۷۲
(امام رضا ع)
دشمن ز ظلم و کینه اش،بنموده آزارت
عالم عزادارت
گریان تو گشته جواد،محرم اسرارت
عالم عزادارت
تو از مدینه آمدی،ای رهبر ابرار
دیدی ستم بسیار
بوده میان مردمان،فاطمی رفتارت
عالم عزادارت
از دشمنانت دیده ای،آزار بسیاری
بی یاور و یاری
دشمن نموده یا رضا،آزار بسیارت
عالم عزادارت
دشمن به زهر کینه اش،شرر به جانت زد
زخم زبانت زد
از غربتت اشک بصر،ریزد ز رخسارت
عالم عزادارت
قصر عدوی بی حیا،شد قتلگاه تو
فدای آه تو
زهر ستم مولای من،نبود سزاوارت
عالم عزادارت
در حجره از بهر جواد،در انتظاری تو
بر غم دچاری تو
خون گریه می کرد پسرت،در وقت دیدارت
عالم عزادارت
سر تو را بگرفته است،بر روی دامانش
با چشم گریانش
بنموده خون دل جواد،ناله ی بسیارت
عالم عزادارت
تشییع جنازه شد تنت،روی دوش یاران
گردیده گلباران
بعد از شهادت حسین،هر خیمه شد غارت
عالم عزادارت
#رضا_یعقوبیان
#سبک_ای_ساقی_لب_تشنگان
#امام_رضا_ع
.
.
حضرت رضا علیه السلام
بر ما نمودهای لطف و کرم رضا
پای پیادهام سوی حرم رضا
بنما نظر به من ای محترم رضا
لبیک یا رضا۴
یا (مولا امام رضا۴)
با دست خالیم آیم به کوی تو
مولای من بود دستم به سوی تو
مستم در این حرم از عطر و بوی تو
لبیک یا رضا۴
باشد امام رضا کویت بهشت من
مهر و ولای تو اندر سرشت من
مولا نگه نما بر روی زشت من
لبیک یا رضا۴
هر زائرت رضا از غم رها شود
در این حرم رضا حاجت روا شود
با یک نگاه تو دردم دوا شود
لبیک یا رضا۴
شکر خدا رضا هستم گدای تو
از کودکی منم غرق ولای تو
ای نور چشم من جانم فدای تو
لبیک یا رضا۴
ریزم سرشک غم بشکسته بال من
در سر بود رضا شوق وصال من
امشب ز مرحمت بنگر به حال من
لبیک یا رضا۴
گرچه امام من بیمایهام رضا
مهر و ولای تو سرمایه ام رضا
بر تو غلامم و همسایهام رضا
لبیک یا رضا۴
از تو تمام عمر شرمندهام رضا
شد نوکری تو زیبندهام رضا
هستم غلام تو تا زندهام رضا
لبیک یا رضا۴
من سائل در این خانهام رضا
گرد حریم تو پروانهام رضا
نام تو زینت کاشانهام رضا
لبیک یا رضا۴
قصر عدوی تو شد قتلگاه تو
سوزانده هر دلی ناله و آه تو
بر درب حجره بود مولا نگاه تو
لبیک یا رضا۴
در کنج حجره ات بودی در انتظار
بهر جواد خود بودی تو بیقرار
آید کنار تو فرزند و یادگار
لبیک یا رضا۴
آمد جواد تو در احتضار تو
بنشسته قد خم مولا کنار تو
با اشک خود جواد شد غمگسار تو
لبیک یا رضا۴
از داغ تو شده خون قلب مرد و زن
فرزند تو جواد شد غرق در محن
با دست او رضا شد پیکرت کفن
لبیک یا رضا۴
با دیدن رخت شد پر شرر جواد
در وقت غسل تو شد دیدهتر جواد
هنگام دفن تو شد خون جگر جواد
لبیک یا رضا۴
یا (مولا امام رضا۴)
#رضا_یعقوبیان
#سبک_راس_تو_میرود_بالای_نیزه_ها
#زائر_طوس
#زائر_مشهد
#امام_رضا
۷۰
(امام رضا ع)
امام رضا امام هشتمین است
پاره ی قلب ختم مرسلین است
پشت و پناه و یار مسلمین است
حریمش با صفاست
حریم کبریاست
درگاه او باغ بهشت است
مهر و ولایش در سرشت است
مولای عالم یا رضاجان۲
خورشید رخشان ولایت است او
بر عاشقان نور هدایت است او
سر تا به پا لطف و عنایت است او
رهنما مقتدا
بود مشکل گشا
حریم او بهشت شیعه است
زایر او همیشه بیمه است
مولای عالم یا رضاجان۲
بر من نموده ای رضا تو احسان
آمده و گردیده بر تو مهمان
دردم شود با نگه تو درمان
امام هشتمی
پناه مردمی
آمده ام دردم دوا کن
مولی مرا حاجت روا کن
مولای عالم یا رضاجان۲
گرچه به درگاه تو روسیاهم
آمده ام آقا به تو پناهم
حق جواد آقا نما نگاهم
امام مهربان
گل زهرا نشان
چون فاطمه خیر کثیری
آمده ام دستم بگیری
مولای عالم یا رضاجان۲
ای مظهر خدای حی سبحان
مولای عالم با دلی پریشان
تو از مدینه آمدی خراسان
غم شده نصیبت
کم شده شکیبت
حضرت مولی در خراسان
خون شد دل تو تازه مهمان
مولای عالم یا رضاجان۲
ظلم و ستم مولی به تو شد افزون
از کینه های بی شمار مأمون
امام انس و جان شده دلت خون
امام هشتمین
شهید زهر کین
زهر ستم برده توانت
شرر زده بر جسم و جانت
مولای عالم یا رضاجان۲
قصر عدو گردیده قتلگاهت
مولای من فدای اشک و آهت
مانده به درب حجره ات نگاهت
تا ببینی پسر
شدی تو خونجگر
اشک از دو چشمت گشته جاری
بهر جوادت بی قراری
مولای عالم یا رضاجان۲
در حجره ات منتظر جوادی
سر بر روی خاک زمین نهادی
جان در ره قرآن و دین بدادی
گل بی قرارت
آمده کنارت
مولای من هنگام رفتن
سرت گرفته روی دامن
مولای عالم یا رضاجان۲
مصیبت تو کی شود فراموش
ز زهر کینه ها شدی تو خاموش
جواد کرده پیکرت کفن پوش
نشسته در غمت
گرفته ماتمت
رفتی ز داغت نور دیده
فرزند تو شد قد خمیده
مولای عالم یا رضاجان۲
ندیده غربت تو خواهر تو
گل ریختند بر روی پیکر تو
در خاک شد جسم مطهر تو
خراسان در عزاست
از غمت کربلاست
پیکر تو بر دوش یاران
جدت زیر سم ستوران
مولای عالم یا رضاجان۲
#رضا_یعقوبیان
#سبک_حاج_اکبر_ناظم
#امام_رضا_ع
از بس نبی به شخص علی التفات داشت
حتی در احتضار هم از این صفات داشت
خود چشمه حیات ولی تشنه علیست
گویی از او اراده آب حیات داشت
بوی علی شفای غم و درد مصطفاست
ور نه رسول پیش از اینها وفات داشت
سینه به سینه اش دم آخر نهاد و گفت
هر کس که حیدری است در عالم نجات داشت
محراب را چو غیر علی دید در نماز
او را به قیض بر حذر از آن صلاة داشت
محراب را به شأن علی دیده بود و بس
آن رهبری که وقت رکوعش زکات داشت
چون گفت راز خود درِ گوشی به فاطمه
زهرای خسته خنده ز شوق ممات داشت
آغوش میگشود برای دو نور عین
از بس به بوسه حسنین التفات داشت
با هر نظر حبیب خدا داشت نکته ای
اما نگاه زینب کبری نکات داشت
تا آخرین نفس نگران حسین بود
گاهی گریز روضه آب فرات داشت
***
دودمه – مجتبی توسلی
مهربان تر از نسیمی تو رسول رحمتی یا ابالزهرا مدد
با علی فردای محشر تو به فکر امتی یا ابالزهرا مدد
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
متن روضه ورود کاروان به مدینه ـ مرحوم فلسفی
@majmazakerinee
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
ای مدینه سوز دیگر ساز کن در بروی داغ داران باز کن
اهل یثرب خون فشانید از دو عین من خبر آوردم از قتل حسین
مردها چون زنان شیون زدند بر شرار سینه ها دامن زدند
هاشمیات از حرم بیرون شدند غرق در دریای اشک و خون شدند
مادر عباس با قلب کباب داد یک یک آل عصمت را جواب
گفت ای یاران سئوالم از شماست دختر مظلومه ام زینب کجاست
دید نا گه بانویی با قد خم گفت مادر دخرت زینب منم
من سیه پوش گل یاس توام داغ دار بهر عباس توام
جان مادر داغ پیرم کرده است درد و غم از عمر سیرم کرده است
عمر زینب بارها بر سر رسید تا کنار قبر پیغمبر رسید
ناله اش چون آتش افروخته سینه اش چون خیمه ها سوخته
ناله کرد و گفت با صوتی حزین السّلام ای رحمه للعالمین
