه فایده گیرم تو را حسین بگیرد، بغل کند وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده احساس مادری به همین شیر دادن است آری ولی رباب ندارد چه فایده انداخته حِرز، اگر چه به گردنت تا صورتت نقاب ندارد چه فایده پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود وقتی کسی جواب ندارد چه فایده با چه سر تو را به نی بند می کنند زلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده
در عزایت آیه ی تطهیر گریه میکند دوست‌‌ و دشمن ، جوان و پیر گریه میکند زود میفهمم که حال و روزم اصلا خوب نیست تا که چشمم پیش نامت دیر گریه میکند روضه خوان تا گفت یا مظلوم، دیدم فاطمه بر تو ای مظلوم بی تقصیر گریه میکند گریه‌کن‌ها رفته اند اما حسینیه هنوز در سکوتی محض دارد سیر گریه می‌کند گوشه ای تنها نشسته اشک میریزد رباب آه، این زن واقعاً دلگیر گریه می کند یاد آن ساعت که پشت خیمه ها شاه غریب قبر را میکَند با شمشیر.... گریه میکند بین خیمه ناله میزد ظهر از بی شیری اش شب چرا با سینه ی پر شیر گریه میکند سنگ ها بوسه به پیشانی طفلش میزنند مادرانه پای این تصویر گریه میکند
از تیر بر گلو بود، بغضی که در گلو داشت یادش بخیر روزی ، این مادر آرزو داشت با یاد حنجری که شد پاره گریه می کرد لالا همین که می خواند گهواره گریه می کرد دندان نداشت وقتی ،  جان داد طفل شیری از حنجرش در آمد ، دندانه های تیری تیر از کمان که آمد، اول به حنجرش خورد  بعد از گلو در آمد ، بر قلب مادرش خورد یک سال داغدار پاشیدن گلو بود با کودکی خیالی مشغول گفتگو بود ... از زه صدا در آمد ، از حلق پاره ات  نه ! بر نیزه بند آمد ، اشک از نظاره ات ؟ نه ! در معرکه به دور از چشم رباب رفتی آغوش من چه کم داشت ،بر نیزه خواب رفتی سنگت زدند و حتی ، یک آه هم نگفتی بالا نشینم ای کاش ، از روی نی نیفتی
زبان حال حضرت رباب سلام الله علیها دربین خیمه ها دنبال چاره ام شیرت نداده ام ای شیرخواره ام میریزد العطش از هر نگاه تو من آب میشوم از سوز آه تو (علی‌لالا علی‌لالا علی‌لالا علی‌لالا) دلخوش شدم به آن مشکی که میبرد سقا برای تو آبی میاورد من غرق غصه‌ام شرمنده ام نکن ناخن نکش گلم شرمنده نکن (علی‌لالا علی‌لالا علی‌لالا علی‌لالا) باتیر حرمله رنگ از رخت پرید من شکر میکنم مادر تورا ندید پاشیده حنجرت حیران و مضطرم زیر عبا تورا تا خیمه میبرم (علی‌لالا علی‌لالا علی‌لالا علی‌لالا) پنهانم کنم تورا از شر نیزه ها یک قبر میکنم در پشت خیمه ها تیر آن دمی که خورد بر روی حنجرت آهی کشید و گفت بیچاره مادرت (علی‌لالا علی‌لالا علی‌لالا علی‌لالا) جسم تو مانده و روح تو پر کشید ای محسن حسین کوچکترین شهید من ماندم و سر و شرمندگی تو شد حسرت رباب یک سالگی تو (علی‌لالا علی‌لالا علی‌لالا علی‌لالا) راس تو میرود بالای نیزه ها من زار میزنم در پای نیزه ها آه ای ستاره ی دنباله دار من زخمی ترین سر نیزه سوار من (ای‌حسینم ای‌حسینم ای‌ضیاءهردوعینم)
