eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
38.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
360 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید مدیریت👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه حرامه.... رهاش کن؛  مگه نمی‌دونی امامه؟ ماه حرامه.... حسین زیر دست و پای ِ ازدحامه..... کجای کاری خیمه قیامته حسین... خبر نداری..... کجای کاری نبودی شمر ُ از تو خیمه در بیاری ..... بمیره زینب چجوری پیرهنت رو پس بگیره زینب؟ بمیره زینب انقده رو نزن به شمر....که دیره زینب واسه نفس گرفتن _تا خیمه برنگشته کمتر بهش بخندین _سنی ازش گذشته این همه شر شد چرا دعای زینب تو بی اثر شد این همه شر شد تو دست و پا زدی و شمر کلافه تر شد و ان یکاد الذین کفروا نیزه فروشد به تنت وان یکاد الذین کفروا خودت بگو از کفنت ➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آخرش یه روزی از عشق تو میمیرم من امام حسینی ام همینه تقدیرم میرسی به داد من تو خونه ی قبرم آخرین روضه ی خونگیمو میگیرم حسرت میخورم که پای علم کم سینه زدم کم گریه کردم حسرت میخورم از اینکه چرا دور از کربلا کم گریه کردم کاش بیشتر به روضه رفته بودم یه یاحسین بیشتر گفته بودم جانم امام حسین جانم **** منی که گریه کنه روضه ی گودالم الهی زنده باشم محرم امسالم مَلَکِ رو شونم از نوکری ارباب شب و روز نوشته تو نامه ی اعمالم حیفه زندگی طی شه بی حسین هر قلبی حسین بیت العزاته هر ناممکنی با تو ممکنه عاشق ساکن کرب و بلاته من اعتقادم به تو کم نمیشه هیچ جا شب جمعه حرم نمیشه جانم امام حسین جانم ➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اضطراب حرم از تشنگی مشک تو نیست! بی علمدار شدن رنگ پریدن دارد ...🖤 تاسوعای حسینی تسلیت باد🥀
🖤 🖤🥀🖤فرارسیدن             🖤🥀🖤تاســــــــوعا        🖤🥀🖤و عاشورای    🖤🥀🖤حسینی(ع) 🖤🥀🖤ایام ایثار 🖤🥀🖤عشـــــق 🖤🥀🖤بندگــــی 🖤🥀🖤و آزادگی    🖤🥀🖤بر شـما      🖤🥀🖤دوستان         🖤🥀🖤عزیــز و             🖤🥀🖤 گــــرامی                  🖤🥀🖤تسلیت بــاد. 🖤
اللهم عجل لولیک الفرج (55).mp3
923.5K
خدا به حنجر بریده       عجّل فرج به پیکر در خون تپیده   عجّل فرج خدا به زخمی تو گودال      عجّل فرج به مادری که رفته از حال    عجّل فرج به پیکری که گشته صدچاک                                       عجّل فرج به کشته ی مونده روی خاک                                       عجّل فرج به گیسوی سپید ارباب      عجّل فرج به جسم مونده توی آفتاب عجّل فرج خدا به حق کام عطشان   عجّل فرج به پیکر زخمی و عریان     عجّل فرج خدا به رأس روی نی ها    عجّل فرج به تشنه لب، کنار دریا      عجّل فرج خدا به سینه ی شکسته    عجّل فرج به اعضای از هم گسسته   عجّل فرج خدا به ماه روی نی ها      عجّل فرج به پیکر رها تو صحرا        عجّل فرج ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.. سربند مهدوی: دوباره وقت ماتم شد              بیا صاحب عزای ما کجای مجلسی آقا            بخوان روضه برای ما فدای اشک خونینت              وَ آن قلب صبور تو میان روضه ها داریم                 دعا بهر ظهور تو به حقّ حضرت زینب           بده اذن فرج یا رب.... ▪️▪️▪️▪️ امان از قلب بی تابت شده هنگام عاشورا برای تو غریب