#سبک_روضه /*بخش اول صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب است و غم و درد و الم و تابش مهتاب، در آن شهر پر از ظلم، به جز مردم یک خانه، همه خواب، همه خواب، و جز هِق هِق آهستهی یک مرد، و یا نالهی آرام دو سه کودک بی تاب، اگر گوش کنی می شنوی زمزمهی ریختن آب
اگر چه همه خوابند، ولی در دل آن خانه پر از ماتم و غوغاست، که این شب، شب بی مادری زینب کبراست، شب اصلی ضربت زدن حضرت مولاست، شب غسل گل یاس علی حضرت زهراست
علی بود وَ یک زانوی لرزان، علی بود و غم تازه یتیمان، علی بود وَ آن اشک روان، سینهی محزون پر از درد، وَ آن گریهی پنهان، علی بود، وَ یک یاس شهیده، همان شیر خدا، حیدر کرار وَ رنگی که ز رخسار پریده، همان فاتح خیبر، که قدش سخت خمیده، علی بود، همان همسر زهرا، که چندی است به جز فاطمه از مردم آن شهر سلامی نشنیده، علی بود وَ رخسارهی زهرا که سه ماه است ندیده
علی بود و دلی خسته در آن بارش غمها، علی بود وَ اسماء، کنار بدن خستهی زهرا، در آن نیمه شب ساکت و خلوت، همان نیمه شب غصه و غربت، شب هجر، شب اوج مصیبت، شب مرگ علی، شب مرگ گل یاس، علی کرد نگاهی سوی اسماء، که بریز آب روان بر روی گلبرگ گل یاس
وَ با اشک نگاهی به تن فاطمه اش کرد و چنین گفت: عزیز دل حیدر، مددی کن که دهم غسل تنت را، کمک کن که بشویم بدنت را، وَ با نام خدا غسلِ گل یاس شد آغاز، خدا داند از آن لحظه که شد چشم علی سوی گلش باز
علی بود وَ قلبی که به اندازهی یک فاطمه غم داشت، علی بود وَ بازوی کبودی که ورم داشت
قسمت دوم⬇️
وَ دستان علی بر گل زخم بدن فاطمه اش خورد، علی زنده شد و مرد، نفس در دل او حبس شد و سوخت، علی چشم به چشمان گلش دوخت، وَ آن بغض که در سینه نهان داشت رها شد، دوباره قد او خم شد و تا شد، وَ روح از بدنش رفت و جدا شد، سرش را به روی شانهی دیوار زد و زار زد و گفت:، نگفتی به علی فاطمه یک بار، از این زخم وَ از قصهی دیوار، از این اذیت، آزار، از این سینه و از لطمهی مسمار، خدایا چه کند حیدر کرار؟!
همه عالم هستی، فغان گشت و ز آه دل آن رهبر مظلوم، وَ از اشک یتیمیّ حسین و حسن و زینب و کلثوم، به جز زمزمهی ریختن آب، از آن خانه صدائی به سما رفت، که تا عرش خدا رفت، صدای طپش یک دل خسته، که بندش شده پاره وَ از ریشه گسسته، صدای کمرِ کوه، که از غصه شکسته
فقط آه کشید آه، علی با مدد فاطمه استاد روی پا، وَ چنین گفت به اسما، بریز آب به روی گل حیدر، ولی سعی کن آرام بریزی که یاسم شده پرپر، بریز آب ولی سعی کن آرام بریزی که گلم خستهی خسته است، بریز آب ولی سعی کن آرام بریزی، که پهلوش شکسته است
علی شست تنش را، و َبا گریه چنین گفت به زهرا: شدی پرپر و این شهر نفهمید، که گل طاقت این اذیت و این همه آزار ندارد، تو رفتی و علی یار ندارد، وَ در مردم این شهر طرفدار ندارد، گذشت از من و تو قصه ولی کاش به گلبرگ شقایق بنوسیند، که گل تاب فشار در و دیوار ندارد ...
*شاعر: #حاج_علی_انسانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
📋 غسل شبانه حضرت زهرا (س)
#متن_روضه /*بخش دوم صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_حضرت_رقیه (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شروع کرد بندهای روسری رو آروم آروم گرههاش و باز کرد، تا اومد گره رو باز کنه دید حسن یه فریادی زد:« آه! مادر». راز بین حسن و مادر برملا شد.
امیرالمومنین به امام حسن و امام حسین گفت:« من و اسماء این بدن و غسل میدیم فقط شما مواظب زینب باشید، زینب نباید خون ببینه؛ زینب نباید بازوی شکسته ببینه؛ زینب نباید این صحنهها رو ببینه؛ ولی بزار زینب ببینه، بزار زینب نگاه کنه غسل شبونه رو یاد بگیره؛ بزار زینب غسل زیر پیراهن و یاد بگیره؛ بزار زینب غسل بدن شکسته رو بلد بشه؛ یه شبی این غسل به دردش میخوره.
زن غساله اومد این بدن و غسل بده دیدن عقب عقب داره فرار میکنه. کجا؟! من این بدن و غسل نمیدم. همه جای این بدن شکستهست، همه جای این بدن سیاهه...
یهو بیبی بدو بدو اومد کار خودمه من یاد گرفتم، من اون شبی که مدینه بابام بدن مادرم و غسل میداد یادمه بلدم؛ بلدم چه جوری غسل بدم.
بابام اینجوری غسل میداد؛ بابام به اسماء میگفت اسماء آروم آب بریز...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ⬇️⬇️
Fadaeian_Shahadat Hazrat Zahra 14020926_02.mp3
25.9M
#روضه قسمت دوم
#شهادت_حضرت_زهرا_س
🎤حاج سید رضا نریمانی
@majmazakerinee
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
📋 تشییع شبانه خانم فاطمه زهرا (س)
#متن_روضه
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غسل تموم شد، بچهها معلومه یه طرف دیگهای بودند غسل مادر و ندیدند. صدا زد علی:« حسن! حسین! بیاین برای آخرین بار مادرتون و ببینید. فقط آروم، کسی بلند گریه نکنه».
میخواد بند آخر کفن و ببنده حسن و حسین اومدند خودشون و انداختند رو بدن بیجان مادر. امیرالمومنین قسم میخوره میگه به خدا قسم دیدم بندای پایینی کفنم باز شد. دوتا دستاش و از توی کفن بیرون آورد. دستاش و بیرون آورد یکی گردن حسن، یکی گردن حسین. سه ماهه اینجوری حسین و بغل نگرفته، سه ماهه اینجوری حسن و بغل نگرفته...
یکی گردن حسن، یکی گردن حسین. شاید چند ثانیهای، چند دقیقهای این صحنه طول کشیده باشه. سریع از آسمان ندا اومد یاعلی! بچهها رو از بدن فاطمه جدا کن، ملائکه طاقت دیدن ندارن...
قربونت برم حسینم بسه دیگه، حسنم بسه؛ دورتون بگردم بسه دیگه؛ ببینید زینبم داره نگاه میکنه، بلند شید. شما مردای این خونهاید بلند شید، زینب داره نگاه میکنه الان جون میدهها بلند شید...
بچهها رو با نوازش از رو بدن مادر جدا کرد، کار تموم شد. صدا زد:« حسن!».
- جونم بابا
- بدو برو سلمان و خبر کن. دیگه من طاقت ندارم، دیگه پاهام نمیکشه؛ بگو سلمان اقلاً بیاد کمک کنه.
حسن بدو رفت در خونهی سلمان زد، سلمان! بدو خودت و برسون. چه خبره؟! شبیه چی شده؟!
- آخ سلمان مادرم و بابام شسته میخوایم ببریم.
- شبیه؟! توو دل این شب، توو این تاریکی؟!
- آره.
- چرا به ما نگفتی؟!
- مادرم سفارش کرده کسی نباشه، کسی نشنوه، کسی نبینه.
سلمان بدو بدو اومد، اومد توو خونهی مولا، وای چه خبره توو خونه! وسط حیاط خونه یه تابوت گذاشته، بدنم یه طرفه علیم یه طرف زانوهاش و بغل گرفته؛ حسینم یه طرف، زینبم یه طرف...
همچین که سلمان اومد توو خونه، علی چشمش به سلمان خورد آه! سلمان...
سلمان و بغل گرفت انقدر دوتایی گریه کردند. سلمان دیدی چی شد؟! سلمان دیدی مردم شهر با علی چی کار کردند ؟!
- آقا به من بگو چی کار کنم؟! چه کاری از دست من برمیاد؟!
- سلمان کمک علی باش، تو از مایی؛ کمک من کن؛ من دیگه دستام، بازوهام، پاهام طاقت نداره.
امیرالمومنین فرمود:« سلمان! تو کمک من باش، من جلوی تابوت و میگیرم تو هم عقبتر؛ تابوت و بلند کردند. یهو دید بچهها
- بچهها شما هم میخواید بیاید؟!
- قول باید بدیدا، همین الان به بابا قول بدید توو کوچه حرفی نزنید؛ داد نزنید، گریه نکنید.
- باشه بابا. فقط به ما اجازه بده بیایم تشییع جنازه.
آروم آروم تابوت و بلند کردند، به عزت و شرف لا اله الا الله.
