eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
254 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
575 ویدیو
296 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میلادیه حضرت امام زمان عَجّلََ اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشَّریف چنان شادم، چنان شادم، من امشب ز درد و غم، چون آزادم، من امشب به این عالم، گل نرگس، خوش آمد صفای او، به این مجلس، خوش آمد برای ما بهین مونس خوش امد نه مجنونم، نه فرهادم، من امشب ز درد و غم، چون آزادم، من امشب چنان مستم، نمی دانم، كه هستم فقط دانم، كه من ساقی، پرستم گرفته با، ایاغ خُم، ز دستم نه صیدستم، نه صیّادم، من امشب ز درد و غم، چون آزادم، من امشب بده ساقی، میِ شادی، به یاران شراب غم، نمی خواهد، جوانان كه رقصد دل، دراین محفل، چو مستان نه شاگردم، نه استادم، من امشب ز درد و غم، چون آزادم، من امشب جهان آری، چنان یاری، ندیده به عرش حق، قدِ سروش، رسیده صنوبرها، به تعظیمش، خمیده نه چوگانم، نه شمشادم، من امشب ز درد و غم، چون آزادم، من امشب.
میلادیه حضرت امام زمان عَجّلََ اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشَّریف با صدای حسین ماه پری زنجانی رضا ماه پری زنجانی بوی خوش از چمن آمد جان تازه به تن آمد گل به مقدمش بریزید حجت ابن الحسن آمد جانم فدای راهش چشمم به یک نگاهش مولا یا اباصالح مولا یا اباصالح عالم از نور رخش جلا گرفته کوچه های شهر ما صفا گرفته هرگه نذر کرده در این نیمه شعبان به خدا به درد خود دوا گرفته امشب شب نگاره شادی به دل میاره مولا یا اباصالح مولا یا اباصالح گل حی لم یزلدی هرگوزلدن بو گوزلدی خبر ایلیون جهانه یوسف فاطمه گلدی زهرا قلبی سئوندی نور خدا گوروندی مولا یا اباصالح مولا یا اباصالح شیعه لر دردیمیزه دوا گلوبدی آخرین ذخیره خدا گلوبدی بزیون کوچه لری ایلیون احسان.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میلادیه حضرت امام زمان عَجّلََ اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشَّریف ( 2 سبک خراسانی و بیات ترک) مژده ای اهل ولا هنگام دیدار آمده ساقی زیبای ما با جام سرشار آمده بوی دلدار آمده یار آمده یار آمده روح عشق و زندگی بر جسم عالم آمده گردش افلاک را مقصود اعظم آمده جان مولای جهان فرزند خاتم آمده یوسف زهرا به صد جلوه به بازار آمده بوی دلدار آمده یار آمده یار آمده او به صد جلوه جهان را نور باران میکند با نگاه گرم خود مه را فروزان میکند درد اهل عشق را یکباره درمان میکند بهر استشفای این دلهای بیمار آمده بوی دلدار آمده یار آمده یار آمده ای جمالی جلوه ده روشنگر آفاق اولان ای خیالی مونس خلوتگه عشاق اولان گل جمالی خالقین آیاتینه مصداق اولان بر در احسان تو صدها گرفتار آمده بوی دلدار آمده یار آمده یار آمده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(س) سحری روشن و عاشق/سحری غرق شقایق/سحری چاک گریبان/و شبی خیره و حیران/همه آفاق گل افشان و زر افشان و چراغان و غزل خوان/همه لبریز زِ آوازِ هَزاران. دشت ها غرق ترنّم/پُرِ گلهای