عصر صدقه می دهم آقا بیا ای منتقم دیگر ببین که عمّه بدحال است چگونه او ببیند که حسینش بین گودال است به حقّ حضرت زینب بده اذن فرج یارب ▪️▪️▪️▪️ صبوری کن تو ای خواهر که هنگام جدایی هاست ببینی بر فراز تل حسینت بی کس و تنهاست با قتل صبر من اینجا شوی تو خون جگر خواهر ببینی چکمه بر سینه هزاران زخم روی پیکر سرم از تن جدا گردد تنم در خون رها گردد به حقّ حضرت زینب بده اذن فرج یارب ▪️▪️▪️▪️ صبوری کن عزیز من زمان بوسه بر حنجر ببینی زیر دست و پا رود با کینه ها پیکر سر پیراهن کهنه جلوی تو شود دعوا ببینی غارت خیمه زمان حمله ی اعداء تو می مانی و غارت ها به تو گردد جسارت ها به حقّ حضرت زینب بده اذن فرج یارب ▪️▪️▪️▪️▪️ شوی تو همسفر خواهر با خیل قاتلان من بمیرم بی پناهی تو میان طعنه ی دشمن سوار ناقه ی عریان شوی با کوهی از غمها ببینی در مسیر شام به روی نی سر من را شکسته می شود در شام سر تو و سر ایتام به حقّ حضرت زینب بده اذن فرج یا رب ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
رأست بریده است ولی از قفا چرا هر جات زخمی است ولی با عصا چرا انگشترت اگر چه رسیده به ساروان انگشت تو شده ست ز دستت جدا چرا هر سو نشانه از بدنت مانده و شده هر عضو تو ز جای خودش جابه جا چرا این پیکری که کلّ محیطش شده ست زخم رفته به زیر مرکب ده بی حیا چرا این پاره پاره پیکر ِ بی غسل و بی کفن گردیده در میان بیابان رها چرا رأس تو را اگر چه ز کینه بریده اند دیگر شده ست سربه سر نیزه ها چرا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
سروده ی شب عاشورا در کربلا😭😭😭 ای بی پناه کربلا در بین گودال رفتی به زیر دست و پا در بین گودال یک جای سالم که نداری خورده از بس نیزه به جای نیزه ها در بین گودال یک پیرمرد بد دهن آمد تو را زد با بغض حیدر با عصا در بین گودال آمد سنان و شد تداعی داغ کوچه زد بر تو سیلی بی هوا در بین گودال هر استخوان سینه ی تو جابه جا شد از چکمه ی یک بی حیا در بین‌ گودال هرنقطه ای که بوسه زد احمد شده زخم با بوسه ی تیغ جفا در بین گودال یک گوشه افتاده تن صدپاره ی تو یک گوشه انگشت جدا در بین گودال هر کس به تو زخمی زده هم با سلاحش هم با زبان ِ ناسزا در بین گودال با ضربه های خنجر کُندی به زحمت رأست جدا شد از قفا در بین گودال چل نعل تازه آمد و چل سو تنت رفت شد عضوعضوت جا به جا در بین گودال در کربلا هر کافری غسل و کفن شد اما تن تو شد رها در بین‌ گودال ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جدال می کنن خونتو تو قتلگاه حلال می کنن هوار می زنن تو رو هم پیاده هم سوار می زنن تنت پاشید خون تن بی کفنت پاشید جوری زدن که جوشنت پاشید صورت مثل حسنت پاشید سرو بردن عمامه ی پیغمبر و بردن نعلین و خود و سپر و بردن انگشت، با انگشترو بردن (علی المظلوم۳ واویلا) چقدر میزنن به تلافی حنین و بدر میزنن کتک می زنن هی به زخم بچه ها نمک می زنن دیگه دیر شد تو قتلگاه زینبتم پیر شد تن تو غرق نیزه و تیر شد حرمله تازه واسه ما شیر شد سوی نیزه دویدم و تا پهلوی نیزه دیدم توی هیاهوی نیزه سر تو رو زدن روی نیزه (علی المظلوم۳ واویلا) نگاه می کنن روزگار خیمه رو سیاه می کنن عذاب می کنن خیمه رو رو سرمون خراب می کنن چه غوغا شد عزای انسیه ی حورا شد پای حرومی به حرم وا شد یه قتلگاه تو خیمه بر پا شد تلاطم شد خیمه پر از شعله ی هیزم شد رقیه زیر دست و پا گم شد عمه اسیر چشم مردم شد (علی المظلوم۳ واویلا) محرم ۱۴۴۴
