eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
367 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺 مدیریت وتبلیغات👇تبلیغ پزشکی نداریم @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای کاش فدک این همه اسرار نداشت ای کاش مدینه در و دیوار نداشت فریاد دل محسن زهرا این است ای کاش درِ سوخته مسمار نداشت ▪️▪️ 🖤فرا رسیدن ایام فاطمیه و ایام شهادت حضرت زهرا(س)تسلیت باد🖤
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ در لجن زار معاصی، از بها افتاده ایم دور از مولای خود در تنگنا افتاده ایم راه را گم کرده و بیراهه دائم می رویم در غل و زنجیرِ اوهام خطا افتاده ایم کیست بیچاره تر از ما بندگان بی پناه؟! از امام عصر، از مولا جدا افتاده ایم برکت از اموال مردم رفت، مشکل از کجاست؟! گیرِ مال شبهه و مال ربا افتاده ایم رنگ ایمان رفته از این شهر، تقوا رفته است وای بر ما... شاید از چشم خدا افتاده ایم منتقم، خون شهیدان ریخت، دیگر العجل با امید فتح در راه شما افتاده ایم با تمام غصه ها، از رحمت صاحب زمان در پناه خیمه ی خیرالنسا افتاده ایم هیچ کس ما را زمین افتاده در دنیا ندید در نجف تنها به پای مرتضی افتاده ایم فاطمیه آمد و ما هم به حالِ گریه بر... چادری که ماند زیر دست و پا افتاده ایم یاد آن ساعت که در افتاد روی فاطمه یاد مظلومیت آل عبا افتاده ایم یاد درد سینه ی زهرا میان بسترش یاد آن مظلومه بر حال بکا افتاده ایم ⏹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/272171029C7c2be56d94 ابرگروه مجمع الذاکرین اهل بیت ( علیه السلام)🌺🌺 همراه باآموزش مداحی استادسعیدصادقی پرسش وپاسخ✅
💔•~° 🕊 مرگ از محبتِ تو خلاصم نمي كند در زير خاک هم دلِ من پای بست توست😭
🕊 می‌خندیدند و با انگشت نشانش میدادند: یلِ بدر را ببینید!! ببینید چطور از پا افتاده! هر چیز کوچکی او را به گریه می‌اندازد! آتش روشن میکنند گریه میکند... میخ به چوب میکوبند گریه میکند... در می بیند گریه میکند ... یا حتی آن دیوار را ... یا مثلا زن پا به ماه ...
salahshoor-04.mp3
1.87M
#حاج_مهدی_سلحشور 🎵 گل سرخ و ارغوانی #فاطمیه #بسیارزیباپیشنهاددانلود👌👌👌 @majmaozakerine
علیهاالسلام 🔹آتش گرفت🔹 تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد خواست تا غسلت دهد، آب روان آتش گرفت هان چه می‌پرسی چه پیش آمد؟ زمین را آب برد بادبانِ کشتی پیغمبران آتش گرفت یک طرف ماهِ مرا ابرِ سیاهِ فتنه کشت یک طرف از درد غربت، کهکشان آتش گرفت رفت سمت آسمان روحت، زمین از شرم سوخت در زمین جسم تو گم شد، آسمان آتش گرفت 📝 @majmaozakerine
