eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.6هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
378 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
✨💫 تسبیح روز شنبه 💫✨ ❣️بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ❣️ سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْحَقِّ سُبْحَانَ الْقَابِضِ الْبَاسِطِ سُبْحَانَ الضَّارِّ النَّافِعِ سُبْحَانَ الْقَاضِي بِالْحَقِّ سُبْحَانَهُ وَ بِحَمْدِهِ سُبْحَانَ الْعَلِيِّ الْأَعْلَى سُبْحَانَ مَنْ عَلَا فِي الْهَوَاءِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى سُبْحَانَ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ سُبْحَانَ الرَّءُوفِ الرَّحِيمِ سُبْحَانَ الْغَنِيِّ الْحَمِيدِ سُبْحَانَ الْخَالِقِ الْبَارِئِ سُبْحَانَ الرَّفِيعِ الْأَعْلَى سُبْحَانَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَكَذَا وَ لَا يَكُونُ هَكَذَا غَيْرُهُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ لِرَبِّيَ الْحَقِّ الْحَلِيمِ سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ دَائِمٌ لَا يَسْهُو سُبْحَانَ مَنْ هُوَ قَائِمٌ لَا يَلْهُو سُبْحَانَ مَنْ هُوَ غَنِيٌّ لَا يَفْتَقِرُ سُبْحَانَ مَنْ تَوَاضَعَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِعَظَمَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ ذَلَّ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِعِزَّتِهِ سُبْحَانَ مَنِ اسْتَسْلَمَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِقُدْرَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ خَضَعَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِمُلْكِهِ سُبْحَانَ مَنِ انْقَادَتْ لَهُ الْأُمُورُ   •┈••✾🍃🍂🍃✾••┈
‍ فاطمیه ،بانوای ╔ ✾ ✾ ✾ ᐸᐸ════════ ╚════════ ✾ ✾ ✾>@majmaozakerine╝ 👇👇👇👇👇👇 ،وااای مادر ،وااای مادر وااای مادر،وااای مادر،واای مادر چقدر خوبه گریه کنی سینه بزنی از دستم رفت مادرم /از دستم رفت مادرم از دستم رفت مادرم /از دستم رفت مادرم زینب داره میگه/از دست رفت مادرم دیدی بی مادر شدم، اسماء دل همه بی تابه اسماء نگو مادرم خوابه اگه که خوابه پس ،چرا نفس نمیکشه دیگه از این به بعد ،رو موهام دست نمیکشه دیگه دلم آروم نداره یکی بره کمک بیاره مادرم از دستم رفت وااای مادر، واااای مادر، (ای وای مادرم)   ای وای چرا صورتش زرده ای وای چرا بدنش سرده چرا یه پارچه ی، سفید کشیده رو تنش نمی دونم آخه چیه این خون رو پیراهنش بگو همین حالا داداشم دیگه برن بگن به بابام مادرم از دستم رفت وااای مادر ،واااای مادر، (ای وای مادرم)   اسماء دل همه بی تابه اسماء نگو مادرم خوابه اگه که خوابه پس چرا نفس نمیکشه دیگه از این به بعد رو موهام دست نمیکشه بابا رسیده دم خونه دیده که پر غم خونه > ╝ 👇👇👇👇👇👇
‍ سینه زنی @okhshama خدایا چه تلخ است و سخت است،خداحافظی های امشب شروع غریبی ِ حیدر،شروع صبوری ِ زینب حسینت سوی قبر و تابوت،چنان خیره مانده نگاهش كه گودال قبر تو گویا،شده گودی قتلگاهش خداحافظ ای قرار دلم،خداحافظ ای جان حیدر خداحافظ ای همه حاصلم،خداحافظ ای یاس پرپر آرام جان الوداع/یار جوانم الوداع یافاطمه یافاطمه جان تمام سپاهم تو بودی،علی بی تو بی سپاه است من و صبر و خانه نشینی،علی بعد تو بی پناه است دو چشمم پر از موج اشك و ،تمام نفس هایم آه است تو رفتی و همراز این دل،همین اشك و آه است و چاه است شب من دگر/ندارد سحر شده خانه ام بیت الحزان من و صبر و غم غم دم به دم من و كودكان پریشان آرام جان الوداع یار جوانم الوداع یافاطمه یافاطمه جان 👇
‍ ‍ روضه ام البنین ع او غرور ِ عرب را دلیل است این چنین زن که می گویم از او در عرب، در عجم بی بدیل است این چنین زن زمینی نباشد چادرش از پر جبرئیل است پیش اُم البنین،پیر سالک مانده در راه و اِبن السبیل است بسته در زیر چادر حمائل او که خود یک تنه یک قبیل است او که چهار آسمان در زمین داشت نام زیبای اُم البنین داشت * اُم البنین برا زمانی است که چهارپسر داشت،مگر نه بعداً اصرار داشت،می گفت: دیگر مرا اُم البنین نخوانید * آفریده بهشت برین را تا که روشن کند سرزمین را من چه باید بگویم خدایا شیر زن را زنی این چنین را اَحسنُ الخالقین هم به مدحش می نشاند به لب آفرین را رودهای جهان هم نَبُردند بی وضو نام اُم البنین را چهار دفعه چه زیبا نشانده در رکاب حسینی نگین را نام اُم البنین شد خلاصه در شجاعت،صلابت،حماسه گشته از داغ کوچه فسرده *روضه هایی که اُم البنین شنید از فاطمه ی زهرا، از زینب شنید،از امام حسن شنید، تصور کن این خانم دو زانو مؤدب می نشست،می گفت : حسن جان! روضه ی فاطمه رو بخون. مادر می گفتند به اُم البنین. گفت: مادر جان! یه چیزی بهت بگم تا حالا نگفتم،یه چیزی بهت بگم، هیچ کی ندیده* گشته از داغ کوچه فسرده بس که او روضه ها را شمرده *یکی یکی روضه هارو براش میخوندن* فاطمه تر از او ما ندیدیم بارها از غم کوچه مرده دل به مولا علی داده اما جان خود را به زهرا سپرده دست ها را به سینه گرفته با خودش تا به معراج برده جانم اُم البنین،آب و نان هم  قبل فرزند زهرا نخورده * وقتی می خواست وارد خونه ی امیرالمؤمنین بشه،گفت: همه عقب بایستید،همراهان این عروس عقب ایستادند،خانم اومد جلو در،گفت: بچه های فاطمه رو بگین بیان جلو در، یه عده حرف مفت زنا گفتن:غرور رو ببین، می گه:بچه ها بیان به استقبالم،اما دیدن زینبین اومدن جلو در،تا پای زینب رسید به آستانه ی در،اُم البنین افتاد رو زمین، گفت: زینب جان! من نیومدم برا شما مادری کنم، من مگه میتونم جای خالی مادر،یه لحظه اش رو،پر کنم؟من اومدم کنیز شما بچه ها باشم،کنیزی اومدم منو قبولم می کنید یا نه؟ اما همون لحظات اول که دم در ایستاده بود،دیدن حسنین نیومدن،گفت:بچه هام حسن و حسین کجا هستن؟گفتند:بیمارند،در بستر بیماری هستن،حسن که مریض میشد،حسین هم مریض میشد، حسین که بیمار میشد،حسن هم بیمار میشد، دو تا برادر با هم مریض شدن تو بستر افتادن،اُم البنین اومد شروع کرد دور بستر چرخیدن، حق دارید مریض بشید،مادر ندارید،دیگه یه کنیز اومده دورتون داره می چرخه،نمیذاره شما بیمار بشید* گفت:آری به زینب عزیزم من در این خانه تنها کنیزم تو نبودی و یک کربلا درد  از عطش رنگ آلاله ها زرد کودکان تشنه بودند اما آسمان هم به رویش نیاورد *تصور کن دو جا حضرت زینب سلام الله علیها برای اُم البنین روضه خون شد،یکی در بدو ورود اُم البنین شروع کرد روضه ی در و دیوار و کوچه رو برای ام البنین خوندن، یکی هم وقتی از کربلا برگشتن، گفت:اُم البنین بشین من روضه ی حسین رو برات بخونم،گریه کنی،اُم البنین!..