بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#مهدی_نظری
ناگهان در واشد و مسمار پهلو را گرفت
دست شعله بی محابا پای گیسو را گرفت
پهلوی زخمی جدا و صورت نیلی جدا
یک غلاف بی مروت جان بانو را گرفت
با همان حالش به مسجد رفت دنبال علی
انتقام دستهای بستۀ او را گرفت
دست نامحرم چنان زد، بند دلها پاره شد
وای از دستی که از چشمان او سو را گرفت
آفتاب خانۀ حیدر غروبی تلخ داشت
فاطمه از اهل خانه ماه ها رو را گرفت
در سیاهیِ مدینه چشم او که تار شد
نیمۀ یک شب سپیدی آمد و مو را گرفت
دور از چشم علی هر شب که بانو ناله زد
زینب آمد خون روی زخم بازو را گرفت
با همان حالش برای قوت قلب علی
پاشد و از دستهای فضه جارو را گرفت
بعد از آن حیدر دگر آن حیدر سابق نشد
موقع برخاستن پهلو و زانو را گرفت
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت ، #گریز_گودال
#امیر_عظیمی
زهرا محلّ جلوه ی الله اکبر است
آیینه ی تمام نمای پیمبر است
کوثر عطیّه ایست خدا داده بر رسول
زهرا عطیّه، اُمّ اَبیها و کوثر است
هرگز کسی به مرتبه اش پی نمی برد
از ظرف عقل قدر مقامش فراتر است
با وحی و با حدیث و روایات یا به شعر
مدحش به هر زبان بشود نامکرر است
توحید بی ولایت او غیر شرک نیست
اصلاً ولای فاطمه توحید آور است
سِّرُالصّلات، حضرت صدّیقه هست و پس
ذات نماز مشتقِ انوار حیدر است
زهرا که انبیاء متوسّل به او شوند
حتماً مقامش از همه ی انبیا سر است
احمد برای دیدن او اذن می گرفت
جبرییل وحی بر در او حلقه بر در است
مثل قیامت است قیامش کنار در
این ابتدای قائله ی روز محشر است
از آتشی که بر در او شعله ور شده
در خون و اشک مردم دیده شناور است
در را شکست دشمن و رویش خراب کرد
از ضرب درب، تیزی مسمار بدتر است
تقصیر میخ بود که جان از تنش گرفت
از بس که ردّ ضربه ی آن، زخم پرور است
از داغ فاطمه دل سنگ آب می شود
اما حسین جنس غمش جور دیگر است
در قتلگاه تیزی مسمار دشنه شد
آن دشنه ای که روی سپیدی حنجر است
صورت به خاک خورده و در پنجه های شمر
موی حسین روبروی چشم خواهر است
زینب بیا و مادر ما را کمک بده
در قتلگاه این که فتاده است مادر است
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
یار ما هر نیمه شب که بر سر سجاده است
آنقدر آقاست یاد قوم نوکر زاده است
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه نیست
ما نمیخواهیم ورنه لطف او آماده است
گریه هایم کم شده یعنی که بی برکت شدم
بی حیایی من آخر کار دستم داده است
به دل سنگی من این حرف ها سودی نکرد
حل کار سنگ کی در طاقت سمباده است
امر مولا روی چشم و نهی مولا روی چشم
کار سختی نیست اصلا،عبد بودن ساده است
در تمام سالها من فکر خود بودم ولی
او دم خیمه به شوق دیدنم اِستاده است
فاطمیه جمع را یک کربلا مهمان کنید
قلب ما سینه زنان دربه بدر آن جاده است
بوی دود از خانه مولا به عالم میرسد
بوی دود از چادر آن بانوی آزاده است
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
▶️
یار ما هر نیمه شب که بر سر سجاده است
آنقدر آقاست یاد قوم نوکر زاده است
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه نیست
ما نمیخواهیم ورنه لطف او آماده است
گریه هایم کم شده یعنی که بی برکت شدم
بی حیایی من آخر کار دستم داده است
به دل سنگی من این حرف ها سودی نکرد
حل کار سنگ کی در طاقت سمباده است
امر مولا روی چشم و نهی مولا روی چشم
کار سختی نیست اصلا،عبد بودن ساده است
در تمام سالها من فکر خود بودم ولی
او دم خیمه به شوق دیدنم اِستاده است
فاطمیه جمع را یک کربلا مهمان کنید
قلب ما سینه زنان دربه بدر آن جاده است
بوی دود از خانه مولا به عالم میرسد
بوی دود از چادر آن بانوی آزاده است
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#ناصر_شهریاری
▶️
ذکر تسبیح ملائک ذکر نام فاطمه
او امام مرتضی ، حیدر امام فاطمه
ذکر یا حیدر دمادم شد کلام فاطمه
هست تا آخر - غدیر خم - پیام فاطمه
می دهد با چادری خاکی پیامی این چنین
نیست جز حیدر در این عالم امیرالمومنین
کیست او آنکس که ظلمت را چراغان می کند
سائل بی آب و نان را صاحب نان می کند
نه یهودی عالمی را او مسلمان می کند
تار و پود چادرش هم کار قرآن می کند
مِهر او مُهر قبولی عبادات همه ست
حجت حق بر امامان دو عالم فاطمه است
فاطمه آیه به آیه ، آیه های داور است