تبسم/زِ مِیِ نوش ترین خُم/به ترانه/به تلاطم سحری ریخته از بامِ فلک دامنی از ماه/به هر راه/به هر کوچه شبانگاه/چه نوری است/چه طوری است/در این خاک/چه هنگامه ی شوری است. که در حلقه ی گیسوی ستاره/زمان/ لحظه ی احساس/زمین تکّه ی الماس/پر از عطر گل یاس ترین یاس شگفتا از این بزم/از این فرش/از این عرش تر از عرش/اگر هوش رمیده/وَ گر عقل پریده/وَ گر دل برمیده/ز طربخانه ی سینه/پی دل های دگر تا به مدینه/به نگین شب رؤیایی هر دیده ی بی خواب/شب بارش مهتاب/دَرِ خانه ی ارباب/چه نوری است/چه شوری است/چه طوری است/در این خانه چه هنگامه ی شوری است ببین قبله نما را/که گم کرده خودش را و منا را و صفا را/وَ ز سر تا به قدم غرق نیاز است و دو دستش که دراز است/ بدین خانه که در هاله ی راز است در این بزم معطر/در این مستی یکسر/چه بی تاب/چه مجنون/چه شیدا/شده لیلا/شده اکبر چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی هست/همین شب/که شد از عشق لبالب/وَ گلِ خنده شکوفاست به رخساره ی زینب/و خدا دانَد از آن چشم تماشایی بیدار/وز آن قامت سرشار زِ دلدار/وز آن چهره ی یوسف کُشِ بی تاب/علمدار/چه طوفان شده بر پا به دلش/در دَمِ دیدار/در این شامِ بهاری/نه صبری نه قراری/پُر از لحظه شماری/چه مشتاق/چه بی خویش/قدم می زند و منتظر عطر دل انگیز و دل افروز گل ناز حسین است/چه شعری است/چه نوری است/چه طوری است/چه هنگامه ی شوری است. چه شد باز/که در باز شد و لحظه ی اعجاز شد و محشری آغاز شد و دید که در حُله ای از برگ گل یاس/و پیچیده به قنداقه ای از شهپر جبریل امین/در آغوش حسین بن علی/یاس ترین/ناز ترین جلوه که دیده است/به چشمی که ندیده است به جز روی حسینش دو چشمش گُل دریاست/چه شیوا و ثریاست/دل آراست/تماشایی و بابایی و تنهاست/وَ ناگاه ابوالفضل رو کرد به انبوه فرشته و فرمود : اَلا باغ ملائک/و ای فوجِ فرشته/که دگر دور و برِ غنچه ام این گونه مگردید مریزید گُل از شوق مرقصید/مبادا که به بال و پر خود ناز کنیدش/که شاید رُخَش آزرده شود/از نفَسِ گرم و پَرِ نرم/که این گُل بُوَد حساس تر از معنی احساس/و آئینه تر از آینه در بوسه ی یک آه/و ای آه/از این آینه دوری/وَ مبادا که عبوری/کُنی از گرد رُخِ یاس تر از یاس و ای شبنم شیرین منشین/بر سرِ گلبرگی از این غنچه/که ترسم که کبودش کند این بار که با توست چنین/خدایا چه گل است این/که شیرینِ دل است این/در این چهره بگو کیست/بگو این مَثَلِ کیست/همه محو/همه مات/همه واله و حیرانِ ابوالفضل/که زینب به نم اشکی و با سینه ی پر آه و دلی سخت غمین/گفت چنین/با پسر ام بنین/ای پسر فاطمه عباس ببین/دخترک ناز حسین بن علی نَه/که همان گوهر مفقود و همان مادر رنجور/که می بود حدیث فدک و غصبِ فدک/زخمِ دل حضرت زهرا و نمک/همانی که به هر صبح و به هر شام/فقط صحبت او بود/همان خانه/همان شعله/همان دود/همان است که باز آمده امروز..... لطفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شامگه که عیسی چرخ کبود کرد بر سر طیلسان مشگسود داد چرخ توسن معکوس سیر جای خاصان حرم در پای دیر دیری اما در صفا بیت الحرام کعبه ای، در وی خلیلی را مقام عاکف اندر وی یکی پیری صبیح چون به تخت طارم چارم مسیح راهبی روشندلی فرزانه ای مسجدی در کسوت بتخانه ای کافری روحش به ایمان ممتحن چون سروشی در لباس اهرمن پارسائی در لباس اسقفی آب حیوانی به ظلمت مختفی مهبط روح القدس ناقوس او از سه خوانی سرگران ناموس او غسل یحیی داده مکر و ریو را بسته با زنجیر آهن دیو را نور یزدانی عیان از روی او در گریز اهریمن از مولوی او ناگهان دستی ز غیب آمد پدید با مداد خون و با کلک حدید پس سه بیتی بعد غیبت در سه بار برنوشت از خون به دیوار حصار کامتی که کشت فرزند بتول خواهد آیا شافعش بودن رسول؟ لا، یمین الله کسش نبود شفیع آن که سر زد از وی این کار شنیع فاش خصمی کرد با حکم کتاب قاتلان آن سلیل مستطاب کافران ماندند از او حیران همه وز شگفت انگشت بر دندان همه کرد راهب سر برون از دیر و دید آتشی سوزان به نخل نی پدید پس به تضمین گفت با یاران خویش آن سعادت پیشه پیر مهر کیش آتشی می بینم ای یاران ز دور گرم می آید به چشم نخل طور شعله روئی خود نمائی می کند فاش دعوی خدائی می کند فتنه دل های آگاه است این دعوی انی اناالله است این یارب این فیلوس خوش گفتار کیست؟ شعله روی و آتشین رخسار کیست؟ این سر یحیی به طشت خون فرود یا مسیحائی است بر دار یهود؟ یا نه خورشیدی است در برج سنان رفته نورش تا عنان آسمان پیر روشندل پس از روی شگفت رو به سوی آن سیه بختان گرفت گفت الله این گرامی سر ز کیست؟ رفته بر نوک سنان از بهر چیست؟ پاسخش دادند آن قوم جهول کز حسین بن علی، سبط رسول گفت پور فاطمه؟ گفتند هین گفت یا الله زهی قوم لعین ای بدا امت که دین درباختید تیر بر روی خداوند آختید داد با آن کور چشمان پلید درهمی معدود و آن سر را خرید شد چو در دیر آن سر تابنده چشم گنج گوهر شد نهان اندر طلسم نی، معاذالله خطا رفت و قصور شد به مشکوه آیه الله نور دیرگاه از وی سراپا نور شد چاه ظلمت جلوه گاه طور شد دیرگاه هفتم نیلی قباب گفت با خود لیتنی کنت تراب آمد از هاتف ندا در گوش وی کای مبارک طالع فرخنده پی خوش همای دولت آوردی به شست شاد زی ای پیر راد دین پرست گشته همدم یوسفت، آزاد زی سخت ارزانش خریدی شاد زی خوش پذیرائی کن این مهمان زه عود ساز، عنبر بسای و گل بنه کاین عزیز کردگار داور است ناز پرورد رسول اطهر است ذروه عرش است کمترین پایه اش خفته صد روح القدس در سایه اش بود شور عشق، پنهان در ستور شور این سر در جهان افکند شور بوالبشر از شور این سر از بهشت سر بدین دیر خراب آباد هشت آتش سودای این سر شد دلیل سوی قربانگه به هابیل قتیل شد خلیل از شور او چون گرم شوق کرد هدی خود به قربانگاه سوق شور این سر در ازل یعقوب را داد قسمت فرقت محبوب را شور این سر یوسف دور از وطن کرد در غربت به زندان محن شور این سر داد صبر، ایوب را آن بلا و محنت دل کوب را شور این سر برد موسی را به طور رب ارنی گوی با وجد حضور چون مسیح از شور او سرشار شد با هزاران شوق، سوی دار شد هر که را سودای عشقی در سر است شور عشق این سر بی پیکر است حسن جانان را چو میل عشق شد شور این سر، عشق را سرمشق شد.