میلادیه حضرت امام زمان عَجّلََ اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشَّریف
#سبک ( 2 سبک خراسانی و بیات ترک)
مژده ای اهل ولا هنگام دیدار آمده
ساقی زیبای ما با جام سرشار آمده
بوی دلدار آمده
یار آمده یار آمده
روح عشق و زندگی بر جسم عالم آمده
گردش افلاک را مقصود اعظم آمده
جان مولای جهان فرزند خاتم آمده
یوسف زهرا به صد جلوه به بازار آمده
بوی دلدار آمده
یار آمده یار آمده
او به صد جلوه جهان را نور باران میکند
با نگاه گرم خود مه را فروزان میکند
درد اهل عشق را یکباره درمان میکند
بهر استشفای این دلهای بیمار آمده
بوی دلدار آمده
یار آمده یار آمده
ای جمالی جلوه ده روشنگر آفاق اولان
ای خیالی مونس خلوتگه عشاق اولان
گل جمالی خالقین آیاتینه مصداق اولان
بر در احسان تو صدها گرفتار آمده
بوی دلدار آمده
یار آمده یار آمده.
#بیدق_داری #مژده_ای_اهل_ولا_هنگام_دیدار_آمده
#حضرت_رقیه(س)
#بحر_طویل
سحری روشن و عاشق/سحری غرق شقایق/سحری چاک گریبان/و شبی خیره و حیران/همه آفاق گل افشان
و زر افشان و چراغان و غزل خوان/همه لبریز زِ آوازِ هَزاران.
دشت ها غرق ترنّم/پُرِ گلهای تبسم/زِ مِیِ نوش ترین خُم/به ترانه/به تلاطم
سحری ریخته از بامِ فلک دامنی از ماه/به هر راه/به هر کوچه شبانگاه/چه نوری است/چه طوری است/در این خاک/چه هنگامه ی شوری است.
که در حلقه ی گیسوی ستاره/زمان/ لحظه ی احساس/زمین تکّه ی الماس/پر از عطر گل یاس ترین یاس
شگفتا از این بزم/از این فرش/از این عرش تر از عرش/اگر هوش رمیده/وَ گر عقل پریده/وَ گر دل برمیده/ز طربخانه ی سینه/پی دل های دگر تا به مدینه/به نگین شب رؤیایی هر دیده ی بی خواب/شب بارش مهتاب/دَرِ خانه ی ارباب/چه نوری است/چه شوری است/چه طوری است/در این خانه چه هنگامه ی شوری است
ببین قبله نما را/که گم کرده خودش را و منا را و صفا را/وَ ز سر تا به قدم غرق نیاز است و دو دستش که دراز است/ بدین خانه که در هاله ی راز است
در این بزم معطر/در این مستی یکسر/چه بی تاب/چه مجنون/چه شیدا/شده لیلا/شده اکبر
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی هست/همین شب/که شد
از عشق لبالب/وَ گلِ خنده شکوفاست به رخساره ی زینب/و خدا دانَد از آن چشم تماشایی بیدار/وز آن قامت سرشار زِ دلدار/وز آن چهره ی یوسف کُشِ بی تاب/علمدار/چه طوفان شده بر پا به دلش/در دَمِ دیدار/در این شامِ بهاری/نه صبری نه قراری/پُر از لحظه شماری/چه مشتاق/چه بی خویش/قدم می زند و منتظر عطر دل انگیز و دل افروز گل ناز حسین است/چه شعری است/چه نوری است/چه طوری است/چه هنگامه ی شوری است.
چه شد باز/که در باز شد و لحظه ی اعجاز شد و محشری آغاز شد و دید که در حُله ای از برگ گل یاس/و پیچیده به قنداقه ای از شهپر جبریل امین/در آغوش حسین بن علی/یاس ترین/ناز ترین جلوه که دیده است/به چشمی که ندیده است به جز روی حسینش
دو چشمش گُل دریاست/چه شیوا و ثریاست/دل آراست/تماشایی و بابایی و تنهاست/وَ ناگاه ابوالفضل رو کرد به انبوه فرشته و فرمود : اَلا باغ ملائک/و ای فوجِ فرشته/که دگر دور و برِ غنچه ام این گونه مگردید مریزید گُل از شوق مرقصید/مبادا که به بال و پر خود ناز کنیدش/که شاید رُخَش آزرده شود/از نفَسِ گرم و پَرِ نرم/که این گُل بُوَد حساس تر از معنی احساس/و آئینه تر از آینه در بوسه ی یک آه/و ای آه/از این آینه دوری/وَ مبادا که عبوری/کُنی از گرد رُخِ یاس تر از یاس
و ای شبنم شیرین منشین/بر سرِ گلبرگی از این غنچه/که ترسم که کبودش کند این بار که با توست چنین/خدایا چه گل است این/که شیرینِ دل است این/در این چهره بگو کیست/بگو این مَثَلِ کیست/همه محو/همه مات/همه واله و حیرانِ ابوالفضل/که زینب به نم اشکی و با سینه ی پر آه و دلی سخت غمین/گفت چنین/با پسر ام بنین/ای پسر فاطمه عباس ببین/دخترک ناز حسین بن علی نَه/که همان گوهر مفقود و همان مادر رنجور/که می بود حدیث فدک و غصبِ فدک/زخمِ دل حضرت زهرا و نمک/همانی که به هر صبح و به هر شام/فقط صحبت او بود/همان خانه/همان شعله/همان دود/همان است که باز آمده امروز.....
