553.4K
#زمینه_حضرت_رقیه
#گل_لاله_ی_ابا_عبدالله
_______
گل لاله ی اباعبدالله ای سه ساله اباعبدالله بسم الله
*دست خالی مو تو ببین اشک جاری مو تو ببین
*همه جا صحبت ازآن باده مستانه ی تو
دختر شاه دو عالم همه دیوانه تو
*تو انسیه الحواریی
چقد مثله زهرایی
دل میبری تو از بابا
وقتی رو دوش سقایی
مددی بی بی یا رقیه جان
-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
تویی دلبند اباعبدالله ذکر سر بنده ابا عبدالله بسم الله
* همگی خاک پای تو کل عالم فدای تو
*افتخارم اینه هستم عمری زیره پرچمت
هرکجا هست روضه تو هست همون جا حرمت
*عالمان که بینظیرند
که مسن و هستند پیرند
از هر کشور و ادیانی
حاجت از سه ساله گیرند
مددی بی بی یا رقیه جان
-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
سیاهه ای ازکربلایی #هلال_مشکانی
آسمون داره برای من گریه میکنه
پا به پای گریههای من گریه میکنه
چشم من دیگه بعیده که وا بشه بابا
عمه زینبم به جای من گریه میکنه
گوشه منو داد
موی منو باد
از نفس افتاد دیگه رقیه
روی منو چنگ
سر منو سنگ
آخ شده دلتنگ دیگه رقیه
دستام سوخت بابا، پاهام سوخت بابا
از بس گریه کردم، پلکام سوخت بابا
**
پا برهنه جا میمونمو پشت مرکبا
باورم نمیشه که رو نیزس سر بابام
من رو خاک ویرونه که خوابم نمیبره
شد صدای تازیونه لالایه شبام
دلش میگیره
که پیره پیره
باید بمیره دیگه رقیه
نداره معجر
روزای آخر
شده کبودتر دیگه رقیه
شبهای تارم، گریه شد کارم
با برده فروشا، توی بازارم
**
دونه دونه آبلهی پاهامو میشمورم
گریه میکنم میسوزمو غُصه میخورم
جای دستاشونو میبینی روی صورتم
جای چکمه هاشونو ببین روی چادرم
قدش خمیده
موهاش سفیده
نفس بریده دیگه رقیه
منو یه نامرد
از مو بلند کرد
آخ داره سردرد دیگه رقیه
خون شد قلبم تا، بسته شد دستا
رفتیم با چه وضعی، تو بزمه مستا
******
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
ای سر من فدای سر تو
ای تن من فدای تن تو
یه جور بریدن سرتو دیگه نمیشه
حلقه کنم دستمو دور گردن تو
وای بابا فدای خون حنجرت
وای بابا دیدم به روی نی سرت
وای بابا دیگه میمیره دخترت
منی که همیشه دعام بود بابایی
یه لحظه به ابروی تو چین نیوفته
به روزی رسیدم که گفتم الهی
سرت از رو نیزه به پایین نیوفته
بابایی بابایی بابایی بابایی
صحبت من بریده بریده
رفتن من خمیده خمیده
یه جور زدن دخترتو داره میمیره
خبر داری دختر تو چیا کشیده
زخمیتر از حنجرتم وای وای
درست مثل مادرتم وای وای
شرمنده خواهرتم وای وای
روزی صد دفعه من بهونه گرفتم
روزی صد دفعه خواهرت مرده بابا
الهی بمیرم که دیگه نبینم
که جای من عمه، کتک خورده بابا
بابایی بابایی بابایی بابایی
***
➖➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
(دستای عمو اباالفضل، سقا خونهی رقیه
گاهی پرچم و گذاشتن، روی شونهی رقیه)۲
سیده عالمه، نوهی فاطمه
این شگفتی فقط، تو بنی هاشمه
تو همون سن کم، عقل چهل ساله داشت
با چهل سالهها، دم به دم ناله داشت
و صلی الله یا ابا عبدالله
میگفت الا بالله ابا عبدالله
به هر قیمت این ذکر و گفتن یعنی
زده تو میدون با ابا عبدالله
یا رقیه یا رقیه یا رقیه یا رقیه...
