🌾🍃روضه جانسوز ویژه☘🌾
شب هفتم
محرم
🔴حضرت علی اصغر علیه السلام
استاد حجت الاسلام میرزامحمدی⏺↘️
┏━━━⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️️━━┓
@majmaozakerine
کاری کردید که زبان حال بابام اینه:
کاش چشمم مثل دستم بسته بود
*یا زهرا...*
شماکه تلافیش رو سر بابام علی درآوردین ،با او کاری کردید که وقتی از دنیارفت یه دونه موی سیاه تو محاسنش نبود؛بیست و پنج سال بعد از مادرم تو جمل ابن عباس به علی عطر تعارف کرد؛حضرت فرمود:ما استعمال نمیکنیم،من هنوز داغدارم "نحن قوم فی المصیبه" بریم کربلا،از امروز که آب رو به روی ابی عبدالله و بچه ها بستند،دیگه باید آب جیره بندی بشه،مثل امشبی شب هشتم بریر میگه من مامور شدم با بیست نفر برم شریعه،بیست تا مشک رو پر از آب کنم؛اونم نه برا اصحاب،برا هشتادو چهار زن و بچه.مشکارو پر از آب کردم جنگیدیم،هر طوری بود آب آوردیم،آوردم تو خیمه ها؛یه دونه مشکا که مخصوص خیمه ی بچه ها بود،آوردم آویزون کردم،هنوز مشک رو به ستون خیمه آویزون نکرده بودم،بچه ها اونقدر تشنه بودند،از مشک آب آویزون شدند،آب رو زمین ریخت،زمین خیمه نمناک شد،بچه ها این لباس هاشون رو بالازدند،این گرمی و حرارت بدن رو با نمناکی خاک خیمه جبران کنند،روز باب الحوائجه! حسین جان خیلیا یک سال منتظر روز هفتم بودند،گفتند این آقازاده کارساز عالمه،بزرگان ما خیلی ارادت داشتندبه روضه ی ایشون"
مرحوم میرزای قمی ده روز خونشون روضه میگرفت هر روز به روضه خون میگفت روضه ی علی اصغر بخون،آقا روضه های دیگه هم بلدم بخونم؛چرا فقط میگید این روضه رو بخون؟فرمود:هر شهیدی که آمد میدون،زبون داشت،رجز خوند،خودشو معرفی کرد،از خودشم دفاع کرد،اما شیرخواره زبون نداشت،تا تیر سه شعبه آمد آنقده سریع این تیر از کمان حرمله خارج شد که حتی ابی عبدالله هم یه لحظه جا خورد،هموز حرفاش تموم نشده بود دید علی داره لبخند میزنه..." یه تیر آمد اما دو تا نشون رو زد...با نشون اول گوش تا گوش علی رو پاره کرد،همونجا سر رو شونه ی بابا افتاد؛با نشون دوم خود حسین رو زد دیگه دیدند ابی عبدالله نمیدونه چکار کنه! یه قدم به سمت خیمه ها میره؛یه قدم به سمت میدان میاد...
حسین...
کجایی عباس بچمو دریاب
سوخته صورتش زیر آفِتاب
مادر بیتاب،بچه ی بیخواب
کاشکی بیارن،یه جرعه ای آب
آی حسین...
🌾🍃روضه جانسوز ویژه☘🌾
شب هفتم
محرم
🔴حضرت علی اصغر علیه السلام 🔴
@majmaozakerine
4_5810138205051159297.mp3
1.91M
📚روضه جانسوز ویژه📚
شب هفتم
محرم
🔴حضرت علی اصغر علیه السلام 🔴
➖➖➖➖➖➖➖➖
@majmaozakerine
روضه و توسل حضرت علی اکبر علیه السلام
شب هشتم
محرم _سید مهدی میرداماد↯
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
ابی عبدالله چند جا تو کربلا یادِ مادرش افتاد،یکیش اونجایی بود که سینه ی شکسته ی قاسم رو به سینه چسبوند،امشب روضه ام روضه ی امیرالمؤمنینِ،آخ دلم برا حرمت یه ذره شده،یه نجف برا ما امضا کن....
