#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#غزل
ما را کجا به کوی تو ممکن بود وصول؟
کآنجا خیال را نبود قدرت نزول
طول زمان هوای تو از سر به در نبرد
اصلی بود محبّت و اَلاَصلُ لایَزول
گفتم به عقل چاره کنم درد عشق را
غافل از اینکه عشق بود آفت عقول
درویشم و به هیچ قناعت همیکنم
بگذاردم به خویش اگر نفس بوالفضول
اوّل رفیق باید، آنگه طریق، از آنک
باید رفیقِ خضر شدن، نی مرید غول
گر باخبر شوی ز بقای پی از فنا
اندر فنای نفس چو نیکان شوی عجول
آسودگی نیابی، در عرصهٔ جهان
گر بسپری بسیط زمین را به عرض و طول
در حیرتم که شادی و عیش جهان کهراست؟
هستند چون فقیر و غنی هر دو تن ملول
از آن زمان که بار امانت قبول کرد
معلوم شد که آدم خاکی بود جهول
چشم امید نیست به هیچ آستان مرا
الّا به آستانهٔ فرخندهٔ بتول
امّ الائمة النّقبا، بانوی جزا
نورالهدی، حبیبهٔ حق، بضعة الرّسول
زهرا که زَ امر حق پی تعیین جفت او
در شب نمود زهره به کاخ علی نزول
صدّیقه، آنکه کرده پی کسب عزّ و جاه
روح الامین ز روز ازل خدمتش قبول
در وصف ذات پاک و کرامات بیحدش
گردیده نطق الکن و حیران شود عقول
باشد «محیط» شاد ز یمن ولای او
در روز رستخیز که هر کس بود ملول
#میرزا_محمد_قمی
#محیط_قمی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین