eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
39.8هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
366 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺 مدیریت وتبلیغات👇تبلیغ پزشکی نداریم @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 🏴 🎤مداح :کربلایی وحید شکری ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ این شبا حال و هوای خونمون خیلی عجیبه التماست میکنم بیشتر بمون علی غریبه من که از فضه شنیدم بهتری الحمدلله در زدم دیدم خودت پشت دری الحندلله حلالم کن، این همه درد و طاقت آوردی به خاطر علی زمین خوردی میبینمت بهم میریزم اگه زهرا، عَجِّل وفاتی و نمیخوندی اگه دو هفته دیگه میموندی نوزده سالت میشد عزیزم منِ تنها، منِ مظلوم ازت میخوام نرو خانوم ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ مردمی که عمری‌ چشم دیدن مارو ندارن برا خونشون میان ازینجا هیزم برمیدارن میدونستی بی حیایی که تو رو ازم گرفته نامه داده کشتن خانوممو گردن گرفته توی نامش نوشته بین کوچه غوغا شد محکم زدم اینقدر که در وا شد امیر زهرا پشت در بود توی نامش نوشته زهرا رو تا شناختم لگد زدم بچشو انداختم از کینه قلبم شعله ور بود نمیشم من، دیگه آروم ازت میخوام بمون خانوم ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ جای شکرش باقیه همینکه محسن رو ندیدی از گلوی پسرت تیر سه شعبه نکشیدی نه سرش از تن جدا و نه روی نیزه ها رفت دوباره گریز روضه ها به سمت کربلا رفت دیگه دنیا بدون تو به من نمیسازه میبینمت هنوز چشات بازه برا تو میخونم لالایی به اسرار عمه منم یه خورده آب خوردم ببین برای تو هم آوردم ولی تو روی نیزه هایی من این پایین، تو اون بالا علی بالام لالا لالا @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 ❇️ابرگروه مجمع الذاکرین اهل بیت ( علیه السلام) همراه باآموزش مداحی👆👆👆👆👆👆 اولین وفعال ترین گروه درایتا😍 🔹هرگونه درخواستی :مطالب مذهبی.حدیث اشعار.روضه.نوحه و مولودی دارید بدون معطلی با همکاری خادمین فعال 👌...... حضورتان سبز 🙏🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸روز سه شنبه خود را 💫معطر  می کنیم به 🌸عطر دل نشین صلوات 💫بر محمد و آل محمد(ص) 🌸اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸 🌸در پناه حضرت محمد(ص) و خاندان پاکش روزتون پربرکت🌸 ‌‌
✨ امامـ صـادق عليه‌السلامـ؛ 🚩 كسى كه مى‌خواهد در همسايگى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله و حضرت على و فاطمه عليهما السّلام باشد، زيارت حسين بن على عليهما السّلام را ترك نكند. 📚 کامل الزیارات، باب۵٢، حدیث١ السلام علیک یا اباعبدالله روزتون حسینی ✨
♥️ خودرادرحصارعادت‌پیچیده‌ایم و نبودنت‌ رابه‌تماشانشسته‌ایم! درحالی‌که‌همچنان‌در دعای‌عهد‌ زمزمه‌می‌کنیم:-وَبَیْعَةً‌لَه‌فی‌عُنُقی- گفتم‌بیعت.." یادامام‌حسین‌افتادم... یادڪوفیان‌وامامی‌که‌ تنھا ماند" وما ... 🌤 🌷سلام صبحتون مهدوی 🌷 🍃💐🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ سه شنبه: شمسی: سه شنبه - ۲۴ مهر ۱۴۰۳ میلادی: Tuesday - 15 October 2024 قمری: الثلاثاء، 11 ربيع ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️23 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️31 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️51 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️61 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها 🌺68 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌿اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