* دیدن خیمه ی مشک ها هم  کودک تشنه را تشنه تر کرد *اُم البنین این بچه ها دامن عربی رو بالا زده بودن،شکم ها رو روی زمین نمناک قرار داده بودن، هی میگفتن:العطش،....* دیدن خیمه ی مشک ها هم  کودک تشنه را تشنه تر کرد این طرف یک نفر بود تنها آن طرف لشکری ناجوانمرد آه از آن زمانی که دشمن پیش عباس اَمان نامه آورد من بمیرم برایت اباالفضل جان عالم فدایت اباالفضل رنگ از روی ماهت پریده مانده با دو دست بریده تو نبودی به دامان بگیریش جای تو مادری قد خمیده درد خیلی کشید است اما او بیشتر خجالت کشیده تا کنار برادر ،برادر خویشتن را به زانو کشیده او نفس میزد اما نفسهاش مثل جسمش بریده بریده *تمام غم اباالفضل توی این بیت اومده* دید از روی نیزه غم را لبالب ریسمان را به دستان زینب * یه بزرگی این رو میگفت: وقتی قافله به سمت شام حرکت کرد،این زن و بچه ها روی ناقه های عریان،سرها رو بین محمل ها تقسیم کردن،برای اینکه این دل بچه هارو بیشتر بسوزونن،کنار محمل نجمه سر قاسم،کنار محمل رباب....،اما اُم البنین که کربلا نیومده،سر عباس کنار محمل زینب،اُم لیلا که کربلا نیومده،سر علی اکبر هم کنار محمل زینب، سر حسین هم کنار محمل زینب، سر دو تا بچه هاشم کنار محمل زینب، این نازدانه،ده گرم حاج مهدی سلحشور 👇👇👇👇
‍ وفاتِ حضرتِ ام البنین سلام الله علیه باغِ گُل یاس سلامٌ علیک مادرِ عباس سلامٌ علیک ای همه از خود سفرت تا حسین *میدونی اِذن دخول حرم اُم البنین چیه؟ میدونی چی باید بگی وارد بشی؟* ای همه از خود سفرت تا حسین اِذن دخول حرمت یا حسین سایه‌نشینِ حرمِ آفتاب غرق شده در کرمِ آفتاب فاطمه‌ی دوم حیدر شدی مادر یک ماه و سه اختر شدی طوبی، طوبی لَکَ زین احترام دختر زهرا به تو گوید سلام قدر تو گوی شرف از ناس بُرد ارث ادب را ز تو عباس بُرد جز تو که بر شیر خدا شیر زاد؟ جز تو که بر شیر علی شیر داد؟ *کی میتونه عباس به دنیا بیاره؟ کی میتونه صلابت و اُبهت و محبت و معرفت رو همه ی جهات رو توی یک وجود جمع کنه؟ کی می تونه؟فقط کار،کارِ اُم البنین ِ و بس... وقتی بچه اش رو داد دست امیرالمؤمنین،فقط تو چشمای علی نگاه می کرد،اولین پسر اُم البنینِ،اولین بچه ی علیِ،تصور کن خونه ای که داغ دیده،ماتم دیده،خونه ای که درِ سوخته دیده، خونه ای که ماتم بی مادری کشیده،از همه بالاتر،اولین اتفاق خوشایند،اولین خبر خوب برا بچه ها اینه،خدا بهشون برادر داده،دیدن بابا بغلش کرد، اول از همه بندای قنداقه رو باز کرد، دیدن دارن دستای این بچه رو در میاره، هی به بازوهاش نگاه کرد،هی بوسه زد،هی گریه کرد،کی دلش میاد اینارو جدا کنه،شادی مبدل به عزا و روضه شد....* جز تو که در کرب و بلای حسین چار پسر کرده فدای حسین؟ *نه یه شهید،نه دو شهید،مادر چهار شهیدِ...