#حسن لطفی
#مرحوم_نیر_تبریزی
#دیر_راهب
شامگه که عیسی چرخ کبود
کرد بر سر طیلسان مشگسود
داد چرخ توسن معکوس سیر
جای خاصان حرم در پای دیر
دیری اما در صفا بیت الحرام
کعبه ای، در وی خلیلی را مقام
عاکف اندر وی یکی پیری صبیح
چون به تخت طارم چارم مسیح
راهبی روشندلی فرزانه ای
مسجدی در کسوت بتخانه ای
کافری روحش به ایمان ممتحن
چون سروشی در لباس اهرمن
پارسائی در لباس اسقفی
آب حیوانی به ظلمت مختفی
مهبط روح القدس ناقوس او
از سه خوانی سرگران ناموس او
غسل یحیی داده مکر و ریو را
بسته با زنجیر آهن دیو را
نور یزدانی عیان از روی او
در گریز اهریمن از مولوی او
ناگهان دستی ز غیب آمد پدید
با مداد خون و با کلک حدید
پس سه بیتی بعد غیبت در سه بار
برنوشت از خون به دیوار حصار
کامتی که کشت فرزند بتول
خواهد آیا شافعش بودن رسول؟
لا، یمین الله کسش نبود شفیع
آن که سر زد از وی این کار شنیع
فاش خصمی کرد با حکم کتاب
قاتلان آن سلیل مستطاب
کافران ماندند از او حیران همه
وز شگفت انگشت بر دندان همه
کرد راهب سر برون از دیر و دید
آتشی سوزان به نخل نی پدید
پس به تضمین گفت با یاران خویش
آن سعادت پیشه پیر مهر کیش
آتشی می بینم ای یاران ز دور
گرم می آید به چشم نخل طور
شعله روئی خود نمائی می کند
فاش دعوی خدائی می کند
فتنه دل های آگاه است این
دعوی انی اناالله است این
یارب این فیلوس خوش گفتار کیست؟
شعله روی و آتشین رخسار کیست؟
این سر یحیی به طشت خون فرود
یا مسیحائی است بر دار یهود؟
یا نه خورشیدی است در برج سنان
رفته نورش تا عنان آسمان
پیر روشندل پس از روی شگفت
رو به سوی آن سیه بختان گرفت
گفت الله این گرامی سر ز کیست؟
رفته بر نوک سنان از بهر چیست؟
پاسخش دادند آن قوم جهول
کز حسین بن علی، سبط رسول
گفت پور فاطمه؟ گفتند هین
گفت یا الله زهی قوم لعین
ای بدا امت که دین درباختید
تیر بر روی خداوند آختید
داد با آن کور چشمان پلید
درهمی معدود و آن سر را خرید
شد چو در دیر آن سر تابنده چشم
گنج گوهر شد نهان اندر طلسم
نی، معاذالله خطا رفت و قصور
شد به مشکوه آیه الله نور
دیرگاه از وی سراپا نور شد
چاه ظلمت جلوه گاه طور شد
دیرگاه هفتم نیلی قباب
گفت با خود لیتنی کنت تراب
آمد از هاتف ندا در گوش وی
کای مبارک طالع فرخنده پی
خوش همای دولت آوردی به شست
شاد زی ای پیر راد دین پرست
گشته همدم یوسفت، آزاد زی
سخت ارزانش خریدی شاد زی
خوش پذیرائی کن این مهمان زه
عود ساز، عنبر بسای و گل بنه
کاین عزیز کردگار داور است
ناز پرورد رسول اطهر است
ذروه عرش است کمترین پایه اش
خفته صد روح القدس در سایه اش
بود شور عشق، پنهان در ستور
شور این سر در جهان افکند شور
بوالبشر از شور این سر از بهشت
سر بدین دیر خراب آباد هشت
آتش سودای این سر شد دلیل
سوی قربانگه به هابیل قتیل
شد خلیل از شور او چون گرم شوق
کرد هدی خود به قربانگاه سوق
شور این سر در ازل یعقوب را
داد قسمت فرقت محبوب را
شور این سر یوسف دور از وطن
کرد در غربت به زندان محن
شور این سر داد صبر، ایوب را
آن بلا و محنت دل کوب را
شور این سر برد موسی را به طور
رب ارنی گوی با وجد حضور
چون مسیح از شور او سرشار شد
با هزاران شوق، سوی دار شد
هر که را سودای عشقی در سر است
شور عشق این سر بی پیکر است
حسن جانان را چو میل عشق شد
شور این سر، عشق را سرمشق شد.
1_244761411.pdf
3.36M
فلسفه احکام
علل الشرایع
https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi/3058
آنچنان کز رفتن گل، خار می ماند به جا
از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبک رفتار می ماند به جا
نیست غیر از رشته طول امل چون عنکبوت
آنچه ازما بر در و دیوار می ماند به جا...
#صائب_تبريزى
@majmaozakerinsalmanfarsi
میلادیه حضرت رقیه سلام الله علیها
مژده ای اهل ولاجوشش به کوثر آمده
بیت اهل بیت را زهرای دیگر آمده
او رقیه دخت یاسین است
محورویش ماه وپروین است
جشن میلادش مبارکباد
شیعه را یادش مبارک باد
جام نور مهر او امشب به کف دارد فلک
خنده ی شادی به لب دارد زدیدارش ملک
دختر مولاحسین آمد
اهل دل را نور عین آمد
جشن میلادش مبارکباد
برهمه یادش مبارکباد
عیدیانه یا حسین لطفی نما بر عاشقان
تازغیبت رخ نمایدحضرت صاحب زمان
عشق رو داروندار ما
سر نیامد انتظار ما
این شب زیبا مبارکباد
شادی مولا مبارکباد.
#مژده_ای_اهل_ولا_جوشش_به_کوثر_آمده
#بیدق_داری
#حضرت_رقیه_میلادیه