هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#زیارت_مخصوصه
#امام_رضا_ع_مناجات
بدونِ یک بلیطِ رفت و برگشت
دلم زائر شد و دورِ تو می گشت
همآغوشِ ضریحت بود و می خوانْد
زیارتنامه رأسِ ساعت هشت!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_مناجات
#حسن_لطفی
▶️
حرفِ دل من حرف دلای بی کَسه
یه امام رضا دارم واسم بَسه
میدونم صدام به آقام میرسه
یه امام رضا دارم واسم بسه
من همون کبوترم که جا نداشت
لونه حتی رویِ شاخه ها نداشت
هیچ نگاهی آب و دونم نمی داد
مثل هر غریبه آشنا نداشت
حالا اما عمریه رو گنبدام
بچه ی محله ی امام رضام
دنیا بی صحن و رواقش قفسه
یه امام رضا دارم برام بسه
حرف دل من حرف دلای بی کسه
یه امام رضا دارم برام بسه
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_مناجات
#قاسم_نعمتی
آرزوی وصل تو آتش به جانم ریخته
درد دل با تو سخنها بر زبانم ریخته
بند می آید زبانم تا به صحنت میرسم
گوئیا ظرف عسل روی زبانم ریخته
جنس من جور است کوهی از گناه آورده ام
آبرویم پای اجناس دکانم ریخته
دوره گردم آبرویم میفروشم میخری
پیش سلطان ترسم از سود و زیانم ریخته
پهن کردم سفره ای از عرش کنج خانه ات
روی سنگ صحنهایت خرده نانم ریخته
مُسطتیعم حاجیم چون آمدم بیت الرضا
دوور تا دور حرم اشک روانم ریخته
من نمیبینم تو هر دفعه بقل کردی مرا
عطر دستان تو لای گیسوانم ریخته
صحن گوهرشاد چیزی کم ندارد از بهشت
بوی سیب از هر کجایی می تکانم ریخته
در میان صحنهایت عشق من باب الجواد
صد هزاران بوسه اینجا از دهانم ریخته
هرکسی کرببلایی گشت مدیون شماست
این حکایت در میان دوستانم ریخته
آخر ماهی جواب ناله هایم را بده
جان بابای غریبت کربلایم را بده
#زیارت_مخصوصه
#امام_رضا_ع_مناجات
بدونِ یک بلیطِ رفت و برگشت
دلم زائر شد و دورِ تو می گشت
همآغوشِ ضریحت بود و می خوانْد
زیارتنامه رأسِ ساعت هشت!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_مناجات
#قاسم_نعمتی
آرزوی وصل تو آتش به جانم ریخته
درد دل با تو سخنها بر زبانم ریخته
بند می آید زبانم تا به صحنت میرسم
گوئیا ظرف عسل روی زبانم ریخته
جنس من جور است کوهی از گناه آورده ام
آبرویم پای اجناس دکانم ریخته
دوره گردم آبرویم میفروشم میخری
پیش سلطان ترسم از سود و زیانم ریخته
پهن کردم سفره ای از عرش کنج خانه ات
روی سنگ صحنهایت خرده نانم ریخته
مُسطتیعم حاجیم چون آمدم بیت الرضا
دوور تا دور حرم اشک روانم ریخته
من نمیبینم تو هر دفعه بقل کردی مرا
عطر دستان تو لای گیسوانم ریخته
صحن گوهرشاد چیزی کم ندارد از بهشت
بوی سیب از هر کجایی می تکانم ریخته
در میان صحنهایت عشق من باب الجواد
صد هزاران بوسه اینجا از دهانم ریخته
هرکسی کرببلایی گشت مدیون شماست
این حکایت در میان دوستانم ریخته
آخر ماهی جواب ناله هایم را بده
جان بابای غریبت کربلایم را بده