یا محمد ، جانم آمد بر لبم زینبم من ، زینبم من زینبم
وقتی این کاروان دل شکسته نزدیک مدینه رسید امام چهارم فرمود : پیاده شوید ، خیمه ها را بر پا کنید
همه بانوان پیاده شدند فرمود : بشیر وارد مدینه شو ، خبر شهادت حسین ورود ما را به مردم اعلام کن ، بشیر با وضع عزا آمد وارد شهر مدینه شد ، مردم مرتب می گفتند : بشیر چه خبر است ؟گفت بیاییدسر قبر پیغمبر ، رمدم جمع شدند ، وقتی اجتماع کردند ، گفت :
(یا اهل یَثرِب لا مقامَ لَکُم بِها: مردم مدینه دیگر در مدینه نمانید) گفتند : چرا؟ (قَتل الحسین : حسین را کشتند )سرش را بالای نیزه زدند ۱ ، الان زن و بچه اش بیرون دروازه مدینه هستند همین که این خبر رسید غوغایی شد در مدینه ، همه به سر و سینه می زدند ، با پای برهنه به استقبال آمدند همه فریاد میزدند : وامحمداه ، واحسینا همه صدا بزنید حسین .
۱٫ مقتل فلسفی ، ص ۹۱ ، زینب قهرمان ، اردستانی ، ص ۳۵۳ .
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
متن روضه ورود کاروان به مدینه ـ مرحوم کافی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
تا مدینه نرفته باشی آتش نمی گیری. از کسی که مدینه رفته بپرسید. هر سال وقتی ما از مکه می آییم به سمت مدینه، نزدیک مدینه که می شویم به راننده اتوبوسها می گویم: بایستید. می گویند: چه کار داری؟ می گویم: صبر کنید. بیایید پایین چند دقیقه ای کارتان دارم. آنها هم می دانند وقتی می گویم: بیایید پایین خبری است. می آیند پایین می ایستند. می پرسند: حاج آقا! اینجا کجاست؟ می گویم: اینجا جایی است که یک روزی زن و بچه امام حسین(ع) ایستاده بودند. آنها از کربلا برگشته بودند. اینجا دروازه مدینه است. آی امان! امان!…
هر کس از مسافرت به وطنش می آید خوشحال می شود. اما زن و بچه امام حسین(ع) وقتی به مدینه رسیدند دلهایشان می تپید. تا چشمهایشان به در و دیوار مدینه افتاد نمی دانی چه حالی شدند؟ مدینه! ما با مردها و جوانها رفتیم اما حالا فقط یک عده زن و بچه آمده ایم. امام سجاد(ع) سراغ بشیر را گرفت، بشیر آمد. آقا صدا زد: بشیر! بابایت شاعر بود آیا تو هم بهره ای از شعر داری یا نه؟ گفت: بله آقا بی بهره نیستم. فرمود: دلم می خواهد بروی در شهر مدینه آمدن ما را به مردم خبر بدهی. گفت: چشم آقا. سوار بر اسب شد یک پرچم سیاه به دستش گرفت. و در شهر مدینه می چرخاند. این کار در میان عرب علامت آشوب است.
یا أهل یثرب لا مُقام لکم بها؛ آی مردم مدینه! دیگر مدینه نمانید. مردم دویدند، گفتند: بشیر ! مگر چه خبر است؟ چرا میان مردم وحشت می اندازی؟ گفت: یک خبر مهمی دارم. مردم به حرم رسول الله آمدند. بشیر بالای منبر رفت و ندا داد. مردم! دیگر مدینه نمانید. ای مردم! قُتِلَ الحسین(ع)؛ مردم! حسین را کشتند.مردم از حرم پیغمبر (ص) بیرون ریختند. این قسمت را جایی ننوشته، من می گویم. من خیال می کنم وقتی مردم از حرم پیغمبر(ص) بیرون رفتند هی به هم می گفتند: فلانی مواظب باشید خبر به محله بنی هاشم نرسد. آی حسین! حسین!…
***************
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
متن روضه ورود کاروان به مدینه ـ جواد راستگوی
حرکت از کربلا
@majmazakerinee
کاروان اربعین سه روز کنار قبر ابی عبدالله عزاداری کردند ، امام سجاد دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند هلاک می شوند .