توو کوچه امیرالمومنین جلوی تابوت داره میره، بچهها هم عقب تابوت دارن میان. یهو یه نقطه از کوچه که رسیدن دیدن حسن رو زمین نشست. تابوت و زمین گذاشتن زیر بغلای حسن و گرفتند؛ چی شده؟! چرا اینجوری گریه میکنی؟! مگه قول ندادی داد نزنی؟! صدا زد: سلمان! دست به دل حسن مگذاز، این چیزی که من اینجا دیدم نه حسین دیده، نه بابا علی دیده. یه رازی بین من و مادر بوده توو این دلم مونده بزار الان بگم همه بفهمند چرا من اینجوری دارم گریه میکنم.
سلمان! همینجا با مادر میرفتیم، دست توو دست مادر. مادر با من حرف میزد؛ مادر دست من و گرفته بود؛ من و میکشوند به سمت خونه. اما یه مرتبه دیدم روبهرومون چند نفر جلومون و گرفتند.
کجا؟!
من اومدم جلو فهمیدم اینا برای چی اومدند، سلمان! یه مرتبه دیدم دستش رو بالا برد، نه یه دست دو دستش و بالا برد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
Fadaeian_Shahadat Hazrat Zahra 14020926_03.mp3
22.07M
#روضه قسمت سوم
#شهادت_حضرت_زهرا_س
🎤حاج سید رضا نریمانی
@majmazakerinee
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#سبک_زمینه
با نوای حاج سید رضا نریمانی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگرچه حیدر تنهاست
سپاه حیدر زهراست
پناه زهرا حیدر
پناه حیدر زهراست
دم در شد / چه نبردی و چه پیکاری
علی دارد / چه فدایی و چه غمخواری
که زهرا داشت / چه حمایت و چه ایثاری
ز شعله با خبر شد
کنار در سپر شد
کسی نماند و زهرا
فدایی حیدر شد
« وای مادر؛ وای مادر»
در آتش غم حیدر
در آتش در زهرا
حبیب زهرا حیدر
خلیل حیدر زهرا
دل زهرا / دل مرتضی از آن غم سوخت
دل حیدر / دل فاطمه چه با هم سوخت
در آن آتش / به خدا که قلب عالم سوخت
دوباره ظلم نمرود
دوباره آتش و دود
سپاه حیدر تنها
میون شعلهها بود
« وای مادر؛ وای مادر»
عزیز حیدر آمد
شکسته پهلو برگشت
کنار آن در آمد
شکسته بازو برگشت
علی بود و / دل کوچه غرقِ غوغا شد
علی بود و / درِ خانه با لگد وا شد
علی بود و / غم او فراقِ زهرا شد
دوباره داد و فریاد
هجوم ظلم و بیداد
کنار در ای فضه
بیا که زهرا افتاد
« وای مادر؛ وای مادر»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
❃﷽❃
#سینه_زنی
#امام_زمان_عج
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک:موج پرچم به فرمان ام البنینه....
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
مــوج دریــا بــه فـــرمان صـــاحبْ زمـــانه
دشت و صحــرا به فرمان صــاحبْ زمـــانه
وقتی می بینی عالــم ســـر جاشـــه یعـــنی
کـــل دنیــــا بـه فـــرمـــان صــاحبْ زمـــانه
به فرمان صاحبْ زمان ، عشــق ، معنا میشه
به فرمان صاحبْ زمان ، درد ، درمـون میشه
اگـه لحظـــه ای چشمـــشو بــرداره از عـــالم
بیکبـــاره عالــم دگــرگــون میــشه
برگرد ای حقیقت روشن ! العجل
پرچمــــدار نهضـت ســـرخ کربلا
محتـــاج نگــاهتـــیم از روز ازل
برگرد و قدم بذار رو چشمای ما(۲)
یا صاحب الزمان(۳)
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
بیا یابن زهرا که چشم انتظاریم
آقا ، از غــم دوری ات بیقـراریم
بتاب ای مَــهِ عــالم آرای زهـــرا
که بی تو گرفتـــار شبهای تاریم
گواهــی میـــده قلبـــم آقــا ! بزودی میـــای
تو عصری که عطر ظهورت داره حس میشه
چقـــد دوست داریم خادم پا رکابت باشیم
که دیگه حضــورت داره حس میشه
دنیا رو به چشم ما زیبا می کنی
چشمای عاشــق رو دریا می کنی
با تیغ علــــی نشــان یکبـــار دگر
در کوفه عــدالتـــو برپا می کنی(۲)
یا صاحب الزمان(۳)
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
رقیه سعیدی(کیمیا)
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
➖➖➖➖➖➖➖
هق هقِ هرشب من تا به ثریا رفته
حیف... دیگر خوشی از زندگی ما رفته
از دوصد ضربهی شمشیر مرا بدتر کشت
آن لگد که به روی چادر زهرا رفته
هردم و بازدم فاطمه زحمت دارد
چه کنم من؟! نفسش باز خدایا رفته!