/*بخش اول صوت* (س) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شب است و غم و درد و الم و تابش مهتاب، در آن شهر پر از ظلم، به جز مردم یک خانه، همه خواب، همه خواب، و جز هِق هِق آهسته‏ی یک مرد، و یا ناله‏ی آرام دو سه کودک بی تاب، اگر گوش کنی می شنوی زمزمه‏ی ریختن آب اگر چه همه خوابند، ولی در دل آن خانه پر از ماتم و غوغاست، که این شب، شب بی مادری زینب کبراست، شب اصلی ضربت زدن حضرت مولاست، شب غسل گل یاس علی حضرت زهراست علی بود وَ یک زانوی لرزان، علی بود و غم تازه یتیمان، علی بود وَ آن اشک روان، سینه‏ی محزون پر از درد، وَ آن گریه‏ی پنهان، علی بود، وَ یک یاس شهیده، همان شیر خدا، حیدر کرار وَ رنگی که ز رخسار پریده، همان فاتح خیبر، که قدش سخت خمیده، علی بود، همان همسر زهرا، که چندی است به جز فاطمه از مردم آن شهر سلامی نشنیده، علی بود وَ رخساره‏ی زهرا که سه ماه است ندیده علی بود و دلی خسته در آن بارش غمها، علی بود وَ اسماء، کنار بدن خسته‏ی زهرا، در آن نیمه شب ساکت و خلوت، همان نیمه شب غصه و غربت، شب هجر، شب اوج مصیبت، شب مرگ علی، شب مرگ گل یاس، علی کرد نگاهی سوی اسماء، که بریز آب روان بر روی گلبرگ گل یاس وَ با اشک نگاهی به تن فاطمه اش کرد و چنین گفت: عزیز دل حیدر، مددی کن که دهم غسل تنت را، کمک کن که بشویم بدنت را، وَ با نام خدا غسلِ گل یاس شد آغاز، خدا داند از آن لحظه که شد چشم علی سوی گلش باز علی بود وَ قلبی که به اندازه‏ی یک فاطمه غم داشت، علی بود وَ بازوی کبودی که ورم داشت قسمت دوم⬇️ وَ دستان علی بر گل زخم بدن فاطمه اش خورد، علی زنده شد و مرد، نفس در دل او حبس شد و سوخت، علی چشم به چشمان گلش دوخت، وَ آن بغض که در سینه نهان داشت رها شد، دوباره قد او خم شد و تا شد، وَ روح از بدنش رفت و جدا شد، سرش را به روی شانه‏ی دیوار زد و زار زد و گفت:، نگفتی به علی فاطمه یک بار، از این زخم وَ از قصه‏ی دیوار، از این اذیت، آزار، از این سینه و از لطمه‏ی مسمار، خدایا چه کند حیدر کرار؟! همه عالم هستی، فغان گشت و ز آه دل آن رهبر مظلوم، وَ از اشک یتیمیّ حسین و حسن و زینب و کلثوم، به جز زمزمه‏ی ریختن آب، از آن خانه صدائی به سما رفت، که تا عرش خدا رفت، صدای طپش یک دل خسته، که بندش شده پاره وَ از ریشه گسسته، صدای کمرِ کوه، که از غصه شکسته فقط آه کشید آه، علی با مدد فاطمه استاد روی پا، وَ چنین گفت به اسما، بریز آب به روی گل حیدر، ولی سعی کن آرام بریزی که یاسم شده پرپر، بریز آب ولی سعی کن آرام بریزی که گلم خسته‏ی خسته است، بریز آب ولی سعی کن آرام بریزی، که پهلوش شکسته است علی شست تنش را، و َبا گریه چنین گفت به زهرا: شدی پرپر و این شهر نفهمید، که گل طاقت این اذیت و این همه آزار ندارد، تو رفتی و علی یار ندارد، وَ در مردم این شهر طرفدار ندارد، گذشت از من و تو قصه ولی کاش به گلبرگ شقایق بنوسیند، که گل تاب فشار در و دیوار ندارد ... *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 غسل شبانه حضرت زهرا (س) /*بخش دوم صوت* (س) (س) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شروع کرد بندهای روسری رو آروم آروم گره‌هاش و باز کرد، تا اومد گره رو باز کنه دید حسن یه فریادی زد:« آه! مادر». راز بین حسن و مادر برملا شد. امیرالمومنین به امام حسن و امام حسین گفت:« من و اسماء این بدن و غسل میدیم فقط شما مواظب زینب باشید، زینب نباید خون ببینه؛ زینب نباید بازوی شکسته ببینه؛ زینب نباید این صحنه‌ها رو ببینه؛ ولی بزار زینب ببینه، بزار زینب نگاه کنه غسل شبونه رو یاد بگیره؛ بزار زینب غسل زیر پیراهن و یاد بگیره؛ بزار زینب غسل بدن شکسته رو بلد بشه؛ یه شبی این غسل به دردش می‌خوره. زن غساله اومد این بدن و غسل بده دیدن عقب عقب داره فرار می‌کنه. کجا؟! من این بدن و غسل نمیدم. همه جای این بدن شکسته‌ست، همه جای این بدن سیاهه... یهو بی‌بی بدو بدو اومد کار خودمه من یاد گرفتم، من اون شبی که مدینه بابام بدن مادرم و غسل میداد یادمه بلدم؛ بلدم چه جوری غسل بدم. بابام اینجوری غسل میداد؛ بابام به اسماء میگفت اسماء آروم آب بریز... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ⬇️⬇️