اللهم صل علی محمدو آل محمدوعجل فرجهم مسمط مربع - فاطمیه - مدح مُرده را زنده می کند دَمِتان پرچمی نیست مثلِ پرچمتان به خدا روضه هایِ ماتمتان... نوکرت را نموده مَحرمتان من کجا گفتن از شما... مادر ربَّنا آتِنا... دعا... مادر اِشفِعِی یا شفیعةُ المحشر فاطمه یا ملیکةُ الحیدر شرحِ آیاتِ سوره یِ کوثر تو از آئینه ای ولی سنگر... شده ای تا که مذهبی باشد حیدری مانده زینبی باشد کعبه ات حیدر است وُ وقتِ طواف شده ای شرحِ عین و شین و قاف حجِّ عشقِ تو را شکست مَصاف رویِ بازویِ تو زدند غلاف صورت و بازویت سیاه... ولی... گفته ای بینِ کوچه... آه... علی نگرانِ غریبِ دورانی غافل از او نمی شوی آنی تو به دردِ نگفته درمانی از اهالیِ بیتُ الاحزانی گم شده بینِ کوچه لبخندت سوخته صورتِ دو فرزندت آتش و آفتاب همدستند فکرِ آزُردنِ شما هستند راه را دشمنانِ دین بستند جنگ را برده اند... بدمَستند ماجرا را حسن تماشا کرد تکّه ای گوشواره پیدا کرد مادرم بستری شده اِی وای یاس نیلوفری شده اِی وای نوحه یِ دختری شده اِی وای صحبت از معجری شده اِی وای روضه یِ کربلا شده برپا دست و پا زد حسین... واویلا دست و پا زد حرم به غارت رفت دخترِ مرتضی اسارت رفت یا علی... با کتک تبارَت رفت سر به رویِ طبق زیارت رفت صورتِ نازدانه نیلی شد پاسخِ ندبه ضربِ سیلی شد شاعرحسین ایمانی @majmaozakerine
رو بگرداني زِ ما دنيا جهنم مي شود روزيِ ما روز و شب اندوه و ماتم مي شود پلكهايت باز كن درهاي رحمت را نبند بي نگاه تو دل ما خانه غم مي شود عاقبت هركس دلش را شستشو داد از گناه در حريم آيه تطهير ، مَحرم مي شود در سر و رويم شده پيدا دگر موي سپيد فرصت ديدار دارد روز و شب كم مي شود چون خَمِ گيسوي تو اي ليليِ صحرا نشين قامت چشم انتظاران شما خم مي شود با كمان ابرُوانت زود مي ريزد به هم نبض عالم با نگاه تو منظم مي شود يا ولي اله راضي مي شوي از دست من ؟ ! با رضاي تو رضاي حق فراهم مي شود هر كه زهرا مادرت را الگوي راهش كند وقت لبخند تو مشغول دعا هم مي شود خاك پاي مادر تو سرمه چشمان ماست دست بوسِ او رسول اللهِ خاتم مي شود شك ندارم كه حسين هم با دعاي مادرش صاحب كرب و بلا ، اربابِ عالَم مي شود گريه ما باعث تسكين قلبِ فاطمه است اين حسين جانها به زخم سينه مرهم مي شود فاطميه كربلا شبهاي جمعه ديدني ست مادرت صاحب عزاي ذبح اعظم مي شود اين پسر هم مثل مادر جاي تنگي گير كرد دنده ها اينگونه شكلش نا منظم مي شود روضه گودال مثل روضه مسمار شد ماجراي كوچه زير چكمه ها تكرار شد @majmaozakerine
س ای یوسفم زمان جدایی رسیده است اشکم ز غصه ی تو به صورت دویده است خواهم به بر بگیرمت اما عزیز من سنگینی و تمام تنم زخم دیده است جا باز کرده میخ بر این سینه،دائما از سینه ی شکسته ی من خون چکیده است زخم عمیق سینه نبسته هنوز هم شرمنده ام که رنگ ز رویت پریده است وقتی سبک شدی بغلت می کنم حسین روزی که خصم پیکرت از هم دریده است روزی به بر بگیرمت ای نور عین من کآنجا که راس تو به تنور آرمیده است پنجاه سال گذشته و من آمدم ولی کس تا به حال شاخه ز ریشه نچیده است حالا سر تو را به روی سینه می کشم با من فقط بگو که مویت را کشیده است؟ با دیدن محاسن تو باورم شده آن بی حیا گلوی تو را بد بریده است در قتلگاه طاقت دیدن نداشتم گوشم صدای خرد شدن را شنیده است شائق! بگو به مردم عالم که فاطمه (سلام الله علیها) با دیدن حسین دوباره خمیده است محمود اسدی(شائق) @majmaozakerine
