eitaa logo
🌺مجمع شیفتگان روی یار🌺
2 دنبال‌کننده
280 عکس
188 ویدیو
46 فایل
فعالیت : نشراشعارمذهبی ، مقاتل ، روایات و احادیث با ذکر منبع
مشاهده در ایتا
دانلود
غمش هم مثل اشکش بی حسابه جلو روش آب اگه باشه عذابه چهل ساله می‌گه الشام الشام هنوزم فکر اون بزم شرابه شده تسبیح، غم؛ سجاده آهش سر ظهر عطش خیسه نگاهش میگن قد یه دریا گریه می‌کرد اگه قصاب می‌دید بین راهش نه تنها روضه‌ی گودال‌و دیده نه تنها پیکر پامال‌و دیده چهل منزل کنار عمه زینب زمین افتادن اطفال‌و دیده
امان از شام و رنج بی حسابش امان از شام و شب‌های خرابش بمیرم! آیه‌ی تطهیر می‌گفت امان از شام و از بزم شرابش
ای مقتدای اهل بکا و دعا، علی ای بانی ارادت ما بر خدا، علی ای گریه هات، روضه ی بی انتها، علی ای مقتل مجسّم کرببلا، علی زخمی که مانده روی پرت فرق می کند داغی که مانده بر جگرت فرق می کند اصلا دلیل درد سرت فرق می کند از کربلای خون، خبرت فرق می کند داغ اسارت و غم هجران چشیده ای از کربلا به شام به چشمت چه دیده ای بر شانه بار شام غریبان کشیده ای پس بی دلیل نیست چنین قد - خمیده ای با نیزه پای نیزه ی دلدار بردنت بر روی ناقه با تن تب دار بردنت با دست بسته مجلس اغیار بردنت با دختران فاطمه بازار بردنت غم با حساب گریه ی تو بی حساب شد با روضه های آب تنت آبِ آب شد تا ذبح دیدی و دل زارت کباب شد هر شب گریز روضه ی آبت رباب شد ...
هدایت شده از سید ناصر آبیار
(( دعایی جهت رونق کسب و کار )) ️به امام صادق(ع) گفتم: سرمایه ای که داشتم بر باد رفت و سخت در مضیقه هستم. ❇️فرمود: «آیا دکانی در بازار داری؟». گفتم: آری؛ امّا رهایش کرده ام. ❇️فرمود: «چون به کوفه برگشتی، در دکانت بنشین و آن را آب و جارو بزن و هر گاه خواستی به بازار روی، دو یا چهار رکعت نماز بخوان و در پی آن بگو: تَوَجَّهتُ بِلا حَولٍ مِنّی ولا قُوَّةٍ، ولکن بِحَولِک وقُوَّتِک، أبرَأُ إلَیک مِنَ الحَولِ وَالقُوَّةِ إلاّ بِک، فَأَنتَ حَولی ومِنک قُوَّتی، اللّهُمَّ فَارزُقنی مِن فَضلِک الواسِعِ رِزقا کثیرا طَیبا وأَنَا خافِضٌ فی عافِیتِک، فَإِنَّهُ لا یملِکها أحَدٌ غَیرُک “می روم، نه با نیرو توانی از خود، که با نیرو و توانِ تو. از هر نیرو و توانی به درگاه تو اعلام برائت می کنم، مگر نیرو و توان تو؛ زیرا که تویی نیروی من و توان من از توست. بار خدایا! از فضل بی کرانت، به من روزی فراوان و پاک، عطا فرما، در حالی که در عافیت تو آسوده به سر می برم؛ زیرا که احدی جز تو، مالک عافیت نیست”». ????ابن طیار می گوید: من این کار را کردم و با این ترس به دکانم می رفتم که مأمور مالیات، اجاره دکانم را از من مطالبه کند و من، آه در بساط نداشتم. ♦️یک روز تاجر سیاری، کالایی آورد و به من گفت: نصف حجره ات را به من اجاره می دهی؟ من نصف حجره ام را، به او اجاره دادم و کالایش را به فروش گذاشت، امّا به قیمتی از او می خریدند که نفروخت. به او گفتم: آیا حاضری خیری از تو به من برسد؟ یک لنگه بار از این کالایت را به من می فروشی و من، آن را بفروشم و سودش را بردارم و اصل پولش را به تو بدهم؟ گفت: چه تضمینی است که به من بدهی؟ گفتم: خدا را شاهد می گیرم. گفت: یک لنگه بار را بردار. من برداشتم و آن را یادداشت کردم. ????سرمای شدیدی آمد و من، همان روز کالا را فروختم و بهایش را به او دادم و سودش را برداشتم. به همین ترتیب، یک لنگه یک لنگه بر می داشتم و می فروختم و سودش را بر می داشتم و سرمایه اش را به او برمی گرداندم تا آن که بر چارپایان نشستم و برده ها خریدم و خانه ها ساختم. الکافی: ج ۳ ص ۴۷۴ ح ۳، تَوَجَّهتُ بِلا حَولٍ مِنّی ولا قُوَّةٍ، ولکن بِحَولِک وقُوَّتِک، أبرَأُ إلَیک مِنَ الحَولِ وَالقُوَّةِ إلاّ بِک، فَأَنتَ حَولی ومِنک قُوَّتی، اللّهُمَّ فَارزُقنی مِن فَضلِک الواسِعِ رِزقا کثیرا طَیبا وأَنَا خافِضٌ فی عافِیتِک، فَإِنَّهُ لا یملِکها أحَدٌ غَیرُک https://eitaa.com/abiar110