حُسن اسماء خدا ، آیات نور و کوثر است
هم نبی را دختر است و هم نبی را مادر است
چادرش در یاری دین ذوالفقار حیدر است
دیده ی دنیا ندیده تا ابد مانند او
می برد غم از دل حیدر گل لبخند او
غصه او نه غم دست و نه بازو بود نه
غصه ی او نه در و نه درد پهلو بود نه
غصه ی زهرا گرفتن از علی رو بود؟ نه
ضرب سیلی و جراحتهای ابرو بود؟ نه
غصه اش شب تا سحرها غصه ی پیغمبر است
غصه ی او غصه ی بی یاوری حیدر است
نیست چون زهرا به عشق مرتضی دلداده ای
پای مولا با شکسته دست و بازو ، مانده ای
نیست جز او در ره مولا ، ز پا افتاده ای
در غم مولای خود ، عجل وفاتی خوانده ای
پشت در آمد ، نمانَد رهبرش بی یار و کس
از نفس افتاد تا مولا نیفتد از نفس
دست بر پهلو به پیش دیده طفلان خود
ریسمان تا دید بر دست و سر قرآن خود
سوی مسجد شد روانه در پی جانان خود
آورد تا از دل اهل سقیفه جان خود
می زدند او را میان کوچه ها با هر چه بود
می زدند او را به پیش مرتضا با هر چه بود
دختر پیغمبر است بر دست و بازویش نزن
پیش چشم شوهرش سیلی تو بر رویش نزن
با غلاف تیغ بر بازوی بانویش نزن
پا به ماه است او لگد را سمت پهلویش نزن
مغرب روز دوشنبه فاطمه از حال رفت
از دوشنبه روضه ها تا جمعه ی گودال رفت
از دل گودال می آید صدای مادری
می زند بوسه به رگهای بریده خواهری
روی خاک افتاده بی سر غرق در خون پیکری
رفته از دست حسین انگشت با انگشتری
فتنه ای که پشت در پهلوی زهرا را شکست
کربلا هم آمد و پهلوی مولا را شکست
⏹
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
آشوبِ فتنه در مدینه قائله انداخت
دیوارِ بیت وحی را از شاکله انداخت
آتش زبانه میکشید از خانهی مولا
این شعلهها در آسمانها ولوله انداخت
دنیا به عاشقها همیشه سخت میگیرد
مابین زهرا و علی هم فاصله انداخت
جای غلافِ تیغ بر بازوی مادر ماند
یک دست او را از قنوت نافله انداخت
آن دست که با ریسمان، دستِ علی را بست
در کوفه دور دست زینب سلسله انداخت
ثانیِ ملعون در مدینه ظلم کرد اما
در کربلا تیر جفا را حرمله انداخت
✍ #محمدحسین_مهدی_پناه
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
پشت در جانِ علیِ مرتضی افتاده بود
دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته
آیهای از سورهی کوثر جدا افتاده بود
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
پای دشمن باز شد، زهرا ز پا افتاده بود
مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته
لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود
فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت
کل قرآن در میان کوچهها افتاده بود
کاش ای آتش! بسوزی در شرار قهر حق
هُرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود؟!
مادر مظلومه میپیچید پشت در به خود
دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود
فاطمه نقش زمین گردید «میثم» آه آه
فاطمه نه، بلکه ختمالانبیا افتاده بود
✍ #غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
سرنوشت آن گل پرپر نمیدانم چه شد
شرح این خونگریه را آخر نمیدانم چه شد
احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود
آن سفارشهای پیغمبر نمیدانم چه شد
روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت
آشیانش سوخت، بال و پر نمیدانم چه شد
چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد
«در» که کلاً سوخت، میخ در نمیدانم چه شد
بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید
حالت گلبرگ نیلوفر نمیدانم چه شد
شد فدک سیراب از سرچشمهی پهلوی او
لالههای رسته بر بستر نمیدانم چه شد
دستهای شوهرش زخمی شد از ردّ طناب
ریسمان بر گردن حیدر نمیدانم چه شد
هیچ کس قبر شریفش را نمیداند کجاست
آخرِ این قصه را دیگر نمیدانم چه شد
✍ عباس احمدی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
مغتنم ديدند صبر رو به پايان مرا
آتش آوردند نمرودان گلستان مرا
آرزوهاي مرا در پشت دَر آتش زدند
كاش ميبستند جاي دست، چشمان مرا
دست من بسته ولي دست مغيره باز بود
زد تو را تا که بگيرد زودتر جان مرا
حرف ناموسش كه شد ايوب صبرش سر رسيد
باتو سنجيدند بين كوچه ايمان مرا
در نهانِ چشم من اشك است مهمان سالها
ظلم بيرون ميكشد از خانه مهمان مرا
✍ #محسن_عرب_خالقی