دستور داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را بستند ، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد برای وداع کنار قبر ابی عبدالله جمع شدند ، سکینه قبر بابا را در آغوش گرفت ، گریه می کند صدا زد :
الا یا کربلا نودعک جسما بلا کفن ولا غسل دفینا
الا یا کربلا نودعک روحا لاحمد والوصی مع الامینا
«ای کربلا! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم که بدون غسل و کفن مدفون شد؛ ای کربلا ! کسی را به یادگار در تو نهادیم که او روح احمد و وصی اوست» .
نقل می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم ،حسین زهرا کسی را ندارد ، آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید . می گفت : آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود.
شب و روزام اینطوری سر نمیشه
بدتر از این میشه بهتر نمیشه
دلمو به گهواره ش خوش نکنین
اینا واسم علی اصغر نمیشه
حرمله وصله جونمو گرفت
عصای قدّ کمونمو گرفت
نمک زندگیمون شیر خواره بود
حرمله یکی یدونه مو گرفت
اشک ابر تو مگه یادم میره
قتل صبر تو مگه یادم میره
کفن و دفن تو اگه یادم بره
نبش قبر تو مگه یادم میره
نیزه میخواد بی نقابت ببره
بهره از بوی گلابت ببره
وقتی نیزه دار،داره تابت میده
لالایی میگم که خوابت ببره
دیگه فایده نداره آبش بِدن
بیان و زان درّ نایابش بدن
اینطوری میفته از رو نیزه ها
کاش می شد تو گهواره تابش بدن
سندی بودی که رو شدی علی
هق هق بغض گلو شدی علی
آرزوم بود ببینم بزرگ شدی
حالا هم قدّ عمو شدی علی
شاعر: یاسین قاسمی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
هدایت شده از کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
روضه ورود کاروان به مدینه ـ ناشناس
کاروان اهل بیت امام حسین علیه السّلام در روز جمعه هنگامی که خطیّب سرگرم خواندن نماز جمعه بود، وارد مدینه شدند و مصائب حسین علیه السّلام و آنچه را که بر او وارد شده بود، برای مردم بازگو کردند.
داغها تازه شد و باز آنان را حزن و اندوه را فرا گرفت. در سوگ شهیدان کربلا نوحه سرایی و گریه کردند و آن روز همانند روز رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله شد که تمام مردم مدینه جمع شده بودند و عزاداری میکردند.
ام کلثوم در حالی که میگریست، وارد مسجد پیامبر شد و روی به قبر پیامبر کرد و گفت:« سلام برتو، ای جد بزرگوار من! خبر شهادت فرزندت حسین را برایت آورده ام.» ناله جانگداز بلندی از قبر مقدّس رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست. مردم با شنیدن این ناله به شدت گریستند و ناله و شیون همه جا را گرفت.
آن گاه علیّ بن حسین علیه السّلام به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و صورت بر قبر مطهّر نهاد و گریست.
زینب علیهاسلام دو طرف در مسجد را گرفت و شیونکنان فریاد زد:« یا جداه، خبر مرگ برادرم حسین را برایت آورده ام.»
زینب هرگاه به علیّ بن الحسین علیه السّلام نگاه می کرد، داغش تازه و غمش افزون میشد.
ام سلمه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله، با شیشهای در دست که تربت حسین علیه السّلام در آن به خون مبدل شده بود، دست فاطمه، فرزند حسین علیه السّلام، را گرفته بود و از حجره خود بیرون آمد.
اهل بیت وقتی ام سلمه و شیشهی تربت را دیدند، صدا به گریه بلند کردند، ام سلمه را در آغوش گرفتند و بسیار گریستند.
منابع:
قصه کربلا، ص ۵۴۳٫
الدمعه الساکیه، ج ۵، صفحه ۱۶۲
بحار الانوار ج ۴۵ صفحه ۱۹۸
#ویژه شهادت امام حسن مجتبی(ع)
#سنگین
#حاج محمد رضا بذری
من از شاه مدینه ، یوسف چاه مدینه
میخوام که گذرم بیفته به راه مدینه
براش غلغله می شه هرگذرگاه مدینه
شب و روزشو میکنه یکی ماه مدینه
طلب کردم رزق عالی
از دست این آقازاده ی مولی الموالی
با دست پر بر میگرده
هرکی بره پابوس حسن با دست خالی
«حسن بن علی» ۲
به تنهایی نمیشه، دلی دریایی نمیشه
گدایی تو بی رخصت بالایی نمیشه
گدای در خونه ت دیگه هرجایی نمیشه
ته عشقِ به تو ختمِ به رسوایی نمیشه
با تو آقا میشم بیمه
مهر تو همیشه سایه ی بالا سریمه
لطفت بی حد جد اندر جد
بیخود نمیگن حسن کریم بن الکریمه
«حسن بن علی» ۲
بیا دربدرم کن ، از غمت شعله ورم کن
کرمخونه تو عشق منو مشمول کرم کن
سحر ساحت عشقه منو اهل سحرم کن
سحرهایی که مهدی تو بقیعه خبرم کن
شمع شبهام سوزو سازم
ای سجده به خاک قدمت رکن نمازم
دیشب دیدم توی خوابم دارم
واسه صحن تو یه گلدسته می سازم
«حسن بن علی»
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
ای وای پر میزنم از این مدینه
میکشم آه از عمق سینه
بعد یه عمری اشک و ناله
راحت میشم از بغض و کینه
حسن حسن حسن جان
****
ای وای بال و پرم داره میسوزه
چشم ترم داره میسوزه
زهر جفا دلم رو خون کرد
این جگرم داره میسوزه
حسن حسن حسن جان
****
ای وای داره میخنده همسر من
آتیش گرفت بال و پر من
یکی خبر کنه تا زینب
بیاد به بالای سر من
حسن حسن حسن جان
****
ای وای خیری ندیدم از زمونه
قدم ز بار غم کمونه
به یاد غصه های مادر
چشمای من یه کاسه خونِ
حسن حسن حسن جان
****
ای وای یادم نمیره که چه ها شد
در حق ما خیلی جفا شد
جلو چشامه لحظه ای که
مادر اسیر شعله ها شد
حسن حسن حسن جان
****
ای وای گل کبود و پرپرم سوخت
نیومده برادرم سوخت
با لگد یه مرد جنگی
در بین شعله مادرم سوخت
حسن حسن حسن جان
****
ای وای غرور بابامو شکستن
نخل امیدمو شکستن
خدا برا کسی نیاره
پهلوی مادرو شکستن
حسن حسن حسن جان
****
ای وای این لحظه ها به شور و شینم
میباره اشکام از دو عینم
دلواپس و دل بی قرارم
برای زینب و حسینم
حسینی حسین عزیز زهرا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🍀🍀🍀
علی جان..علی جان..بیا عزیزم..کنار من بنشین.
با اشاره.آرام آرام..
لبهای پیغمبر تکان میخورد.
من میخوام روضه رو تجسم کنی.
لبهای پیغمبر تکان میخورد..امیرالمومنین گوش مبارک رو آوردن کنار لبهای رسول خدا...خانه آرام.
رسول خدا آرام آرام حرف میزد.علی شونه هاش تکون میخورد.
زیر لب علی فرمود.چشم..
شاید فرموده باشند..علیجان حق تورو میبرند.باید صبرکنی...پس گفته چشم..می ایستم..
اشک جاری شد.یه چندلحظه ای رسول خدا صحبت کرد باعلی..علی همینطوری.
غم فراق پیغمبر..اینی که فاطمه میخواد یتیم بشه.غم بچه هاش.غم این امت.دل تنگ خودش..همینجوری گریه میکرد..حالا این بارها میخواد بیاد روی دوش علی...
علی لنگر زمین و آسمونه..ولی هی میگه چشم.بالاخره دلش به درد میاد..
گوش کردو گوش کرد و گوش کرد...صدای پیغمبر آرام آرام یه صدای زمزمه می اومد.فاطمه داشت نگاه میکرد..دوباره علی فرمود چشم..
سر امیرالمومنین پایینه.اصلاً بالارو نگاه نمیکرد.چشم..
شاید رسول خدا فرموده باشند.علیجان...در خانه ات و آتش میزنن..
دوباره هنوز سرپایینه..دوباره علیجان....شروع کرد حرف زدن..اما ایندفعه آروم آروم رنگ صورت مولا تغییر کرد..برافروخته شد.صورت درهم رفت.رگ غضب شیرخدامتورم شد.دستاش و فشار میداد.سربالا آورد به فاطمه ش نگاه کرد.گف چشم.چشم.