Hamed Zamani Ft Abdolreza Helali - Nahelatal Jesm Yani (128).mp3
7.99M
🖤 آهنگ جدید حامد زمانی و عبدالرضا هلالی بنام نَـاحِلَةَ الْـجِسْمِ یَعنی : می نویسیم اگر یا زهرا(س) کار داریم همه با زهرا(س) می نویسیم هزاران دفعه فاطمه(س)، فاطمه(س)، زهرا(س)، زهرا(س) وصف او را ز سر ناچاری می نویسیم و الّا زهرا(س) فاطمه(س) بود سراپا احمد(ص) مصطفی(ص) بود سراپا زهرا(س) هر کسی را که ز نسلش دیدیم حرمی داشته الّا زهرا(س)ناحلة الجسم یعنی نحیف و دلشکسته میری جوونی اما مادر پیری بهونه ی سفر می گیریباکیة العین یعنی بارون غصه ها می باره چشای مادر ما تاره دیگه علی(ع) شده بیچارهمنهدة الرکن یعنی توون برات نمونده بانو کی قلبتو سوزونده بانو کی بالتو شکونده بانو معصبة الراس یعنی بستی سری رو که پر درده رنگ رخ تو مادر زرده تو کوچه کی جسارت کرده جوری لگد خوردی که نمی تونی بلند شی از جات جای غلافه رو بازوهات داری میری کنار بابات هیچ کسی ای وای من نگفت تو کوچه به اون کافر نزن زن رو جلوی شوهر بمیره زینبت، ای مادر وای مادرم وای مادرم وای مادرم وای مادرم . @majmaozakerine 😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواسته حضرت فاطمه (س) از حضرت علی (ع) در بستر بیماری روزى حضرت امير(عليه السلام) به خانه آمد، ديد زهرا(سلام الله عليها) بيمار افتاده . چون شدت بيمارى و تب آن بانو را ديد، سرش را به دامن گرفت و بر رخسارش نظر كرد و گريست و فرمود: يا فاطمه ! چه ميل دارى ؟ از من بخواه . آن معدن حيا و عفت عرض كرد: يا پسر عم ! چيزى از شما نمى خواهم . پدرم رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: از شوهرت على هرگز خواهش مكن ، مبادا خجالت بكشد حضرت فرمود: اى فاطمه ! به جان من تو آنچه ميل دارى ، بگو. عرض كرد: حال كه قسم دادى ، چنانچه در اين حالت انارى باشد، خوب است . على (عليه السلام) بيرون شد و از اصحاب جویاى انار شده ، عرض ‍ كردند: فصل آن گذشته ، مگر آن كه چند دانه انار براى شمعون آوردند. حضرت خود را به در خانه شمعون رسانيد و دق الباب نمود. شمعون بيرون آمد، ديد اسدالله الغالب بر در است . عرض كرد: چه باعث شد كه خانه مرا روشن نمودى ؟ حضرت فرمود: شنيدم از طائف براى تو انارى آوردند، اگر چيزى از آن باقى باشد يك دانه به من بفروشى كه مى خواهم به جهت بيمار عزيزى ببرم . عرض كرد: فداى تو شوم ، آنچه بود مدتى است فروخته ام . آن حضرت به فراست علم امامت مى دانست كه يكى باقى مانده ، فرمود: جويا شو، شايد دانه اى باقى باشد و تو بى خبر باشى . عرض كرد: از خانه خود باخبرم . زوجه اش پشت در ايستاده بود و گفت وگو را بشنيد، صدا برآورد: اى شمعون ! يك انار در زير برگها ذخيره و پنهان كرده ام و آن را خدمت حضرت آورد. حضرت چهار درهم داد. حضرت فرمود: زوجه ات براى خود ذخيره كرده بود و زايد براى او باشد. آن را گرفت و به شتاب روانه خانه شد، اما در راه صداى ضعيف و ناله غريبى شنيد. از پى آن رفت تا داخل خرابه شد، ديد شخصى اعمى و بيمار غريب و تنها به خاك افتاده ، از شدت ضعف و مرض مى نالد. امام بر بالين او نشست و سر او را در كنار گرفت و پرسيد: اى مرد! چند روز است بيمار شده اى ؟ عرض كرد: اى جوان صالح ! من از اهل مداين هستم ، بسيار به قرض افتادم و مدتى است به كشتى سوار و به اين ديار آمدم كه شايد خدمت اميرالمؤ منان برسم تا علاجى در قرض من نمايد، در اين حال مريض ‍ شدم و ناچار گرديدم . آن جناب فرمود: يك انار در اين شهر بود به جهت بيمار عزيزى داشتم كه تحصيل نموده ام ، لكن اكنون تو را نتوان محروم نمود. نصف آن را به تو مى دهم و نصف ديگر آن را براى او نگه مى دارم . آن گاه انار را دو نيم نمود و به دهان آن مريض مى نمود تا نصف تمام شد، آن گاه فرمود: ديگر ميل دارى ؟ عرض كرد: بسيار دلم بى قرار است ، هر گاه نصف ديگر را احسان نمايى ، كمال امتنان است . آن جناب ، سر خود را به زير افكند به نفس خود خطاب نمود: يا على ! اين مريض در اين خرابه غريب افتاده از اين جهت به رعايت سزاوار است . شايد براى فاطمه وسيله ديگر فراهم شود. پس نيم ديگر را به او دادند. چون تمام شد آن بيمار كور دعا كرد. حضرت با دست تهى ، متفكر و متحير، كه آيا چه جوابى به زهرا(سلام الله عليها) بگويد، زيرا به او وعده انار داده بود، از خرابه بيرون آمد، اما آهسته آهسته عرق خجلت آمد تا به در خانه رسيد و از داخل شدن خانه شرم داشت و سر مبارك را از خانه پيش برد تا بنگرد آن مخدره در خواب است يا بيدار. ديد آن بانوى معظمه عرق كرده و نشسته ، اما طبقى از انار نزد آن بانو است كه از جنس انار دنيا نيست و تناول مى فرمايد. خوشحال شده و داخل خانه شد و از واقعه جويا شد. فاطمه (سلام الله عليها) عرض كرد: پسر عم ! چون تشريف برديد، زمانى نگذشت كه صحت بر من عارض و ناگاه دق الباب شد. فضه رفت و ديد شخصى طبقى انار آورده كه آن را جناب اميرالمؤمنين داده كه براى سيده زنان ، فاطمه بياورم(1) (1)فضائل الزهراء، ص 107 و 108. منبع: ۳۶۰ داستان از فضايل مصائب و فاطمه زهرا (س)،عباس عزيزى فضایل حضرت زهرا سلام الله علیهاایام فاطمه @majmaozakerine
. 📋 بیاد کربلا ✔️ 🎤 شعر ✍ # قاسم نعمتی ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ الهی نباشم ببینم آقا حیاط حرم خالی از زائره بجز خادمای تو پای ضریح یه جمعیتی کم توی حائره حسین جان حسین جان حسین جان حسین الهی نباشم ببینم آقا نماز جماعت صفا خالیه همه خاطرات من از کربلا برا اربعینه یه چند سالیه یه روز آخه دور تو خالی شد و فقط مونده بودی تو و خواهرت همه دسته دسته ته قتلگاه باشمشیر و نیزه می ریختن سرت میون همه نیزه دارا یکی باخنده کنار لبت تو رسید تو‌داشتی مناجات میکردی ولی با پهنای نیزه صدات و برید بزرگ قبیله وضو می‌گرفت یه نیزه می شد بینشون دست به دست می زد ضربه ای و برا جایزه چوب نیزه رو توو تنت میشکست شب جمعه مادر به قدی کمون میاد دیدن یوسف بی سرش خونای گلو رو تمیز می‌کنه باچشمی ترو گوشه معجرش صدا می زنه پیش چشمام حسین با نعلای تازه بهم ریختنت به قدر کف دستی سالم نموند زیر شمشیر و نیزه ها از تنت 〰〰〰〰〰〰〰〰 .@majmaozakerine