eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
39.9هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
366 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺 مدیریت وتبلیغات👇تبلیغ پزشکی نداریم @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام اربعینِ حضرت سیدالشهدا علیه السلام به نفسِ حاج حسن خلج •✾• •┄┅═══••↭••═══┅┄ @majmaozakerine •┄┅═══••↭••═══┅┄• از جانِ خود اگر چه گذشتم به راحتی دل کنده ام ولی ز تنت با چه زحمتی می خواستم به پات سرم را فدا کنم اما به خواهر تو ندادند مهلتی ... *برا مردنم بهم وقت نمیدادن .. دشمن از یه طرف مهلت نمیداد من جونمُ فدات کنم بچه هات از یه طرف .. تا میخواستم فدایِ تو بشم میدیدم اینا تو خطرن خودمو سپر میکردم .. تا یه قدم می آمدم برات بمیرم صدا نالۀ رقیه میومد .. امروز اومد نشست کنارِ قبر حسین گفت حالا که تموم شده عزیزم .. حالا که هر چی بود گذشت حسین .. اما یه سوال دارم حسین :* بهتر نبود جایِ تو من کشته میشدم ؟ آقا بهتر نبود جایِ تو ما کشته میشدیم *آقا جان کاش همۀ اولین و آخرین میمردن ، یه مو از سرت کم نمیشد ..* بهتر نبود جایِ تو من کشته میشدم ؟ بی تو چگونه صبر کنم با چه طاقتی از بس برای زخم لبت گریه کرده ایم *چوبُ دست گرفته بود هی با لبایِ حسین بازی میکرد ..* از بس برایِ زخم لبت گریه کرده ایم چشمی ندیده ام که ندیده جراحتی شاعر : @majmaozakerine ┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
|⇦•رفت و غمخانه شد از.. و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ کربلایی علی کرمی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● رفت و غمخانه شد از غصه سرای من و او گرچه مانده است بجا خاطره های من و او یاد ایّام نشستن سر یک سفره بخیر خانه ای بود پُر از لطف و صفای من و او روزهایی که صمیمانه به من میخندید و عجب حال خوشی داشت هوای من و او ما از آن زندگی ساده چه راضی بودیم و رضا بود خدا هم به رضای من و او بستری بود ولی هم سخن خوبی بود جریان داشت در این خانه صدای من و او بستری بود ولی نبض دلم دستش بود و مجال نفسی بود برای من و او با همان دست شکسته چه دعایی میکرد مردمی را که نماندند به پای من و او مردمی را که به این مسئله واقف بودند که دو عالم همه هستند گدای من و او هدف اصلی دشمن من و زهرا بودیم کشته شد محسنم آنروز بجای من و او... شاعر : ــــــــــــــــــ یک بار هم برای شفایش دعا نکرد غیر از وفاتِ خویش زِخدا مسئلت نداشت عالم کنارِ من همه در امنیت ولی زهرا درونِ خانۀ من امنیت نداشت شرمنده ام خانۀ امنی نداشتم .. @majmaozakerine
بسم ‌الله الرحمن الرحیم وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید اشک سر بریده در آمد که پاگذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت با دین سر مقابله در مجلس یزید دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست مطرب میان هلهله در مجلس یزید بزم شراب بود و چه کردند پای تشت رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید ای وای، بین جام شراب و سر امام چندان نبود فاصله در مجلس یزید بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید شد اشک چشم، بغض و بدل کرد اینچنین آتش فشان به زلزله در مجلس یزید صحبت که از خرید و فروش کنیز شد افتاد باز ولوله در مجلس یزید خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد از دست إبن آکله در مجلس یزید @majmaozakerine
karemi_babolharam_fatemiye.mp3
4.68M
حضرت زهرا سلام الله علیها و غمخانه شد از غصه سرای من و او گرچه مانده است بجا خاطره های من و او یاد ایّام نشستن سر یک سفره بخیر خانه ای بود پُر از لطف و صفای من و او روزهایی که صمیمانه به من میخندید و عجب حال خوشی داشت هوای من و او ما از آن زندگی ساده چه راضی بودیم و رضا بود خدا هم به رضای من و او بستری بود ولی هم سخن خوبی بود جریان داشت در این خانه صدای من و او بستری بود ولی نبض دلم دستش بود و مجال نفسی بود برای من و او با همان دست شکسته چه دعایی میکرد مردمی را که نماندند به پای من و او مردمی را که به این مسئله واقف بودند که دو عالم همه هستند گدای من و او هدف اصلی دشمن من و زهرا بودیم کشته شد محسنم آنروز بجای من و او... شاعر : ــــــــــــــــــ یک بار هم برای شفایش دعا نکرد غیر از وفاتِ خویش زِخدا مسئلت نداشت عالم کنارِ من همه در امنیت ولی زهرا درونِ خانۀ من امنیت نداشت شرمنده ام خانۀ امنی نداشتم علی کرمی @majmaozakerine
وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید اشک سر بریده در آمد که پا گذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت با دین سر مقابله در مجلس یزید دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست مطرب میان هلهله در مجلس یزید بزم شراب بود و چه کردند پای تشت رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید ای وای، بین جام شراب و سر امام چندان نبود فاصله در مجلس یزید بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین آتش فشان به زلزله در مجلس یزید صحبت که از خرید و فروش کنیز شد افتاد باز ولوله در مجلس یزید خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد از دست إبن آکله در مجلس یزید