حسین حسین حسین حسین حسین...
جانم نازنین رقیه، اسم دلنشین رقیه
کربلا اسمتو بُردیم، صبح اربعین رقیه
روح و ریحان بگو، دم طوفان بگو
ابوفاضل میگه، یه عمو جان بگو
گفتی عمهام الان، وقت اعجازشه
خطبه خوندی یکم، نفسش تازشه
چهل منزل الله اکبر محشر
چهل منزل یادآوری شد خیبر
چهل منزل همرزم خانم زینب
به وقت غوغای بنات الحیدر
یا رقیه یا رقیه
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
تو بگو عشق، من میگم رقیه
میره قلبم با یه (ذکر سه ساله)۲
تو بگو دل، سَر برات میارم
دست ازت بردارم، (آخه محاله)۲
(محشره رقیه، بهترین اسم دختره رقیه)۲
خودش یه تنه لشگره رقیه
حَبلُ المتینه معجر رقیه
(تاجداری بانو، پرچمداری بانو)۲
تنها دلیل ذوق علمداری بانو
شاهکاری بانو، باوقاری بانو
ارث از پدربزرگته کرّاری بانو
یا رقیه...
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
┅═༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═┅
#نوحه_زمزمه
#شب_سوم_محرم
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک:به سمت گودال از خیمه دویدم من،،،
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
خـــوش اومـدی بابا به کنـــج ویرونه
خــــرابه از نــورِ ســرت چــراغــــونه
شــــدی تو تعــبیــر خـواب شبــم بابا!
مــرهـــــمِ دردا و تـــاب و تبـــــم بابا!
خـوش اومـدی بابا (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
منتـظـرت بــودم تا کـه تــو بـرگــردی
بــدونِ مـــن بابا چــرا سفـــر کــردی؟
فــــدای زخمــــای روی ســـرت بابا
قــربـون این رگـهــای حنـجــرت بابا
بابای خوبــم وای (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
رقیــه قــربونِ صـــورت پـر خـــونت
چـه کــرده ان بابا با لب و دنــدونت
وقتی رو لبهای تو خیزران می خورد
عمــه هزار دفعـه به جای تو می مُرد
بابای مظلومــم (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
نصیبـــم از بابا ســری به دامــــانم
خسته شدم بی تو بی سر و سـامانم
دنیــا بــرام بـی تـو شـبیـه زنـدونــه
بعـــدِ تو چشمـای رقیــه پر خــونــه
بابای مظلومـــم (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
بابا منـــم با تــو عـــزم سفـــر دارم
بــدونِ تو بابا خــون به جگــــر دارم
بــس که جسـارت تو شــام بلا دیدم
سیلـــیِ نامـــردا تــو کــربلا دیــدم
به غیـــر ویـرونه که آشیــانم نیست
اینجا نمی مونـم دیگــه توانم نیست
بابا غــــریبـم من(۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
رقیـــه با حـرفـاش آتیــش به دلها زد
شبــونه با غـربت ، دل و به دریــا زد
وقتی سر از دستش روی زمـین افتاد
پیــشِ ســرِ بابا رقیــه هم جــون داد
امان از این ماتم (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
خـــــرابه گریــونه هنــوز ایـن مــاتم
شعلــه کشید آهِ اهـلِ حــرم از غــــم
رقیـــه شــد یــاسِ کبــود ویـــرونـه
