eitaa logo
🌺مجمع شیفتگان روی یار🌺
2 دنبال‌کننده
280 عکس
189 ویدیو
46 فایل
فعالیت : نشراشعارمذهبی ، مقاتل ، روایات و احادیث با ذکر منبع
مشاهده در ایتا
دانلود
من گدای حرم سلطانم آشنای حرم سلطانم در هوای حرم سلطانم یا غریب الغربا ادرکنی پیش تو حال تباه آوردم نامه ی جرم و گناه آوردم به حریم تو پناه آوردم یا غریب الغربا ادرکنی نظری بر دل بیمارم کن با غلامان خودت یارم کن درِ این خانه گرفتارم کن یا غریب الغربا ادرکنی من به عشق تو هیاهو دارم هرچه دارم زِ تو مَه رو دارم ذکر یا ضامن آهو دارم یا غریب الغربا ادرکنی زِ گدایت تو هواداری کن جان زهرا تو مرا یاری کن تو رهایم زِ گرفتاری کن یا غریب الغربا ادرکنی دیده ی خشک مرا دریا کن دل شیدای مرا شیدا کن کربلا و نجفم امضا کن یا غریب الغربا ادرکنی دل به یادِ تو صفایی دارد حرمت حال و هوایی دارد جلوه ی کرب و بلایی دارد یا غریب الغربا ادرکنی تو غریب الغربایی آقا تو معین الضعفایی آقا تو که حج فقرایی آقا یاغریب الغربا ادرکنی عاقبت پاره شد از غم جگرت در غریبی چه نیامد به سرت ولی آمد دم آخر پسرت یا غریب الغربا ادرکنی وای در کرب و بلاجای پسر پدر آمدسرِ بالین پسر ناله ی وا ولدا زد ز جگر یا غریب الغربا ادرکنی من که دلداده ی تکبیر توام (ای پسر من پدر پیر توام پدر پیر و زمین گیر توام) یاغریب الغربا ادرکنی (ای جگر گوشه ی من ای پسرم هیچ دانی که چه آمد به سرم) خون دل می رود از چشم ترم یا غریب الغربا ادرکنی 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
فرق دارد به یقین مزه احسان حسن لب ما بوسه نگیرد مگر از نان حسن زلف خود را به نخ چادر زهرا بسته است هرکسی هست در این دهر پریشان حسن کرمش دست گدا را به خداوند رساند سائلان را بنویسید مسلمان حسن "بی حرم هست ولی هرچه حرم زنده از اوست" زائر کرب و بلا هم شده مهمان حسن عاقبت با مدد حضرت زهرا روزی مثل ایوان نجف می شود ایوان حسن سر در باغ حسن نام حسین است فقط نذر گل های حسین است گلستان حسن پسرانش همه جا گوش به فرمان حسین علی اکبر همه جا گوش به فرمان حسن بعد یک عمر فقط زهر توانست شود مرهم زخم دل و سینه سوزان حسن ظاهرا زهر شده قاتل او اما نه کوچه ای تنگ شده نقطه پایان حسن... 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
حسن شدم که پُر از ماتم فدک باشم حسن شدم که خودم شاهد کتک باشم میان راهروی خانه دود مانده هنوز تمام پیکر زهرا کبود مانده هنوز چه سوختم! که نزد بعد سوختن حرفی نزد ز لکّه ی خون، روی پیرهن حرفی حریف روضه میخ و لگد نخواهم شد ز هرچه کوچه تنگ است رد نخواهم شد عصای دست شکسته شدم، شکسته شدم ز روی قاتل مادر چقدر خسته شدم همینکه با غضب خود جلو می آمد زد نشد درست ببینم، کشیده را بد زد تمام شهر مدینه روی سرم پیچید عقب که رفت، دو تا پای مادرم پیچید رکاب صبر علی بودم و نگین خوردم زمین که خورد، زمین خوردم و زمین خوردم همینکه پاشدم ازجا دوباره افتادم کنار خون روی گوشواره افتادم نشد که قدرت خود را به او نشان بدهم غبار چادر او را نشد تکان بدهم شکستگی جبینم شدید شد آنجا سه چار موی سیاهم سفید شد آنجا بخند جعده! از اینکه به من جسارت شد بخند جعده! حسن از مدینه راحت شد اگرچه تیر به تابوت من رسیده حسین هنوز غربت من را کسی ندیده حسین مرا مقابل چشم همه لگد نزدند به خنجری که سرم را نمی بُرد نزدند مسیر لشکریان خشکی لبم نشده کسی مزاحم خلخال زینبم نشده به روی نیزه سرم زیر آفتاب نرفت میان تشت زر و مجلس شراب نرفت 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