پروانه صفت با غم تو سوخته ام من چشمان دلم را به رَهَت دوخته ام من لطفی کن و من را زِ فِراقت نده آزار جانا تو بیا دست از این فاصله بردار ای عشق ببین بی سر و سامان تو باشم چندی است که دیوانه و حیران تو باشم من سائلم و دست  به دامان  تو هستم بیمار توام ،  چشم به درمان  تو هستم دیدی که سر راه  تو  بر خاک فِتادم بر گِرد رَهَت صورت خود را بنهادم جز خال لب صورت تو در نظرم نیست یعنی که به جز ذکر تو وِرد سحرم نیست مجنونم  و  هر لحظه  گرفتار  تو گشتم خون از مُژه می بارم و من زار تو گشتم مَپسند که از  کوی  تو  آواره  شوم من در راه  رسیدن  به  تو  بیچاره  شوم من گر  رُخ بِنمایی همه جا  یار تو گردم من مشتریِ  یوسفِ  بازارِ  تو گردم ای یوسف گُم گشته ی زهرا  مددی کن حالا  که  به  راه  تو  نشستم نظری کن @mortaza110shahmandi     ایتا کانال چهارم واتساپ شعر و سبک ذاکر و شاعر اهلبیت (ع) کربلایی مرتضی شاهمندی https://chat.whatsapp.com/CidQcwFE8LuC9rw9Z6Eb8c
دور گودال ازدحامی شد معرکه غرق در حرامی شد تکیه داده به نیزه ای آقا خاطرش محو خیمه ها می شد لشگر کوفه دوره اش کردند سنگ و تیرش زدند، تا می شد آنقدر نیزه خورد بر جسمش نیزه بر روی نیزه جا می شد زخمی و ناتوان به خاک افتاد داشت روح از تنش جدا می شد تا می آمد دوباره برخیزد استخوان شکسته تا می شد لشگر آن دم که بر سرش می ریخت همه آفاق نینوا می شد پیکرش را که پشت و رو کردند زخمها تازه خوب وا می شد لگد شمر، با غرور و غضب بر سر و صورتش رها می شد شمر وقتی که روی سینه نشست کربلا تازه کربلا می شد سینه سنگین و حنجره پر خون نفسش سخت و با صدا می شد از گلو خنجرش نشد ببرد ولی افسوس، از قفا می شد کاش می شد که زینبش نرسد یا که از روی سینه پا می شد کاش زینب به خیمه بر می گشت عرش مبهوت این عزا می شد آه، ناموس حق در آن غوغا صید صد چشم بی حیا می شد ناله ی مادرش شنیده که شد راز گودال برملا می شد صبح فردا و نعل تازه و اسب بدنش مثل بوریا می شد رضا فراهانی سید محسن بنی فاطمی|عضوشوید👇 🌐@seyedmohsenbanifatemi
یا قمر العشیره دریا خِجِل از روی ماهت شد اباالفضل خورشید هم محو نگاهت شد اباالفضل تا دست خود را بر سر عالم کشیدی کل عوالِم در پناهت شد اباالفضل بیماری آمد در حریمت، آه.. آقا دادی شفایش مست آهت شد اباالفضل تا روز محشر از برای بی پناهان ملجأ همانا بارگاهت شد اباالفضل صدها گره وا کرده ای بی دست، یعنی.. ..مشکل گشا چشم سیاهت شد اباالفضل با دست خود قبر خودش را کَند، آنکه در راه علقم سدّ راهت شد اباالفضل ای یاور دین خدا، از دید دشمن یاری دین تنها گناهت شد اباالفضل تنها امان نامه زِ مولايت گرفتی زین کرده راضی بارالهت شد اباالفضل ساقی و سردار و سپهدار و اميری دنیا عجب مبهوت جاهت شد اباالفضل با مشک خالی رفته ای بر جنگِ با آب مشک و علم تنها سپاهت شد اباالفضل دستت جدا شد، تیر بر چشمت نشست و.. ..دامان زهرا قتلگاهت شد اباالفضل مجتبی دسترنج ملتمس سید محسن بنی فاطمی|عضوشوید👇 🌐@seyedmohsenbanifatemi
دور گودال ازدحامی شد معرکه غرق در حرامی شد تکیه داده به نیزه ای آقا خاطرش محو خیمه ها می شد لشگر کوفه دوره اش کردند سنگ و تیرش زدند، تا می شد آنقدر نیزه خورد بر جسمش نیزه بر روی نیزه جا می شد زخمی و ناتوان به خاک افتاد داشت روح از تنش جدا می شد تا می آمد دوباره برخیزد استخوان شکسته تا می شد لشگر آن دم که بر سرش می ریخت همه آفاق نینوا می شد پیکرش را که پشت و رو کردند زخمها تازه خوب وا می شد لگد شمر، با غرور و غضب بر سر و صورتش رها می شد شمر وقتی که روی سینه نشست کربلا تازه کربلا می شد سینه سنگین و حنجره پر خون نفسش سخت و با صدا می شد از گلو خنجرش نشد ببرد ولی افسوس، از قفا می شد کاش می شد که زینبش نرسد یا که از روی سینه پا می شد کاش زینب به خیمه بر می گشت عرش مبهوت این عزا می شد آه، ناموس حق در آن غوغا صید صد چشم بی حیا می شد ناله ی مادرش شنیده که شد راز گودال برملا می شد صبح فردا و نعل تازه و اسب بدنش مثل بوریا می شد رضا فراهانی سید محسن بنی فاطمی|عضوشوید👇 🌐@seyedmohsenbanifatemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از سید ناصر آبیار
یا صاحب الزمان تمام حاجتم این است با دلی پر درد تورا به حق اسیریِ عمه ات بر گرد... https://eitaa.com/abiar110