چند جا روضه ی امیرالمؤمنین به یادِ ابی عبدالله افتاد،یاد باباش افتاد،چند تا روضه عجیب غربت امیرالمؤمنین بیداد میکنه... یه جا که علی اصغر رو روی دست گرفت،فقط گناه این بچه این بود که اسمش علی بود....
خود ابی عبدالله،روز عاشورا،جلو سنگ باران و تیرباران دشمن،گفت: مگه من حرامی رو حلال کردم؟حلالی رو حرام کردم؟ از من دروغی،فسقی،فجوری؟ چیِ جلو من سی هزار نفر لشکر کشیدید؟ یه نانجیب بلند شد،گفت:حسین هیچ گناهی نداری،میدونی چرا میخواهیم بُکُشیمِت ؟ "بُغضً لِاَبیک" تو بابات علیِ، گناه از این بالاتر...شروع کرد به امیرالمؤمنین دشنام دادن،جلو حسین به باباش ناسزا می گفت....
دیگه کجا یاد امیرالمؤمنین افتاد؟ وقتی علی اکبر رفت میدان....اسمش علیِ،شهادتش هم مثل امیرالمؤمنینِ،فرقش مثل پدر بزرگش شکافته شد، رفت میدان بار آخر،مرحوم مفید در ارشاد میگه:آخرین بار که رفت،ابی عبدالله دیگه رو پاش بند نبود.....ابی عبدالله خودش اجازه داد،زودم اجازه داد،عبارت میگه: "فَاسْتَاذَنَ اَباهُ فِی الْقِتالِ فَاذِنَ لَه" گفت:برم؟ گفت:برو...بار آخر نوشتن حسین هی می رفت رو بلندی نگاه می کرد،از قول خانوم سکینه نقل می کنن،میگه من کنار بابام تو خیمه نشسته بودم،بابام گوشش تو میدون بود،یه مرتبه شنید یکی میگه:" یا اَبَ عَلَیكَ مِنّى السَّلامَ" سکینه میگه دیدم چشای بابام سیاهی رفت،می خواست سوار اسب بشه،رکاب اسب رو گم کرد،دست و پاش رو گم کرد،پسرمِ،عزیزمِ،داره صدام میکنه...*
صدای اکبرِ انگار،می شنوی صداش رو عباس
نکنه افتاده از اسب،آخه بچه ام تک و تنهاست
عصای پیریِ بابا،پاشو قلبِ منو نشکن
*یه موقع یه پدر شهید گریه میکنه،بقیه باهاش گریه میکنن،صدای گریه تو گریه ها گم میشه،اما کسی با حسین گریه نکرد،همه هلهله کرد......*
عصای پیریِ بابا،پاشو قلبِ منو نشکن
گم شده تو خنده هاشون،صدایِ گریه های من
واویلا،چیزی نمونده ازتنت
واویلا،گوچه وا کردن زدنت
*اونایی که توی کوچه های مدینه نبودن،گفتن:بیان.....*
مثه خزون ریخت،بال و پر تو
تموم لشکر ریختن سر تو
*از بالای اسب نگاه کرد،دید وسط میدون گرد و خاکِ،همه دور یه سوار حلقه زدن،هی شمشیرا بالا میره،پایین میاد،خودش رو رسوند،مرحوم سید بن طاووس تو لهوف میگه:هر شهیدی رو که ابی عبدالله رفت بالا سرش،با اسب تا کنار بدن رفت، بعد از اسب پیاده شد،اما برا علی اکبر فرق داشت،نوشتن:هنوز به علی نرسیده طاقت نیاورد، "فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس" از رو اسب افتاد،شیخ حُر عاملی میگه: دیدن دیگه نمیتونه بلند شه،داره رو زانوهاش راه میره،رسید بالا سر علی،پسرم! عزیزم!*
می برم تو رو تا خیمه،اگه هلهله بذاره
بغض شون رو خالی کردن،کینه هم اندازه داره
دشمنا حیا ندارن،حتی از موی سفیدم
می بینی انگار نه انگار من یه بابای شهیدم
واویلا،میذارمت بینِ عبا
واویلا،توان نداره دست و پام
انگار بعد تو شکستم،بابات دیگه پا نمیشه
وقتی پیکر رشیدت،قد این عبا نمیشه
*بذار مثل قدیمیا روضه بخونم،مثل پیر غلاما،بعضی حرفا،یه عمری تازه است،قدیمی ها اینجوری روضه میخوندن: سر رو گذاشت رو زانو آروم نشد،سر رو چسبوند به سینه آروم نشد،سینه رو چسبوند به سینه آروم نشد،صورتش رو گذاشت رو صورت علی"وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ" همه گفتن حسین جون داد،مرحوم شوشتری میگه:روضه علی اکبر،روضه ی جون دادنِ حسینِ...حسین تکون نمیخوره،همه گفتن:کار پسر و پدر تموم شد،راست گفتن: حسین داشت آروم آروم جون میداد،یه مرتبه شنید یه صدایی داره میاد،برادر! پاشو خواهرت اومده،غیرت الله! پاشو....
این روضه یه جمله گریز میخواد،اینجا دید خواهر وسط نامحرماس،پا شد،علی رو رها کرد،زیر بغل های زینب رو گرفت،جوان های بنی هاشم رو صدا زد،اما ساعتی بعد،همین حسین دید دارن به زینب حمله می کنن،به خیمه ها حمله می کنن،به نیزه تکیه زد، صدا زد: من زنده ام...یه ناله بزن:حسین....
________
#سید_مهدی_میرداماد
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🌾🍃روضه جانسوز ویژه☘🌾
شب هشتم
محرم
🔴حضرت علی اکبرعلیه السلام 🔴
🔴روضه و توسل جانسوز _ شب ششم محرم
_ حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام
_حجت الاسلام استاد میرباقری
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
یابن شبیب! إِنْ بَکَیْتَ عَلَی الْحُسَیْنِ حَتَّی تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَی خَدَّیْکَ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ اَذنَبتَه،صَغیرا کانَ اَوْ کَبیراً قَلیلا کانَ اَوْ کثیراً ...
السَّلَامُ عَلَى قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ و اَسیرَ الکُرُبات،السَّلَامُ عَلَى ساکِن کَربلا،السَّلَامُ عَلَى مَن بَکَته ملائکةُ السماء، السَّلَامُ عَلَى المرمَّلِ بالدماء،السَّلَامُ عَلَى المغسل بِدَمِ الجِراح، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماح ،ِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباح، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ..."
شنیده اید هر شهیدی رو زمین می آمد،خودش رو میرساند بالای سرش دشمن رو دورمی کرد بعد که دشمن از این معرکه دور می کرد ، بدن رو به خیمه می آورد .
نوشتند بالا سر بسیاری از شهدا شاید تک تک شهدا آمد ، هیچ بدنی تو میدان باقی نماند . حتی بدن علی اکبر با اینکه ارباً ارباً شده بود ، قطعه قطعه شده بود ... خودش شاید نمی توانست فرمود : جوانان بنی هاشم شما منو کمک کنید بدن رو بیاورید ...
از جمله شنیده اید وقتی قاسم از اسب رو زمین آمد این آقازادۀ بزرگوارِ امام حسن مجتبی اون کسی که به امام حسین ، وقتی شب عاشورا بهشون فرمود : مرگ در ذائقه تو چطوره ؟ عرض کرد "اَحلی مِنَ العَسل ..."
وقتی از اسب به زمین آمد امام حسین رو صدا زد حضرت به سرعت خودش رو رسانید ، می خواست دشمن رو از معرکه دور کند جنگ بالا گرفت صدایِ آقای زاده امام مجتبی از زیر سم اسب ها به گوش می رسید ، حضرت دشمنُ دور کرد وقتی غبار جنگ فرونشست ، نشست بالین آقازاده ... دید کار از کار گذشته فرمود :
چقد برا عموت سخته اورو صدا بزنی وقتی بالین تو بیاد که کار ازکارگذشته باشد ... به هر کیفیتی بود این بدن روبه خیمه برگردانید ، فقط دو تابدن تو کربلا تو میدان مانده یکی بدن قمربنی هاشمِ تو علقمه باقی ماند ، من نمیدونم دشمن با این بدن چه کرد ، یکی هم بدن مطهر خودشِ کسی نبود ازحضرت دفاع کنه ...