آقاترین روزی ده شهر مدینه روی جگر داری هزاران وصله پینه زخم فراوان داری و مونس نداری کاری شده زهر جفا و حس نداری در سینه ماتم داشتی، انکار کردی با لختهء خون، روزه را افطار کردی باید سرت را در بغل مادر بگیرد داری چه می پیچی به خود، خواهر بمیرد بال و پر شیر خدا، بال و پرت کو؟ آن گوشواره، یادگار مادرت کو؟ ازکودکی، خیلی خودت را پیر کردی بافاطمه رفتی کجا که دیر کردی فضه گواهم بود، ترسیدم همانروز چادر که خاکی بود را دیدم همانروز رفتی کسی با مادر ما، در نیفتد رفتی کنارش باشی و با سر نیفتد در کوچهء تنگ مدینه گیر کردید خوردید سیلی، بعد آن تغییر کردید آنروز مادر تا شبش حرفی نمی زد تا صبح هم با زینبش حرفی نمی زد تو ریختی در خود، ولی من گریه کردم دور از همه، دور از علی من گریه کردم چشمم به چشم تار مادر خورد، ای وای دستم به پهلویش شبی برخورد، ای وای دیگر پی رازت نمیگردم برادر این بار هم ناراحتت کردم برادر پاشو تو که اهل محل را می شناسی فتنه گر جنگ جمل را می شناسی یک عده مأمورند آتش بر فروزند تابوت و پیکر را به یکدیگر بدوزند هنگام تشییع تنت همراه زهرا باید بگیرم چشمهای قاسمت را *** صد گرگ، آهوی چمن را دوره کردند جای حسن ابن الحسن را دوره کردند با چه شتابی بر سر او می رسیدند باهرچه میشد میزدند و می بریدند ماه حرم تا خیمه با خواهش می آمد مثل عسل، موم تن او کِش می آمد 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه صفت با غم تو سوخته ام من چشمان دلم را به رَهَت دوخته ام من لطفی کن و من را زِ فِراقت نده آزار جانا تو بیا دست از این فاصله بردار ای عشق ببین بی سر و سامان تو باشم چندی است که دیوانه و حیران تو باشم من سائلم و دست  به دامان  تو هستم بیمار توام ،  چشم به درمان  تو هستم دیدی که سر راه  تو  بر خاک فِتادم بر گِرد رَهَت صورت خود را بنهادم جز خال لب صورت تو در نظرم نیست یعنی که به جز ذکر تو وِرد سحرم نیست مجنونم  و  هر لحظه  گرفتار  تو گشتم خون از مُژه می بارم و من زار تو گشتم مَپسند که از  کوی  تو  آواره  شوم من در راه  رسیدن  به  تو  بیچاره  شوم من گر  رُخ بِنمایی همه جا  یار تو گردم من مشتریِ  یوسفِ  بازارِ  تو گردم ای یوسف گُم گشته ی زهرا  مددی کن حالا  که  به  راه  تو  نشستم نظری کن 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
مرثیه ی رحلت پیامبر اکرم ص (12) پیمبر گشته بیمار و بود زهرا پرستارش نگاهش بر رخ بابا و ریزد اشک رخسارش بسوزد او زسوز تب و زهرایش دعا برلب که تابرخیزد ازبستر سلامت جسم بیمارش گهی چشمان خود باز وگهی می بنددآن سرور زبیحالی عرق بنشسته برسیمای گلزارش بود در احتضار و در کنارش اهلبیت او درآغوشش بنا گه آمده سبطین سالارش دویده فاطمه تا آنکه بردارد دوطفل خود پدرچشمان خود واکرد وبوسید آن دودلدارش به روی سینه ام باشند شود جان دادنم آسان ندارد خوش که گریان بیندآن گلهای بی خارش سرش بردامن مولا دلش با عالیِ اعلا بود چشمش به درآید امین وحیِ دادارش ملاقاتش شده ممنوع که تا