عمـــه براش داره لالایــی می خونـه
بخواب گل یاســم(۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
سه ساله ، زهـرا هم شبیـه مادر شـد
غنـچـــهٔ زیبـایِ حسـیــن ، پرپر شـد
یاس کبـــودم وای(۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
✍شعر:رقیه سعیدی (کیمیا)
۴۰
(حضرت رقیه س)
امشب پدر خوش آمدی،ممنونم ای بابا
واویلا واویلا
از شوق دیدار رخت،اشکم شده دریا
واویلا واویلا
تنها و سرگردان منم،در کنج این ویران
دنیا شده زندان
تا آمدی خرابه ام،گردیده روح افزا
واویلا واویلا
غریب مادر بعد تو،غم شد نصیب من
غم شد شکیب من
ای روشنی خانه ام،با تو کنم نجوا
واویلا واویلا
تا رأس تو دیدم به نی،رنگم پرید بابا
قدم خمید بابا
چون عمه ی مظلومه ام،دیگر شدم تنها
واویلا واویلا
هر جا که نامت برده ام،با ضربه ی سیلی
رویم شده نیلی
سیرم دگر از زندگی،بعد از تو ای بابا
واویلا واویلا
خوابم نمی برد پدر،از درد پاهایم
خرابه شد جایم
خون شد دلم از این همه،بیداری شب ها
واویلا واویلا
طفلم ولی بابای من،از داغ تو پیرم
از زندگی سیرم
مرا به همراهت ببر،ای کعبه ی دل ها
واویلا واویلا
سرت به روی دامنم،زد شررم بابا
خونجگرم بابا
رقیه ی دلخسته را،همره ببر بابا
واویلا واویلا
در کنج این ویرانسرا،سرت به دامانم
آرامش جانم
راحت شوم از درد و غم،روم سوی زهرا
واویلا واویلا
ای نور چشم فاطمه،جانم بود بر لب
با گریه ی زینب
گریان برای عمه ام،از این مصیبت ها
واویلا واویلا
چون مادرت در نیمه شب،گردم کفن بابا
دور از وطن بابا
با گریه ی اهل حرم،گردد عزا برپا
واویلا واویلا
(سبک: ای ساقی لب تشنگان)
#رضا_یعقوبیان
#سبک_ای_ساقی_لب_تشنگان
#حضرت_رقیه_س
#زنجیرزنی
#سه_ضرب_یزدی
هدایت شده از روضه دفتری
#رباعی_حضرت_رقیه_س
#حضرت_رقیه_س
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
بابا، برلب رسید ازغصه جونم
کجـا بـودی بـابـای مهـربونم
تمـام دختـران شـامی امروز
همه بابا شونو دادن نشونم
بیـا بـابـا یتیـم خـویش دریـاب
شدم از طعنه های شام بیتاب
یکی ازدختران باطعنه می گفت
رقیـه، مـن پـدر دارم،دلـت آب
پدر داران مرا تحقیر کردند
دگر از زنده ماندن سیر کردند
همه بر گریه ام خندیده بودند
سه ساله دخترت را پیرکردند
اگر دردمندی بگو با رقیه
اسیری به بندی بگو یا رقیه
بکارت گره گر فتاده بگو
ز کارت گره وا کند تا رقیه
میان خاک ها دادند جایش
پر از تیغ مغیلان بود پایش
برای دخترک جای عروسک
سر ببریده آوردند برایش
دهان من ز مشت زجر کج شد
تمام دنده هایم رج به رج شد
دگـر پاها و دستم حس ندارند
رقیـه جـان تـو دیگـر فلج شـد
سه ساله بـار غم بـردم بدوشم
دگر افتادم از آن جنب وجوشم
شکسته پهلـویم بـابـا ، بمـانـد
اَمــانـم را بــریـده درد گــوشم
به شام و کوفه دلم رامحک زدند
ز طعنه زخـم درونـم نمـک زدنـد
عـدو بـه خنده مـن و عمه ی مرا
چوشکل فاطمه بودیم کتک زدند
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
#علی_اکبر_اسفندیار_مداح