* چار پسر دادی و زین افتخار شد حرم چار امامت مزار پاسخ آن وفا و احساس تو فاطمه شد مادرِ عباس تو چار پسر داشتی ای جان پاک رفت غریبانه تنت زیر خاک *معمولاً اگر یه مادری از دنیا برِ،اگه تشییع جنازه اش خلوت باشه،میگن:پسر نداشته،پسر ِ که ارتباط عمومیِ،دوست،فامیل میان،وقتی می بینند تشییع جنازه شلوغِ،میگن:برا پسرش اومد سر سلامتی بگن....میخوام بگم:فردا میخوان بدن این مادر رو زیر خاک کنند،ای کاش یکی از پسراش زنده بود،ای کاش لااقل یکی از بچه هاش زیر تابوت رو می گرفتند* دیده ی اوتاد برایت گریست حضرت سجاد برایت گریست نیست عجب اینکه به ترفیع تو فاطمه آید پی تشییع تو باز هم ای ماه شهادت فروز مراسم دفن تو می‌بود روز *باز جای شکرش باقیِ،اگه پسرات نبودن،لااقل تو روز بدنت رو برداشتن،بی بی جان!جای شکرش باقیِ...* بر دَرِ بیت تو شرارت نشد بر گُل روی تو جسارت نشد ضربه به بازوت نزد هیچکس لگد به پهلوت نزد هیچکس👆👆 بانوای گرم سیدمهدی میرداماد
4_6001068236005704762.mp3
503.9K
‍ زبانحال حضرت ام البنین(س) @majmaozakerine خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین خواهرت گفت که از نیزه دهانت خون شد ناگهان بند دل از این خبرم ریخت حسین من شنیدم بدنت زیر سم اسبان رفت تنت انگار که پیش نظرم ریخت حسین گفت راوی که جگر گوشه اَت ارباً ارباست از دلم سختیِ داغ پسرم ریخت حسین در ره یاری ارباب پسر یعنی چه؟ شکر ، پیش قدمِ تو قمرم ریخت حسین مادر آن است که یار غم زهرا بشود پس چه بهتر که به پایت ثمرم ریخت
‍ ‍ 🍂🍁روضه و وفاتِ حضرتِ ام البنین سلام الله علیها @majmaozakerine اُم البنین تازه عروسِ،تازه عروس رو با رسم و رسوم میارن،وقتی هم قبیله ای هاش،طایفه کلابیه،با سر و صدا داشتن عروس رو میآورن،نزدیکا که رسیدن گفت:دیگه برید،از این جا به بعد نمیخوام کسی بیاد...چی شده فاطمه؟ گفت:این کوچه حرمت داره،این همون کوچه ای است که فاطمه رو زدن...لحظه ی وارد شدنش به خونه ی امیرالمؤمنین چارچوب خونه رو بوسه زد... رسید دم در خانه،چرا تو نمیای؟ گفت: بگید خانوم خونه بیاد...خانم خونه کیه؟ بگید زینب بیاد... دوبار با زینب اینجور رو برو شد،یه بار اینجا روبرو شد،منتظر شد زینب رسید،یه بار دیگه هم دم دروازه ی مدینه،هی دنبال حسین می گشت،چرا مرد تو این کاروان نیست،پس جوونا کوشن؟ یکی اومد گفت:ام البنین! پسرات رو کشتن...حسین کجاست؟ یه وقت دید یه پیرتر ازخودش.. مگه پیر زن میدوه؟دید یه پیرتر از خودش داره میدوه،نزدیک شد،ای وای زینبِ،بغلش رو باز کرد،افتاد تو بغل ام البنین،مادر!مادر!...کتکم زدن...گفت:مادر امونم رو بریدن،بغض کرده بود،ام البنین می زد به کمرش،گریه کن دخترم، چی شده؟ گفت: نامحرم.....پرده ی محملم رو.... ام البنین یه فریادی زد،مگه بچه ام مرده بود؟ صدا زد نه اتفاقاً داشت می دید،رباب دوید صدا زد:خوب شد نبودی اُم البنین،آره نگاه می کرد،اما از رو نیزه... صدا زد رباب:ام البنین! دوتا سر رو نیزه وانمی ایستاد،یکی شیر خوار.....یکی سر علمدار... گفت: رباب!سر شیرخوار،سر علمدار.... گفت: مگه خبر نداری؟ عباس عمود تو سرش اومد،سر واشد شد،هر کار کردن سر رو نیزه وانمی ایستادبا روسری سر رو.... سر بچه ی من هم که از نوک نی کوچک تر بود، با هر سنگ می افتاد.حسین....👇 @majmaozakerine