بالین همه می آمد ، دشمنُ دور می کرد ، بدن رو به خیمه می آورد،کسی نبود دشمنُ از او دور کنه ، هرچه توانستن درحق او ظلم کردن ، کوتاهی نکردن ، هنوز زنده بود آقایِ شما ، نفس می کشید ... ای کاش به همینجا اکتفا می کردن ...
دستورداد «من یَنطَلِبُ الحسین؟!» ای کاش به همین قدر اکتفا می کردن ، بدن روغارت کردن ... کاری کردن که وقتی خواهرش آمد تو گودیِ قتلگاه ، با تعجب صدازد : «أأنت أخی ؟! أ أنتَ ابنُ والِدَتی؟!» ...
صلی اللهُ علیکَ یااباعبدالله و رَحمَةُ الله و برکاته ..
#حجت_الاسلام_میرباقری
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
🌾🍃روضه جانسوز ویژه شب ششم محرم
@majmaozakerine
4_5803160510987765975.mp3
2.03M
#حجت_الاسلام_میرباقری
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
🌾🍃روضه جانسوز ویژه شب ششم محرم
@majmaozakerine
🌿🍃ذکر توسل و روضه☘🌾
_ شب پنجم محرم
_کربلایی حسین سیب سرخی↯
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
شکر خدا که لطفِ تو دست مرا گرفت
مِهرت میان این دلِ ویرانه جا گرفت
امروز نه،که روز اَلستِ بِرَبِّکُم
باتو دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت
ما فکر میکنیم هنر کرده ایم، نَه
روضه برای بی کسیِ تو خدا گرفت
از من سیاه تر به خدا نیست مانده ام
چشمت چگونه راه منِ بی حیا گرفت
اعجاز میکند به خداوندی خدا
شور غمت به سینه ی هر کس که پا گرفت
پس می توان ز دست غلام سیاه تو
در روضه ها حواله ی کرب و بلا گرفت
یادِ تمام پیر غلامان به خیر باد
سینه زدن ز گریه ی آنان بقا گرفت
امشب برایِ روز دهم گریه میکنم
این روضه را چگونه توان، بی صدا گرفت
هنگام سربریدن تو، آسمان بُرید
رفتی به روی نیزه به بالا، هوا گرفت
*حسین......با همین ناله بریم کربلا...*
پا برهنه شد و به میدان زد
داد میزد عمو رسیدم من
دست من هست، پس نبُر دیگر
تیغِ زیر گلو ....رسیدم من
تا بیایم غریبِ لب تشنه
با خدا دردِ دل مُفصَّل کن
با مناجاتِ گوشه ی گودال
نیزه ها را کمی معطّل کن
چه قدر دیر آمدم تیغی
بوسه بر دستِ مهربانت زد
قاری خوش صدایِ آل الله
چه کسی نیزه بر دهانت زد
چند خط شکسته ی مُمتَدّ
شکل زخم عمیق پیشانی
بی علمدار بودن خیمه
علت اصلیِ پریشانی
نیزه های شکسته می بینم
لب ِ گودال و داخل ِ گودال
چادر زینب تو خاکی شد
روی ِ تل مقابل گودال
برق یک شیء ِ آهنین دیدم
کاسه ای آب شاید آوردند!؟
نه عموجان! خیال خامی بود
تازه یک خنجرِ بد آوردند
دشنه ای کُند می رسد از راه
نیت کشتن تو را دارد
چقدر زخم خورده ای! ای وای
خواهرت خیمه بوریا دارد !؟
سایه ی چکمه ای مرا ترساند
حق بده، خصلت یتیم این است
صحنه ی غارت عبای شما
دیدن و باورش چه سنگین است
حول و حوش هزار و نهصد بود
زخمهای تو را شمردم من
احتیاجی به تیر حرمله نیست
ای عموی ِغریب، مُردم من
✍️شاعر:وحید قاسمی
*حالا عمه اش زینب داره میگه:*
صدا زد عقیله در آن های و هو
خجالت بکش شمر بی چشم و رو
ببین گریه ی دخترش را برو
ببین ضجه ی مادرش را برو
چه میخواهی از این شهید غریب
بریدی تو دیگر سرش را برو
حسینم بزرگ بنی هاشم است
برهنه نکن پیکرش را برو
النگوی منرا بگیر و دگر
رها کن تو انگشترش را برو
اجازه بده تا ببوسم کمی
گلو و رگ و حنجرش را برو
خیام حرم را که آتش زدی
ببین ترس نیلوفرش را برو
رباب آمده نبش قبرش نکن
نزن روی نی، سرش
#کربلایی_حسین_سیب_سرخی
#شب_پنجم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
🌾🍃روضه جانسوز ویژه☘🌾
شب پنجم
محرم
🔴حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام 🔴
@majmaozakerine
#روضه_حضرت_حر_علیه_السلام
┏━━━🔴😭😭😭🔴━━┓
@majmaozakerine
#شب_چهارم محرم
سیدمهدی میرداماد🔴
چرا آواره کوه و بیابانم، نمی دانم
چه می خواهد غم عشق تو از جانم، نمی دانم
*یا صاحب الزمان!نمی دونم بالاخره می بینمت،نمی بینمت؟نمی دونم بالاخره سرم رو روی دامنت میذارم،نمی ذارم؟*
به سمت آسمان رو می کنم هر روز می پرسم
کجایی ماهِ پشت ابر پنهانم؟ نمی دانم
*مولای من!*
تو که هر هفته امضا می کنی پرونده ی مارا
*من فقط یه جمله دارم بگم،شرمنده اتم آقاجان*
تو که هر هفته امضا می کنی پرونده ی مارا
نمی مانم چرا بر عهد و پیمانم، نمی دانم
*چقدر مُحرما اومدم توبه کردم،اما الان سرم رو از خجالت انداختم پایین،بهت قول دادم دیگه گناه نکنم.اما نا امید نباشی، محرم بهاره توبه است،مگه نگفت: خدا اگه بخواد کسی رو هدایت کنه، مسیر کربلا رو نشونش میده. از این گریه کجا بالاتر پیدا می کنی؟ خدا رحمت کنه بزرگان مارو،علمای مارو ، حضرت آیت الله بهجت(ره) رحمة الله علیه نقل می کنن از ایشون، که فرمود:، "نگاه کردم توی مستحبات دیدم هیچی ثوابش از گریه ی بر حسین بالاتر نیست، حتی از نماز شب" این گریه رو به همه نمیدن، این چشم پر اشک رو به همه نمیدن، حتماً دوستت داشته که صدات کرده،امشب اومدی بگی:حسین جان اومدم از نو شروع کنم*
در این عصر غم و تردید آقا با ظهور تو
به جا می ماند آیا دین و ایمانم؟ نمی دانم