چشم در چشم علی دست به پهلو نگرفت
تا که من فکر کنم دنده او جا رفته
به روی آن در چوبی که نبی میبوسید
غاصب حق من و فاطمه با پا رفته
در و همسایه ز من حال تورا میپرسند
که بگو فاطمه زندهست علی یا رفته...؟!
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
=========================
#شهادت_حضرت_زهرا_س
#زمینه
🎤 حاج حسین سیب سرخی ۱۴۰۲
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
➖➖➖➖➖➖➖
رد خون یعنی سینه خون بار
قد خم یعنی پهلو و مسمار
دست تو دیگه بالا نمیاد
ناله هات یعنی شدی گرفتار
میون انظار
نمیره از نظرم میزدنت
بمیرم پشت سرم میزدنت
جلوی حسنت
تو سپاهم بودی یار علی
میبینی خورده گره کار علی
گرفتاره علی
رفتنت یعنی خونه خرابم
حرف بزن زهرا بده جوابم
تو زمین خوردی جلوی چشمام
فکرشم داره میده عذابم
فاطمه جانم فاطمه جانم
منو آتیش میزنی با سوختنت
با همین سکوت و آخ نگفتنت
پر زخمه تنت
تو سپاهم بودی یار علی
میبینی خورده گره کار علی
گرفتاره علی
خوب میشی خانوم خدا کریمه
چشم شور نه سال تو زندگیمه
خواهشم اینه دووم بیاری
میدونم خیلی دلت غمینه
حالت وخیمه حالت وخیمه
یه تنه بودی طرفدار علی
کسیو جز تو مگه داره علی
گرفتاره علی
تو سپاهم بودی یار علی
میبینی خورده گره کار علی
گرفتاره علی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#شهادت_حضرت_زهرا_س
#واحد
🎤 حاج حسین سیب سرخی ۱۴۰۲
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
➖➖➖➖➖➖➖➖
تو کوچه ها زخمم نمک خورده
انگشتر خلقت ترک خورده
درد منو هیچکس نمیفهمه
زهرام جلو چشمام کتک خورده
دستامو از دستت جدا کردم
تو شعله دنبال تو میگردم
جوری زد و جوری زمین خوردم
سنگینی دستاشو حس کردم
دار و ندار زندگیم چیزی بگو حرفی بزن
خاکی میشه با چادرت هر شب تو کابوس حسن
زهرای من زهرای من زهرا ...
از تو خجالت میکشم زهرا
از خاک رو چادر نماز تو
از پا منو میندازه میدونم
این چشم های نیمه باز تو
روتو نگیر از من که میمیرم
دنیا بدون تو برام پوچه
انقدر پر از زخمی که حیرونم
از جنگ برگشتی نه از کوچه
دار و ندار زندگیم زخمی ترین یاس علی
اشکاتو پاک کن فاطمه گریه نکن جان علی
زهرای من زهرای من زهرا ...
پاشو و پاک کن اشک زینب رو
پاشو حسینت سرپناه میخواهد
خونه خراب میشم بدون تو
پاشو که حیدر تکیه گاه میخواهد
واسه حسینت پیروهن دوختی
با دستایی که سرد و بی جونه
پیرهن که جای خود توی گودال
انگشترم واسش نمیمونه
مادر به سینه اش میزنه
شمر اومده بالا سرش
از توی گودال میبرن
انگشت رو با انگشترش
خوشی ز عمر ندیده خدانگهدارت
صنوبری که خمیده خدا نگهدارت
قرار بعدی ما کربلا زمان غروب
کنار رأس بریده خدا نگهدارت
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#شهادت_حضرت_زهرا_س
#شور
🎤 حاج حسین سیب سرخی ۱۴۰۲
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
➖➖➖➖➖➖➖
امنا یا زهرا شور و نوا یا زهرا
ذکر ما دم جون دادن اشفعی لنا یا زهرا
عالی علیمه ی اعلا امنا زهرا
ای دلیل خلقت دنیا امنا زهرا
مادر تمام آل الله امنا زهرا
دلخوشی زینب کبری امنا زهرا
با عنایت تو میکنه علی محشر
با دعاهای تو میکنه در خیبر
جبرئیل به روی کعبه داره میخونه
السلام علیکِ شریکه الحیدر
امنا زهرا امنا زهرا
****
امنا یا زهرا صاحب عزا یا زهرا
ذکر ما تو روز محشر مولاتنا یا زهرا
طاهره مطهره حورا امنا زهرا
سفره دار عالم بالا امنا زهرا
افتخار حضرت مولا امنا زهرا
فاطمه و ام ابیها امنا زهرا
منتقم میاد و دشمنت میشه رسوا
اول از همه مزار تو میشه پیدا
زیر ایون شما ایشالله میخونیم
السلام علیکِ فاطمه الزهرا
امنا زهرا امنا زهرا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین