eitaa logo
🌺مجمع شیفتگان روی یار🌺
2 دنبال‌کننده
279 عکس
189 ویدیو
46 فایل
فعالیت : نشراشعارمذهبی ، مقاتل ، روایات و احادیث با ذکر منبع
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یازهرا🌹: جلیلیان
1.32M
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ﷽ (عج) 🌹🌹🌹 دلم گرفته از:حال وهوای این روزا ازاین سیاهی و:تیرگی خیابونا (۲) نفس بریدم و :صحن چشام پراز غمه آقام غریبه و :انگاری که نامحرمه(۲) داره بارون میاد ، خیسه چشای دلبرم دعاش اینه خدا ، به حق جدّ بی سرم به راه راست ببر ، سینه زنای مادرم (یابن الحسن آقام یابن الحسن آقام آقام) 🌹🌹🌹 ذکر لبم شده: اَین مُعز الاولیا دل زمین گرفت:بیا مذل الاشقیا (۲) دعاکن ای آقا :تا عاقبت بخیربشم توعصرغیبتت:برای تو زهیر بشم(۲) داره بارون میاد ، خیسه چشای نوکرت به زیر لب میگه ، تورو به حق مادرت یه نیم نگاهی کن ، بشم یه روزی پرپرت (یابن الحسن آقام یابن الحسن آقام آقام) 🌹🌹🌹 خوشا بحال اون : دلداده های راه تو دستی بکش سرم : بشم غلام سیاه تو (۲) خیلی دلم میخاد : همونیکه میخوای بشم به بودنت فقط : توو این زمونه دلخوشم(۲) داره بارون میاد ، روی نمای گونه هام خسته شدم دیگه ، یکاری کن آقا برام دنیام قفس شده ، نمیسازه دیگه باهام داره بارون میاد... (یابن الحسن آقام یابن الحسن آقام آقام) ✍ (عج) 🎧🎤 👌           1402/4/25 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هدایت شده از Mazaheri
⚫️عاقبت سیاه پوشیدن برای آقا علیه السلام! ✅یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه می‌گوید: 🔶یک سالی در ایام و در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود، حتی جوراب های ایشان نیز بود! 🔰من درحالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم: ❓فکر نمیکنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟! 💠ایشان در پاسخ فرمودند: فلانی من هر چه دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم. 🔹پرسیدم: چطور؟ ☘فرمود:بنشین تا برایت تعریف کنم: 🌾پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود.همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد و خلاصه بچه دار نمیشدند. ❄️روزی پس از آنکه پدرم از منبر پائین می آید، زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید چرا خودتان متوسل نمیشوید تا بچه دار شوید؟ پدرم این حرف را به مادرم بازگو میکند، 💥مادرم می‌گوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمی‌کنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟ ✨شما نذر کن که امسال تمام 2 ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید. 🌿در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپا سیاه پوش شد. در همان سال هم مادرم باردار میشود و 7ماه نیز از بارداری اش میگذرد و بچه اش سقط نمی‌شود. 🔅یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید. وقتی پدرم درب را باز می‌کند پس از سلام و احوال پرسی عرض می‌کند که من یک سوال دارم. پدرم می‌گوید بپرس. ✳️طلبه می‌پرسد آیا همسرشما باردار است؟ ایشان با تعجب می‌گوید بله،تو از کجا می‌دانی؟ 🔘ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن میکند و می‌گوید: آسیدعلی اکبر من الان خواب بودم، در خواب وجود مبارک پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم. 🌷حضرت فرمودند: برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی ✨این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم و او سالم میماند و ما او را بزرگ میکنیم و او را فقیه و عالم در دین میگردانیم و به او شهرت میدهیم. 🍀و او را به نام من "ابوالقاسم" نام بگذار... ✔️حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم؟..... 🌹صلی الله علیک یا اباعبدالله...
هدایت شده از تورجی زاده
واحد ریز شب اول محرم همه زمین وآسمون پراز غمه فصل عزای صاحب دو عالمه چاووشی غم میاد از نای فلک حی علی عزا که باز محرمه روی سرم سایه پرچم تو روی لبم زمزمه ودم تو خدارو شکر که زندم امسالم خدارو شکردیدم محرمتو دوباره به شورم به شینم گدایم گدای حسینم سلام الله علی اباعبدالله بدون هیچ معطلی مددی حضرت والی الولی مددی با اذن فاطمه ،حسین وحسن احمدو مرتضی علی مددی اومده ام تاکه فدای توشم دوماه خادم سرای توشم پدر و مادرم فدات آقا بزار منم خرج عزای تو شم خدایی ندارم لیاقت که رام دادی بازم تو روضه‌ات سلام الله علی اباعبدالله ببین بازم چه شوری تو عالمه چه نوحه وعزاو چه ماتمه فیض ببره روح جناب محتشم چه رستخیزیه نامش محرمه الهی بین روضه هات امسال بشم شهید روضه ی گودال روزی اشکمو یه جوری بده حتی یه لحظه هم نشم بی حال حلال کن به پات خونمونو توروضت بگیر جونمونو سلام الله علی اباعبدالله سعید پیغمبری
هدایت شده از تورجی زاده
150.3K
هدایت شده از تورجی زاده
126.9K
هدایت شده از تورجی زاده
122.7K
هدایت شده از تورجی زاده
شب دوم عجب بساطی بازم به پاشده تو کوچه چقدر برو بیاشده بیا تا صاحب عزا ببینتت که صاحب الزمان صاحب عزا شده سردر کل خونه ها علمه توکوچمون پر از بوی حرمه دلیل لطف فاطمه به دلم میون روضه چشمای ترمه چی دارم به غیر از همین اشک میده آبرو به من این اشک سلام الله علی اباعبدالله فریاد وامحمدا واویلا به تن کنید رخت عزا واویلا شده خیمه ها به پا توماریه زینب رسیده کربلا واویلا تموم افتخار مولا علی اومده با وقار مولا علی کربلا از نگاه زینبه که می گرده در مدار مولا علی امید خیام حسینه رسول پیام حسینه سلام الله علی عقیله ی کبری جهان که مات مرام زینبه مردی ،مردونگی رام زینب شکست یزیدو لشکر یزید توی شمشیر کلام زینبه اومده فتح شام وکوفه کنه ریشه جهل مردم وبکنه اومده با جوشش خون حسین جنگ یزیدیان بره یه تنه مرامش مرام علیه کلامش کلام علیه سلام الله علی عقیله الکبری سعید پیغمبری
هدایت شده از تورجی زاده
122.1K
هدایت شده از تورجی زاده
120.4K
هدایت شده از تورجی زاده
120.1K
هدایت شده از یازهرا🌹: جلیلیان
👆🔊 روضه حضرت قاسم علیه السلام 🔘 شب ششم محرم قسمت_پایانی 🔻 **** ای گدایان رو کنید، امشب که آقا قاسم است تا سحر پیمانه ریز، کاسه ما قاسم است یادمان باشد اگر، روزی، بقیع را ساختیم ذکر کاشی های، باب المجتبی یا، قاسم است از همان روزی که، رزق نوکران تقسیم شد کربلای سینه زنهای حسن، با قاسم است امروز و دیروز خیلی ها بهم گفتن، درگیر روضه های احساسی نشو، برا مردم از واقعه کربلا بگو، حرف بجاست، اینقدر برات میگم، اگه گفتن قاسم کیه سینتو سپر کنی این کریمان با نگاه خود، گره وا میکنند آن که عمری درد ما کرده مداوا، قاسم است روی ابرویش، اگر، تحت الحنک بسته حسین همین جا یه روضه دارم ، دوتا زن تو کربلا نفس بریدن، یکی ربابه، دیدن از این خیمه به اون خیمه، آرومش کردن، اما یه زنو نتونستن بشوننش، نجمه بود، دیدن چادر بسته، از این خیمه به اون خیمه چیه نجمه؟ کسی سپر داره، کسی زره اندازه بچم داره، علی اکبر رو تیکه تیکه کردن، علی اکبر که جوشن داشت آن شد آه، زره اندازش گیر نیاوردن، ابی عبدالله، روضه ها وسیعه شنیدین پارسال گفتم، خط امام حسن رو که آورد جلو ابی عبدالله، تا خطو نگاه کرد نیزرو کوبید زمین سر گذاشت رو نیزه، گفت چی شده عمو؟ گفت، کاش بابابت بود، ببین بین کیا گیر کردم آدم دلش میخاد یه وقتا یه بزرگتر داشته باشه، هی نامه رو میکشید رو صورتش، ببین، همه عالم میگه غریب مادر حسین یه وقت دیدن داره میگه غریب مادرم حسن، لذا وقتی اجازه داد دیدن امامه شو وا کرد، از وسط دوتا کرد، دیدین روز عاشورا اینا که قمه میزنن، قدیم میزدن، این کفنی که میندازن رو ، اینا از قاسم برداشتن، لذا زره اندازش نبود، بخدا روضه شو بخونم میمیری، روی ابرویش اگر، تحت الحنک بسته حسین در حرم، زیبا ترین، فرزند زهرا، قاسم است یا تو جون نداری یا من، به جون مادرم دارم از جانم برات میزارم، منو روشن کن بزار روضه بخونم نعره زد اِن تنکرونی، ریخت لشکر را به هم وارث شیر جمل، شاگرد سقا، قاسم است، وقتی راه افتاد رفت میدون، زینب همه زنارو گفت دور نجمه رو بگیرید، هی میزد به خانوم، ببین چقد شبیه حسن راه میره، خانم میگفت جانم قاسم، یه خورده دیگه رفت، خانم ببین چه خوب شمشیر میزنه، خانم میگفت لا حول ولا قوة الا بالله یهو زد گفت خانم، چیه نجمه، گفت بر میگرده؟ خانم بغلش کرد گفت، نجمه میاد، گفت خانم نظر نزننش، گفت نگران نباش نجمه، از این جا به بعد، دیگه پای خودته من دوسه تا بیت بخونم زیر سم، اسب ها، با هر نفس قد میکشید یه وقت نگاه کرد دید گردو غبار شد، صدا زد خانم اون اسب قاسم نیست، چادرشو آورد جلوش، برگرد نجمه، گفت بزار ببینم، خانم بچم کجاست، یه وقت صداش رسید عقب، نجمه افتاد، صدا زد عمو، آه بچه ها، سیدا همین الان تکلیفمو باتون معلوم کنم، یا از همین گوشه برین بیرون، هم من دستو پام باز باشه هم بچه ها، یا فردا نگی حاجی چرا اینجوری از مادر ما خوندی، میخام روضه بگم نعل های خاک خورده دنده هایش را شکست آه، یجوری سیدالشهدا رفت، برا علی اکبر اینجوری نرفت، رسید دید یکی رو سینش نشسته،تا داد زد، طرف پاشو (گل نریز) الان این روضشو میخونم، خزونه یا بهاره، یک گل و صدتا (بده من گل) یک گل و صد تا گل چین، خزونه یا بهاره، باید بخونی با من یک گل و صد تا گل چین خزونه یا بهاره(بخدا میکشمت) یک گل و صد تا گل چین، (صدا صدا) خزونه یا بهاره، اسباتونو نیارید، بچم زره نداره، اگر عاشورا، اگر (هواس هست به روضه یا نه؟)، صبح روز یازدهم، ده تا اسب آوردن، یدونه بدنو زیر، سم، اما ، بدن جانی نداشت، اما تو شلوغیا، پسر امام حسن نفس میکشید، یه وقت ابی عبدالله دید، اسب ها، دارن فرار میکنن، همشون از روی بدن، هر یه سمی که میرفت، هی داد میزد عمو، (آه)، یه بیت، گفتم حضرت زهرا میخونم، یه بیت رو بخونم رفتم، شب قاسم تموم شد، نعلهای ، (خوب گوش بدید) نعلهای، خاک خورده، دنده هایش را شکست، اسم دنده شکستن میاد، من یه روضه ای دارم، صدا زد مادر، چرا هی لباس عوض میکنی؟، تو صبح لباستو عوض، صدا زد زینب، نفس میکشم، خون میجوشه، آخه، آخه نامرد نامه نوشت معاویه، فهمیدم زهرا پشت دره... شب_ششم_محرم روضه_حضرت_قاسم ع 🎤 حاج حیدر خمسه 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
هدایت شده از یازهرا🌹: جلیلیان
متن_روضه_قاسم_بن_الحسن کانال نوحوا علی الحسین ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ تا که از چهره ات نقاب افتاد رونق بزم آفتاب افتاد چهره ی مجتبائیت گُل کرد در دل دشت التهاب افتاد دید عباس رزم شاگردش دید صحرا در اضطراب افتاد 🔹وقتی اومد شروع کرد با اون ملعون ازرق شامی جنگیدن،با پسراش جنگیدن،عباس بالا بلندی ایستاده بود،هی قاسم رو تشویق میکرد،مرحبا به قاسم،نمی دونم مادرش کربلا اومده یا نه،اما اگه اومده اون لحظات با صدای تشویقات عباس،چه حالی پیدا میکرد نجمه خاتون،قاسمم بارک الله،بارک الله،احتمال به قریب به یقیق،اومده کربلا،آخه اومد دید پشت خیمه ها قاسم نشسته زانوهاش روبغل گرفته بود،داره گریه میکنه،قاسمم براچی داری گریه میکنی گفت:مادر دو تا منظره یادم اومد الان،اول یادم افتاد،وقتی لحظات آخر،بابام داشت جون میداد،عموم حسین کنار بابام نشسته بود،یوقت دست من و تو دست حسین گذاشت،صدا زد گفت:حسین جان،این امانت من دست تواست تا کربلا،فهمیدی برا چی ابی عبدالله با تأمل اجازه میدان رفتن به قاسم داد به قاسم بر خلاف  علی اکبر،علی اکبر که میخواست بره میدان،معطل نکرد ابی عبدالله،وقتی اومد بی معطلی گفت:بابا برو،علی جان برو میدان،اما قبلش برو یه بار زینب تو رو ببینه،بچه ها تو خیمه تو رو ببینند،اما قاسم اومد ابی عبدالله این پا اون پا کرد،معطل کرد،چرا؟ چون لحظات آخر،امام حسین دست قاسم رو گذاشت تو دست برادرش،داداش این امانت پیشت باشه،میدونی دلم کجا رفت؟تا علی اومد بدن فاطمه رو تو خاک بذاره،گفت: تا ابد مجروح زخم کاری ام وای من از این امانت داری ام ▪️مادر یادم نمیره اون منظره رو،بابام گفت کربلا،برا عموت جان فشانی کن،من خودمو آماده کرده بودم،برا امروز،دیشب ام که از عموم پرسیدم،آیا من به شهادت میرسم،یا نه؟عموم گفت:قاسمم مرگ در ذائقه ات چه طوره؟ گفتم: احلی من العسل،از عسل شیرین تره”بچه رزمنده ها با این جمله خیلی انس دارند”اما امروز رفتم از عموم اذن بگیرم،اجازه نمیده من برم میدان،چیکار کنم،پس چی شد،که گفت:به بلای عظیمی دچار میشی،کو اون بلای عظیم،عموم که اجازه میدان رفتن به من نمیده، حالا یابازوبند،یاصندوقچه،گفت: قاسمم این و بردار به عموت نشون بده،اگه عموم این دست خط رو ببینه،دست رد به سینه ات نمیزنه،تا قاسم دست خط پدر رو داد خدمت ابی عبدالله،ابی عبدالله رو چشماش کشید،گفت:بوی حسنم رو داره میده،بوی برادرم رو داره میده،وقتی خواست بره میدان،روایت میگه دست در گردن عمو انداخت،اینقدر حسین و قاسم با هم گریه کردند،وغُشی علیهما،دوتایی رو زمین افتادند همه از نعره ی تو فهمیدند کار با پور بوتراب افتاد تا حریف نبرد تو نشدند بارش سنگ در شتاب افتاد گفت:نمی تونید با این نوجوان بجنگید،سنگ بارانش کنید،چند نفر رو کربلا سنگباران کردند،اول حر بود عابس بود،قاسم بود،اما سنگ باران چهارم،اصلاً قابل قیاس با کسی نبود،دور حسین رو تو گودال گرفتند،امام باقر فرمود:اینقدر سنگ به بدن بابام زدند گوئیا زخم آتشین خوردی یا عمو گفتی و زمین خوردی به سرت سر رسیده ام برخیز شاخه ی یاس چیده ام برخیز سیزده سال انعکاس حسین پسر قد کشیده ام برخیز خاطرات قدیمی یثرب اشک های چکیده ام برخیز تا نفس های آخرت نشود تا کنارت رسیده ام برخیز من جوان مرده ام بمان پیشم خسته ام قد خمیده ام برخیز با تنت در برابرم چه کنم شرمگین از برادرم چه کنم که زده شانه ات به پنجه ی خویش که چنین تاب داده مویت را حیف مشتی زکاکُلت مانده گیسویت دست قاتلت مانده بیشتر مثل مجتبی شده ای ولی افسوس بی صدا شده ای مثل آیینه ای که خورده زمین تکه تکه،جداجدا شده ای قد کشیدی شبیه عباسم هر کجا تیر خورده وا شده ای صدای قاسم که بلند شد،یا عمّا،بازم بر خلاف علی اکبر،که صدای علی اومد،زینب میگه دیدم زانوهای داداشم داره می لرزه،آروم سوار بر مرکب شد،حسین دیگه رمق نداره،اما تا صدای قاسم اومد،روایت میگه،عقاب آسا اومد وسط میدان،اون نانجیبی که اومده،قاتلی که کنار قاسمِ،ابی عبدالله بعضی از روایات میگن:اون نانجیب رو به درک واصل کرد،بعضی ها میگن دستش قطع شد رو زمین افتاد،امدن اینو نجات بدن،بدن قاسم زیر سُم اسب ها بود،مجسم کنی،بیچاره ات میکنه،این ناجیب ها رو که ابی عبدالله فراری داد،دید قاسم پاهاشو داره رو زمین،میکشه،آروم میگه یا عما، گفت:برا عموت خیلی سخته صداش بزنی،نتونه کاری برات انجام بده،عزیزبرادرم. سئواله برا من،چرا به قاسم گفتی آقاجان به بلای عظیم،دچار میشی؟بلای عظیم هم بود،تنها بدنی است که دو بار پامال سُم مرکب ها شده،اما عرضم اینه،هر جوری بود بدن رو از زمین برداشت،درسته سینه به سینه قاسم پاها رو زمین میکشید،اون نوجوانی که پاهاش به رکاب مرکب نمی رسید،پاها رو زمین میکشید،بلاخره بدن رو آورد به خیمه،اما بدن علی اکبر رو هرچی نگاه کرد،دید تنهایی نمیتونه برداره،گفت:جوانهای بنی هاشم بیایید. بلند بگو یا حسین...