شاید گفته باشند.علیجان فاطمه ت و میزنن.
چادرش آتش گرفت .چشم..
هی نگاه به فاطمه میکرد رسول خدا..همینطوری داره نگاه میکنه.گریه میکنه میگه چشم...شاید داره روضه میخونه برای علی..
اولین اجر رسالت زدن فاطمه بود
گشت از حق کُشیِ امت بیدادگرت
کشتن محسن مظلوم تو اجر دگرت
خوب از خجالت پیغمبر در اومدن..خوب الی المودت فی القربی رو رعایت کردن.
باسر انگشت خزان سخت ورق برگردید
غنچه و لاله ی خونین تو پرپر گردید
سومین اجر تو زخم سر حیدر گردید
به حسن از همه کس ظلم فزونتر گردید
بعدازآن زهر که بر نور دو عینت دادند
اجرها بود که امت به حسینت دادند
گرگ ها بر بدن یوسف تو چنگ زدند
بر رخ چرخ زخون دل او رنگ زدند
دست بگشود به پیشانی او سنگ زدند
تهمت کفر به آل تو به نیرنگ زدند
زین مصیبت همه دم سینه ی میثم سوزد
بلکه تا حشر دل آدم و عالم سوزد
رفقا.رسمه.به همه هم گفتن..کسی که از دنیا میخوادبره.حتی دکمه های پیراهنشم بازکنید.
از چندجهت میخوام وارد روضه بشم..شب رحلت پیغمبره..شاید سال بعد من از دنیا رفته باشم.عمر دست خداست..ایشالله برای امام حسین شهید بشیم.آرزومونه..خوش به حال اونکه برای حسین و برای ولیِّش به شهادت رسید.
آخرای ماه صفره.برای همه دعاکنید.
محتضر لحظات آخرش میگن حتی یه دونه پارچه هم روی سینه ش نباشه..عمر در نگاه محتضر طولانیه.در نگاه ما میگن دیدی در یه چشم به هم زدن از دنیارفت..
فَمَن یَمُت یَرَنی..علی فرمود..اگه قرار باشه کسی که از دنیا میره علی رو ببینه..اون یه لحظه براش زیاده.طولانیه.و همه حسرت خواهندخورد لحظه ی آخرعمرشون.که علی اینه و ما نشناختیم..
علی اینه و ما دنبال یه چیز دیگه رفتیم..حالا جای ما زیادم بد نیس.علی اینه و ماجدی نگرفتیم..فقط گفتیم علی و دنبال راهش نرفتیم.
اما بدا به حال اونایی که میگن.علی اینه و ماباهاش دشمنی کردیم...اونام که از دنیارفتن.لحظه های آخر گفتن.وای علی اینه و ما خونه ش و آتیش زدیم.
لحظه ی آخر عمر طولانیه..برا محتضر.
رسول خدا احترامش برای همه ی ملائکه فرض واجبه.به همه ی عالم واجبه..اما وقتی از دنیا میخواد بره.باید رعایت بشه.سبک بشه..سینه ی پیغمبره.
اینقدر مهمه.من جایی ام دیدم..ابی عبدالله...همینکه شیش ماهه تیرخورد.قنداق و پاره کرد..بچه دست و پابزنه.راحت باشه..
لحظه های آخره..حسن و میگیرن.حسین میره.اورو میگیرن زینب میره..حسنین خودشون و روی سینه ی رسول خدا انداختند.امام حسن صورت به صورت پیغمبر گذاشت.ابی عبدالله رو سینه ی پیغمبر.علی اومد اینارو برداره بانوازش..لحظه های آخر.پیغمبر با آرامش جان بده..اولی رو اومد برداره فرمود علیجان.رهاشون کن..حسین باید روسینه ام باشه..حسنم باشه..اینا باشن من راحت جان میدم..
یه بار علی اومد بچه هارو برداره نگذاشت رسول خدا..
۷۵ روز یا ۴۵ روز یا ۹۵ روز یه روایتیه..یکی از این روایات.شب بود.همین دوتا بچه دوباره رو سینه ی مادر افتادن..مادر بین کفن...علی برشون نداشت..
یه مرتبه یه هاتفی صدازد.علی چیکار داری میکنی.؟؟ بچه هارو بردار..عرش به هم ریخته از ناله..بچه هارو از روی سینه ی مادر بردار..عالم داره از مدار خارج میشه...
🍀🍀🍀
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️