📋 تشییع شبانه خانم فاطمه زهرا (س) (س) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ غسل تموم شد، بچه‌ها معلومه یه طرف دیگه‌ای بودند غسل مادر و ندیدند. صدا زد علی:« حسن! حسین! بیاین برای آخرین بار مادرتون و ببینید. فقط آروم، کسی بلند گریه نکنه». می‌خواد بند آخر کفن و ببنده حسن و حسین اومدند خودشون و انداختند رو بدن بی‌جان مادر. امیرالمومنین قسم می‌خوره میگه به خدا قسم دیدم بندای پایینی کفنم باز شد. دوتا دستاش و از توی کفن بیرون آورد. دستاش و بیرون آورد یکی گردن حسن، یکی گردن حسین. سه ماهه اینجوری حسین و بغل نگرفته، سه ماهه اینجوری حسن و بغل نگرفته... یکی گردن حسن، یکی گردن حسین. شاید چند ثانیه‌ای، چند دقیقه‌ای این صحنه طول کشیده باشه. سریع از آسمان ندا اومد یاعلی! بچه‌ها رو از بدن فاطمه جدا کن، ملائکه طاقت دیدن ندارن... قربونت برم حسینم بسه دیگه، حسنم بسه؛ دورتون بگردم بسه دیگه؛ ببینید زینبم داره نگاه می‌کنه، بلند شید. شما مردای این خونه‌اید بلند شید، زینب داره نگاه می‌کنه الان جون میده‌ها بلند شید... بچه‌ها رو با نوازش از رو بدن مادر جدا کرد، کار تموم شد. صدا زد:« حسن!». - جونم بابا - بدو برو سلمان و خبر کن. دیگه من طاقت ندارم، دیگه پاهام نمی‌کشه؛ بگو سلمان اقلاً بیاد کمک کنه. حسن بدو رفت در خونه‌ی سلمان زد، سلمان! بدو خودت و برسون. چه خبره؟! شبیه چی شده؟! - آخ سلمان مادرم و بابام شسته می‌خوایم ببریم. - شبیه؟! توو دل این شب، توو این تاریکی؟! - آره. - چرا به ما نگفتی؟! - مادرم سفارش کرده کسی نباشه، کسی نشنوه، کسی نبینه. سلمان بدو بدو اومد، اومد توو خونه‌ی مولا، وای چه خبره توو خونه! وسط حیاط خونه یه تابوت گذاشته، بدنم یه طرفه علیم یه طرف زانوهاش و بغل گرفته؛ حسینم یه طرف، زینبم یه طرف... همچین که سلمان اومد توو خونه، علی چشمش به سلمان خورد آه! سلمان... سلمان و بغل گرفت انقدر دوتایی گریه کردند. سلمان دیدی چی شد؟! سلمان دیدی مردم شهر با علی چی کار کردند ؟! - آقا به من بگو چی کار کنم؟! چه کاری از دست من برمیاد؟! - سلمان کمک علی باش، تو از مایی؛ کمک من کن؛ من دیگه دستام، بازوهام، پاهام طاقت نداره. امیرالمومنین فرمود:« سلمان! تو کمک من باش، من جلوی تابوت و می‌گیرم تو هم عقب‌تر؛ تابوت و بلند کردند. یهو دید بچه‌ها - بچه‌ها شما هم می‌خواید بیاید؟! - قول باید بدیدا، همین الان به بابا قول بدید توو کوچه حرفی نزنید؛ داد نزنید، گریه نکنید. - باشه بابا. فقط به ما اجازه بده بیایم تشییع جنازه. آروم آروم تابوت و بلند کردند، به عزت و شرف لا اله الا الله. توو کوچه امیرالمومنین جلوی تابوت داره میره، بچه‌ها هم عقب تابوت دارن میان. یهو یه نقطه از کوچه که رسیدن دیدن حسن رو زمین نشست. تابوت و زمین گذاشتن زیر بغلای حسن و گرفتند؛ چی شده؟! چرا اینجوری گریه می‌کنی؟! مگه قول ندادی داد نزنی؟! صدا زد: سلمان! دست به دل حسن مگذاز، این چیزی که من اینجا دیدم نه حسین دیده، نه بابا علی دیده. یه رازی بین من و مادر بوده توو این دلم مونده بزار الان بگم همه بفهمند چرا من اینجوری دارم گریه می‌کنم. سلمان! همینجا با مادر می‌رفتیم، دست توو دست مادر. مادر با من حرف می‌زد؛ مادر دست من و گرفته بود؛ من و می‌کشوند به سمت خونه. اما یه مرتبه دیدم روبه‌رومون چند نفر جلومون و گرفتند. کجا؟! من اومدم جلو فهمیدم اینا برای چی اومدند، سلمان! یه مرتبه دیدم دستش رو بالا برد، نه یه دست دو دستش و بالا برد... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اگرچه حیدر تنهاست سپاه حیدر زهراست پناه زهرا حیدر پناه حیدر زهراست دم در شد / چه نبردی و چه پیکاری علی دارد / چه فدایی و چه غم‌خواری که زهرا داشت / چه حمایت و چه ایثاری ز شعله با خبر شد کنار در سپر شد کسی نماند و زهرا فدایی حیدر شد « وای مادر؛ وای مادر» در آتش غم حیدر در آتش در زهرا حبیب زهرا حیدر خلیل حیدر زهرا دل زهرا / دل مرتضی از آن غم سوخت دل حیدر / دل فاطمه چه با هم سوخت در آن آتش / به خدا که قلب عالم سوخت دوباره ظلم نمرود دوباره آتش و دود سپاه حیدر تنها میون شعله‌ها بود « وای مادر؛ وای مادر» عزیز حیدر آمد شکسته پهلو برگشت کنار آن در آمد شکسته بازو برگشت علی بود و / دل کوچه غرقِ غوغا شد علی بود و / درِ خانه با لگد وا شد علی بود و / غم او فراقِ زهرا شد دوباره داد و فریاد هجوم ظلم و بیداد کنار در ای فضه بیا که زهرا افتاد « وای مادر؛ وای مادر» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