آرامشی یابد دراین دم قابض الارواح بیامد بهر دیدارش بزد برحلقه ی در گفت و خواهان ملاقاتم پیِ اذن ورود او بود و دائم بود اصرارش ولی زهرا به او می گفت پدربیمار وتبداراست زتو خواهش بود برَگرد نباید داد آزارش بناگه فاطمه بشنید پدر گوید که زهراجان جناب قابض الارواح بود مامور برکارش خدا داندچها بگذشت درآندم بردل زهرا پدرعزم سفر دارد که بوده یار وغمخوارش غم داغ پیمبر عالمی غرق عزا کرده غم فقدان او برچهره ی مولاست آثارش زلطف سرورعالم سراید مرثیه دانا به امیدی قبول آید مراثیها و اشعارش هدیه به روح مقدس سید الانبیا محمد مصطفی صلوات برمحمد وآل محمد 12/07/1400برابربا 27صفر 1443رسول دانا :التماس دعا
(حوادث بعد از شهادت) ساعات بعد از داغ پیغمبر شروع شد با رفتنش صد قصه‌ی دیگر شروع شد دلشوره‌هایش یک به یک معنا گرفت و از آنچه می‌ترسید پیغمبر شروع شد در وقت دفن مصطفی، تنها علی بود ایام سخت غربت حیدر شروع شد گفتند با هم در سقیفه بی حیاها وقت تلافی کردن خیبر شروع شد بعد از پیمبر هر کسی، هر چه شنیده باید بداند روضه از یک "در" شروع شد گفتند: از بغض علی، با یاد خیبر باید که آتش زد به این خانه، به این در وقتی که آتش بر در و دیوار افتاد زهرا به دنبال دفاع از یار افتاد میخ دری که از خجالت آب می‌شد دل را به دریا زد پی آزار افتاد آن سینه‌ای که مخزن سِرِّ خدا بود کم کم سر و کارش به آن مسمار افتاد با ضربه‌ای "در" را درآوردند از جا... گویا به روی مادری بیمار افتاد تا بی حیایی وارد بیت علی شد دستی به روی چشم‌هایی تار افتاد آن دست پاکی که به همسایه دعا کرد طوری مغیره زد دگر از کار افتاد باب جسارت را همین ها باز کردند بی حرمتی را با حسن، آغاز کردند مظلوم و بی یار و غریب در وطن بود آن‌قدر که در خانه هم بی هم‌سخن بود با زهر کینه روزه را افطار کرد و... قبل از سحر بی تاب شد، خونین دهن بود بعد از شهادت پیکر پاک و غریبش آخر اسیر فتنه‌ی یک پیرزن بود این روضه را باید که واضح‌تر بگویم هفتاد چوب تیر روی یک بدن بود تابوت هم از غربتش خون گریه می‌کرد بر روی لب‌های حسین، "جانم حسن" بود گر چه عزای مجتبی در عالمین است اما گریز روضه‌های ما حسین است ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
💠اللهم عجل لولیک الفرج💠 ❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣ 💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟 ☀️بند اول☀️ خاطره ی اون کوچه از(یادم نمیره3 ) تا میشنوم اسم فدک(دلم میگیره3) حرومی نامرده پست،راهه عبوره ماروبست از رو عداوت دستشو رد کرد از سرم،باسیلی زد به مادرم وای از جسارت ثانی به اشکه چشام می خندید مادرم از درد به خود می پیچید 🔹(واویلتا2آه وواویلا3)🔸 ❇️❇️❇️ ☀️بند دوم☀️ جلویِ دیدگانه من(مادر زمین خورد3) مِسماری که بود پشت در(سینشو آزُرد3) شعله ی آتیش بود و دود، غلاف و بازوی کبود هجومه اعدا به زخمِ من نمک زدن ، مادرمو کتک زدن مظلومه زهرا مغیره میزد چه وحشیانه با لگد و مشت ، با تازیانه 🔹(واویلتا2آه وواویلا3)🔸 ❇️❇️❇️ ☀️بند سوم☀️ میسوزه از زهر جگرم(کجایی مادر3) سرم رو زانوی حسین(این دَمه آخر3) دارم میبینم کربلا ، تنت به زیره مرکبا سَرت به نیزه غارت میره انگشترت،حرفه اِسارت خواهرت دلم میلرزه طفل سه ساله،خاره مغیلان زینب کبری ، ناقه ی عُریان 🔹(واویلتا2آه وواویلا3) 🔸 ✏️:
▪️دودمه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام شد کریم فاطمه مسموم با زهر جفا یا اباصالح بیا یا اباصالح بیا عاقبت از بغض همسر خون جگر شد مجتبی یا اباصالح بیا یا اباصالح بیا ✍علی مهدوی نسب ▪️دودمه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام در مدینه تیرباران شد تن پاک حسن العجل یابن الحسن العجل یابن الحسن در میان قبر او دیده حسین ،خون بر کفن العجل یابن الحسن العجل یابن الحسن ✍علی مهدوی نسب
🏴سبک زمینه یا شور روضه ای شهادت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله روضه ی کربلا 🏴بند اول فاطمه بیقراره و،علی گریونه امشب داره جون پیمبر،میرسه بر روی لب تموم غصش اینه،علی تنها میمونه داره انگار میبینه،یاس باغش خزونه امون از بی وفایی،امون از مردم بد جای دادنه تسلا،میکنن یاس و لگد میریزن توی خونه،عده ای وحشیونه جلو حیدر به زهرا،میزنن تازیونه واویلتا واویلا... 🏴بند دوم میبوسه دخترش رو،میسپاره دست حیدر میکُنه بو گلش رو،یاسی که میشه پرپر یه نگاهش به زهراست،یه نگاهش به مسمار با اشاره به حیدر،میگه اون میخ و بردار امون از بی حیا اون،مردم بی لیاقت دو سه روز بعد رحلت،اینه مزد رسالت؟! هیزم آوردن و بعد،زدن آتیش به در وای سینه ی فاطمه شد،واسه حیدر سپر وای واویلتا واویلا... 🏴بند سوم روی سینش نشستن،دوتا آقا دو سرور یکیشون میشه مسموم،اونیکی میشه بی سر داره انگار میبینه،همه ی غصه هارو خون جگر مجتبارو،صحنه ی کربلارو داره میبینه انگار،اومده شمر با خنجر داره میبُره ای وای،بی حیا از قفا سر داره میبینه انگار،زیر مرکب یه پیکر داره میبینه میره،سمت خیمه یه لشکر واویلتا واویلا... 🙏التماس دعای خیر ✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی
آقاترین روزی ده شهر مدینه روی جگر داری هزاران وصله پینه زخم فراوان داری و مونس نداری کاری شده زهر جفا و حس نداری در سینه ماتم داشتی، انکار کردی با لختهء خون، روزه را افطار کردی باید سرت را در بغل مادر بگیرد داری چه می پیچی به خود، خواهر بمیرد بال و پر شیر خدا، بال و پرت کو؟ آن گوشواره، یادگار مادرت کو؟ ازکودکی، خیلی خودت را پیر کردی بافاطمه رفتی کجا که دیر کردی فضه گواهم بود، ترسیدم همانروز چادر که خاکی بود را دیدم همانروز رفتی کسی با مادر ما، در نیفتد رفتی کنارش باشی و با سر نیفتد در کوچهء تنگ مدینه گیر کردید خوردید سیلی، بعد آن تغییر کردید آنروز مادر تا شبش حرفی نمی زد تا صبح هم با زینبش حرفی نمی زد تو ریختی در خود، ولی من گریه کردم دور از همه، دور از علی من گریه کردم چشمم به چشم تار مادر خورد، ای وای دستم به پهلویش شبی برخورد، ای وای دیگر پی رازت نمیگردم برادر این بار هم ناراحتت کردم برادر پاشو تو که اهل محل را می شناسی فتنه گر جنگ جمل را می شناسی یک عده مأمورند آتش بر فروزند تابوت و پیکر را به یکدیگر بدوزند هنگام تشییع تنت همراه زهرا باید بگیرم چشمهای قاسمت را *** صد گرگ، آهوی چمن را دوره کردند جای حسن ابن الحسن را دوره کردند با چه شتابی بر سر او می رسیدند باهرچه میشد میزدند و می بریدند ماه حرم تا خیمه با خواهش می آمد مثل عسل، موم تن او کِش می آمد 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e