مادر اگر بچه ش ازش جداشه سخته شیر داشته باشه شیرخواره ش نباشه سخته رباب دیگه بیچاره شد ای وای ای وای گلوی طفلم پاره شد ای وای ای وای نیزه براش گهواره شد ای وای ای وای ...... سرت رو نی ، تنت رو خاکه ، نمی‌دونم برا کدومش دیگه لالایی بخونم حالا که دوری از رباب لالا لالا با صدای نیزه بخواب لالا لالا بخواب ببینی خواب آب لالا لالا
مادر اگر بچه ش ازش جداشه سخته شیر داشته باشه شیرخواره ش نباشه سخته رباب دیگه بیچاره شد ای وای ای وای گلوی طفلم پاره شد ای وای ای وای نیزه براش گهواره شد ای وای ای وای ...... سرت رو نی ، تنت رو خاکه ، نمی‌دونم برا کدومش دیگه لالایی بخونم حالا که دوری از رباب لالا لالا با صدای نیزه بخواب لالا لالا بخواب ببینی خواب آب لالا لالا
بسم الله الرحمن الرحیم خواهش ای گریه بر تو مایه‌ی آرامشم حسین ناز تورا به جان‌ودلم می‌کشم حسین با اشک‌روضه صبح من آغاز می‌شود خیس‌است هرشب ازغم‌تو بالشم حسین ای کاش مستجاب نگردد دعای من غیر از زیارت است اگر خواهشم حسین من ابر بغض‌های فروخورده‌ام، که شد نام تو بهترین سبب بارشم حسین در این محیط فتنه‌وجنجال‌ها فقط در زیر پرچم تو در آسایشم حسین اندازه‌ی لیاقت هرکس به‌دست توست خاکم که بی‌تو لایق فرسایشم حسین در اوج بی‌سوادی‌ام استاد می‌شوم وقتی‌که می‌شود همه‌ی دانشم حسین دل‌بسته‌ام به‌لطف‌تو در امتحان عشق آماده‌ی ورود به هر آتِشم حسین
خو گرفتم با غم در به دری این روزا سهم منه خون‌جگری من دیدم..،بَسّه دیگه..،خدا کنه داغ شیرخواره نبینه مادری غم تو پامو توو این بلا کشید کارِ من ببین که تا کجا کشید من چجوری تووی سایه بشینم بدن بابات سه روز گرما کشید منو سوزوندی با آتیشِ خودت دعا کن..،منم بیام پیش خودت چی می شد فقط یه بار می خندیدی با همون دندونای نیش خودت! کاشکی می شد بزنم صدات،علی الهی رباب بشه فدات،علی یه بارَم شده به خواب من بیا دل من یه ذرّه شد برات،علی! گریه هات هنوز تووی گوش منه انگاری سرت رویِ دوش منه قدر یک لحظه ازم دور نمیشی قنداقِ خونیت توو آغوش منه! یادمه توو خیمه آشوب شده بود یادمه لبت مثه چوب شده بود وقت دست و پا زدن‌هات..،پسرم! دل مادرت لگدکوب شده بود مادر تو آرزومنده هنوز رو لبت حسرت لبخنده هنوز شب به شب ذبح تو ، کابوس منه... سر تو به تار مو بنده هنوز مثه شیشه‌خرده له شده تنم اونکه اشکش دمِ مشکشه ،منم! اگه رو نیزه‌ای..،تقصیر منه قبر تو نشد عمیق‌تر بکَنم حتی دیدنت منو راضی می کرد دست باد موهاتو نازنازی می کرد تا منو دقم بده..،جلو چشام حرمله با گهواره‌ات بازی می کرد چه بلایی که نیومد سر تو جلوی تو میزدن خواهرتو چشم نیمه‌بازتو می بستی کاش! سر بازار نبینی مادرتو دوس ندارم تو رو مأیوست کنم با هزار گلایه مأنوست کنم حالا قدِّ تو ازم بلندتره... میشه خم بشی..،میخوام بوست کنم!