*مگه نمیگن:دوره ی آخر الزمان نگه داشتن دین مثل نگه داشتن گلوله ی آتش کف دسته، راست و حسینی بگم. دستت رو از رو سرم برداری می خورم زمین،آقا هوام رو داشته باش، من گریه کن جدتم. خیالم راحت ِ جایی اومدم،که عاقبت به خیری تو همین راهه،آی رفیقای عزیز من! ابی عبدالله سر راه همه ی ما قرار می گیره، یکی از یاران حضرت نقل می کنه،میگه داشتیم می رفتیم سمت کربلا، تو راه یه مرتبه حضرت ایستاد، همه منتظرند دلیل این ایستادن حضرت چیه،حضرت نشون داد یه سیاهی داره از دور میاد،گفت:بایستید این داره به طرف ما میاد،بذارید مارو ببینه، میگه،اومد،اومد،نزدیک ِ حضرت که شد راهش رو کج کرد و رفت، دیدن امام یه دست حسرتی رو هم زد، امام گفت:ما ایستادیم ببینیمش،خودش نخواست،حواسمون باشه راهمون رو از حسین جدا نکنیم،حسین رحمة الله الواسعه است، همیشه دستش رو دراز میکنه، زهیر یه نمونه اش،حُر یه نمونه اش،چقدر زهیر راهش رو عوض کرد،یه جای دیگه خیمه زد، اما ابی عبدالله دستش رو دراز کرد،اینقدر رفت سراغش تا آخر زهیر خودش رو انداخت روی پای حسین، حُر و زهیر این طرف، عبیدالله حُر جفی و هرثمه اون طرف،اینها دست امام رو گرفتند،عبیدالله و هرثمه دست امام رو رها کردن، عمر سعد لعنت الله علیه،شما فکر می کنید امام به عمر سعد راه نشون نداد،دستش رو نگرفت، شروع کرد باهاش حرف زدن،خونه بخوای بهت میدم، امان بخوای بهت میدم،زن و بچه ات تو امان من،بیا برو دست از خون من بردار، بالاترش رو بگم، اما قول بده منو اونجا نکشونی،من می خوام برم و رد شم،بالاترش رو بگم، نگاه کرد دید شمر رو سینه اش نشسته، گفت: اگه پاشی بری قول میدم شفاعتت کنم.امشب ما با این حسین اومدیم در خونه ی خدا رو در بزنیم. مولا یا صاحب الزمان! *
فدای قلب پر مهرت که این شب ها پر از درد است
مُحرَم مثل تو ناحیه می خوانم، نمی دانم
*من اگه هزار سالم گریه کنم مثل شما نمیشه،شنیدم شب و روز برا جدت گریه می کنی، شنیدم، "اَبکِي صَباحَاً وَ مَساءَ" نمی فهمم " بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً" یعنی چی؟ اما این رو می دونم*
چه می شد اینکه مانند شما خون گریه می کردم
خدا می کرد چون زینب (س) پریشانم، نمی دانم
*حسین... کسی آروم از کنار این اسم رد نشه، بی تفاوت رد نشی، اینقدر محرم ها بیاد و بره، زیر خاک بخوابیم و نتونیم بگیم، هر کی نفس داره،ناله بزنه:حسین....ببرمت سراغ روضه،آخر این غزل قشنگ من و تو رو وصل میکنه،آقاجان!امام زمان!*
شبیه حُر سرم زیر است پشت خیمه ی ارباب
نگاهش می کند امروز مهمانم؟، نمی دانم
شاعر: عباس احمدی
#سید_مهدی_میرداماد
#شب_چهارم_محرم
#روضه_حضرت_حر_علیه_السلام
┏━━━🔴😭😭😭🔴━━┓
@majmaozakerine
#شب چهارم
مجلس کامل شب چهارم
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲
روضه شب چهارم محرم_طفلان حضرت زینب سلام الله علیها -حسن خلج
حسین برات یه دنیا غم آوردم
گلام رو با خودم آوردم
ببخش كه هدیه كم آوردم
حسین
بخدا،امشب نیازبه روضه خون نداری،من فقط بهانه میخوام دستت بدم.
حسین ستاره ی عرش برینم
بشنو صدای آتشینم
تو دست رد نزن به سینه ام
حسین
بارون رحمت من
به خواهرت نزول كن
داداش به جون مادر
بچه هامو قبول كن
بنا به بعضی از اقوال،دوتا عون و دوتا محمد كربلا بوده،یه عون و محمد برادرهای عبدالله جعفر بودند،سنین اونها بالای بیست سال بوده،بنا بر بعضی از اقوال عون و محمد آقازاده های بی بی زینب سلام الله علیها،سنشون كم بوده،زیر پانزده سال،بعضی روایات داره خانوم،اینها رو تو خیمه لباس نو به تنشون كرد،چشماشون رو سرمه كشید،به موهاشون شانه زد،به بدن هاشون عطر كشید،فرمود:حالا برید پهلو دایی تون،به دست و پاش بیوفتید،اجازه ی میدون بگیرید، مادر یادتون باشه،اگه دایی قبول نكرد،یادتون نره،دایی رو به چادر مادرم قسم بدید،
حسین برات یه دنیا غم آوردم
گلام رو با خودم آوردم
ببخش كه هدیه كم آوردم
حسین ستاره ی عرش برینم
بشنو صدای آتشینم
تو دست رد نزن به سینه ام
نقل اینه :خانوم زینب دستاشون رو گرفت: آوردشون جلوی خیمه آقا سید الشهداء فرمود: من تو نمیآم،شما برید از دایی تون اجازه بگیرید من اینجا وایستادم،خود زینب بیرون ایستاده،هی میگه خدایا،نكنه من سهمی نداشته باشم،بچه ها رفتند تو و برگشتند،بی بی زینب دید خرابند،چی شد مادر،سرشون رو انداختند پایین،گفتند:مادر دایی راضی نمیشه.راضی نمیشه!چطور؟دست بچه ها رو گرفت اومد تو خیمه ی ابی عبدالله،صدا زد،من و تو یه قرارایی با هم داشتیم،چه طور وقتی نوبت اكبر میشه،فوری میگی برو،وقتی نوبت قاسم میشه،ولو سخت راضی میشی،حالا كه نوبت من شده،نه تو كار میاری،باشه حسین،نمی دونید چقدر حسین گریه كرد.
نگاه به قدشون كن
ببین مرد نبردند
می خوان مثل خود من
دور سرت بگردند
اونیكه تو باید امشب با زینب بگی اینه،نشست كف خیمه:
حسین غریب مادر،حسین غریب مادر.....
حسین
بذار فدای اكبرت شن
غرق به خون برابرت شن
تا افتخار خواهرت شن
حسین
بذار نمك بریزم رو زخم دلاتون
حسین
قول میدم این گل های زیبام
اگه برن از جلو چشمام
از خیمه ام بیرون نمیآم
حسین
همه ذكر و فكر زینب حسینه
غصه نخور غریبی
فدای نیم نگاهت
من و دوتا جوونم
اینجا میشیم سپاهت
می خوام دو یاس پرپر
میون گلزارت شن
بذار بلاگردون
چشم علمدارت شن
یه زینبی میگیم،یه زینبی میشنویم،مشهوره،محال ممكن بود،زینب بخواد نمازی بخونه،نمازهای واجب و غیر واجب،حتماً قبل نماز باید میومد،یه چند دقیقه ای حسین رو تماشا میكرد،خوب كه سیر نگاه میكرد،حسین رو،بعد میرفت نماز میخوند،خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها،تازه خدا بهشون زینب رو داده،متوجه شدن ابی عبدالله از گهواره تا فاصله میگیره،زینب شروع میكنه گریه كردن،تا حسین بر میگرده،میخنده،تا حسین میره ضجه میزنه،ابی عبدالله كه كنار گهواره زینب راه میره،اگه میره چپ چشم زینب،دنبالش میره،حسین میاد به راست چشم زینب دنبالش میگرده،بی بی زهرا آمد،خدمت پیغمبر اكرم،عرضه داشت بابا یا رسول الله عشق این دختر به داداشش حیرت انگیزه،عشق این خواهر به برادرش،شگفت آوره،پیغمبر شروع كرد گریه كردن،فرمود:فاطمه جان این دخترت شریك حسینه،این دخترت كربلا میره،اون روزی كه حسین كربلا میره با این خواهر،نه من هستم،نه تو هستی،نه باباش علی هست،نه برادش حسن،همه رو میكشن،این دختر و دستاشو به ریسمان ،روی شترهای برهنه سوار،پیغمبر و فاطمه نشستند برا حسین گریه كردند،ای حسین.........صل الله علیك یا مولای یا مظلوم یا اباعبدالله
#شب_چهارم
حاج حسن خلج
@majmaozakerine