❣﷽❣ ⚜ گواهی می دهد چشم تر من که گردون ریخت خون در ساغر من سنین کودکی را طی نکردم که رحلت کرد جدّ اطهر من ز پا افتاد زیر تازیانه در ایّام جوانی مادر من به طفلی شد نصیبم خانه داری به جای مادر غم پرور من پس از چندی پدر را دادم از دست کزاین غم سوخت جان در پیکر من دمی که خون ز حلق مجتبی ریخت دو دریا شد ز خون، چشم تر من خودم دیدم به یک روز از دم تیغ به خون غلطید، هجده یاور من همه بار سفر بستند و رفتند دریغا اکبر من اصغر من گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند ز خوناب جگر ساغر گرفتم گلاب خون ز چشم تر گرفتم سراغ لالۀ خونین خود را ز تیر و نیزه و خنجر گرفتم دو دریا خون فشاندم از دو دیده گُلم را همچو جان در بر گرفتم سلام از عمق جان گفتم به جانان جواب از پیکر بی سر گرفتم به هر زخم تنش کردم نظاره نشان از بوسۀ مادر گرفتم در آن گودال خون، شکرانه گفتم مدال صبر، از داور گرفتم برات گریه را بر شیعه تا حشر ز لبخند علی اصغر گرفتم علمداریِ میدان سخن را هم از زهرا هم از حیدر گرفتم گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند بیابان باغ و مقتل آشیانه حسینم واحسینایم ترانه الهی چون نسوزم کز درونم زند جای سخن آتش زبانه که دیده بلبل از تنها گل خود جدا گردد به ضرب تازیانه؟ خودم دیدم که قاتل پنجه انداخت بر آن موئی که زهرا کرد شانه خودم دیدم بر اندام گلم ریخت ز چشم فاطمه اشک شبانه خودم دیدم ز رگ های بریده صدا می زد مرا در آن میانه خودم دیدم که در مقتل کشیدند به سیلی، ناز طفل نازدانه گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند گلم را، خار صحرا پیرهن بود غبار و خاک و خون او را کفن بود سرش بر نی به لب ذکر خدا داشت گلوی پاره با من همسخن داشت خودم دیدم که از بالای نیزه چهل منزل نگاه او به من بود خودم دیدم به صحرا یوسفم را که جسمش پاره تر از پیرهن بود خودم دیدم نشان سُمّ اسبان عیان بر روی آن خونین بدن بود خودم دیدم عزادار حسینم محمّد، فاطمه، زهرا، حسن بود خودم دیدم که جسم باغبانم سراپا باغ گل، از زخم تن بود گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند جدائی سخت تر از ترک جان بود فراق یار، مرگ بی امان بود دلم چون جسم یارم، پاره پاره دو چشمم چون گلویش خون فشان بود عنان دل به پای یار بسته عنان ناقه دست ساربان بود کنار جسم هجده محرم خویش مرا جا در صف نامحرمان بود خدا داند به چشم خویش دیدم که اشک ناقه ها بر من روان بود تنم با کاروان می رفت امّا روانم پیش آن سرو روان بود ز بانگ واحسینا شد یقینم که زهرا در میان کاروان بود رها کردم به صحرا ماه خود را که تنها آفتابش سایبان بود دگر باغم، نه گل نه باغبان داشت خزان بود و خزان بود و خزان بود گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند مرا تا شامیان دیدند در شام به اشکم فاش خندیدند در شام تمام شهر را بستند آئین بساط سرخوشی چیدند در شام به جای تسلیت، بر گرد سرها زنان شام، رقصیدند در شام به گردم هیجده خورشید خونین فراز نی درخشیدند در شام خدا داند که زن های یهودی به فرقم خاک پاشیدند در شام تمام طایران گلشن وحی بسان جوجه لرزیدند در شام زن و مرد و بزرگ و کوچک آن روز لباس عید پوشیدند در شام گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند به محمل ماه تابان را که دیده؟ به نی مهر درخشان را که دیده؟ درون طشت، ذکر حق که گفته؟ به زیر چوب، قرآن را که دیده؟ به پای صوت روح افزای قرآن نشاط می گساران را که دیده؟ کنار سفرهء رنگین قاتل سر خونین مهمان را که دیده؟ زبانم لال، بین می گساران ولیّ حیّ سبحان را که دیده؟ دهن خشک و لب از خون جبین تر شکسته دُرج دندان را که دیده؟ دل شب گوشهء ویرانهء شام وصال روح و ریحان را که دیده؟ گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند دریغ از لاله های پرپر من ز هفتاد و دو خونین اختر من خودم دیدم سر پاک حسینم جدا شد پیش چشم مادر من خودم دیدم که در خون دست و پا زد به روی دست بابا اصغر من خودم دیدم که پامال خزان شد گل من یاس من نیلوفر من خودم دیدم که هجده سر چو خورشید همه گشتند بر گرد سر من خودم دیدم که سرها گریه کردند بر احوال دل غم پرور من خودم دیدم که افتاد از سر نی سر محبوب از جان بهتر من به آن بلبل که در شام خرابه دل شب پر زد و رفت از بر من بخوان این بیت را میثم هماره ز سوز سینهء پر آذر من گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند (آقای غلامرضا سازگار)
بسم الله الرحمن الرحیم آنقدر ناله شدم تا جگرم ریخت حسین آنقدر اشک که مژگان ترم ریخت حسین موی من تار به تارش شده پیش تو سفید مثل پائیز شدم برگ و برم ریخت حسین منکه پیرِ تو شدم پیرتر از این مپسند به جوانِ تو قسم بال و پرم ریخت حسین  نکن ای صبح طلوع ، کاش نیاد که فقط غم عالم به دلِ شعله‌ورم ریخت حسین حق بده خاک به روی سرِ خود می‌ریزم فکرِ فردات چه خاکی به سرم ریخت حسین خار در پشت حرم چیدی ودستت خون شد زخمِ دستِ تو که دیدم جگرم ریخت حسین در میان حرمت حرفِ امان نامه شده دیدم اشکی که زِ چشمِ قمرم ریخت حسین کُشت دلشوره مرا حال رُبابت بد شد طفلِ بی شیر  بهم دور و برم ریخت حسین زود برگرد مدینه که نگویم فردا بعدِ تو جمع حرامی به حرم ریخت حسین تا نگوید لب گودال  سکینه با من آنقدر زخم زدندش ،  پدرم ریخت حسین تا نبینی به کنار دو سه‌تا طفل یتیم خیمه‌ی شعله وری روی سرم ریخت حسین تا نبینی که به  حال من و تو می‌خندد آنکه شلاق به پشت و کمرم ریخت حسین تا رُبابت به سر ِنیزه اشاره نکند وای از سنگ ببین که پسرم ریخت حسین حق بده جان بکَنَم پیشِ تو از حال روم تو بگو من چه کنم جای تو گودال روم (حسن لطفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم کشتی شکست خورده‌ی طوفان گریه‌ایم امشب عجیب بی سر و سامان گریه‌ایم ما غیرِ گریه پیش تو چیزی نداشتیم این آبروی ماست به قربان گریه‌ایم با رو به کربلا شده شاید که جان دهیم یا اینکه رو به سوی خراسان گریه‌ایم وقتی نداشتند حُرمتِ مهمان کربلا حُرمت نگاه داشته مهمان گریه‌ایم دامان لطف را نکش از دست های ما جان تو دلشکسته به دامان گریه‌ایم   یعقوب چشم‌های شما هم سفید شد یوسف کجاست خسته‌ی کنعان گریه‌ایم با گریه زخمهای شما خوب می‌شود حیران چشمهای تو حیران گریه‌ایم بیچاره‌های امشب احوال زینبیم آواره‌های شام غریبان گریه‌ایم امشب صدای پای عمو میرسد هنوز فردا میان خیمه‌ی سوزان گریه‌ایم امشب هنوز حس یتیمی نیامده است فردا اسیر هِق‌هِقِ طفلان گریه‌ایم (حسن لطفی)