بسم الله الرحمن الرحيم
رباعی_در_فراق_جوان
#اشعارکردی
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
بنالم له، سرای بی نوایی
عزیز دُردانهٔ گم، بیمه هوایی
الهی کاش بمرم،م له داخد
فلک له بینمان،خستی،جیایی
تو چید و عکسه گد ،له،قاب کردم
دل خوم،له،خمت بی تاب کردم
م،له،واران چاوم،خاک قورم
له اشک دیده گان، سیراب کردم
سرشو تاوه صبح، تاشو دواره
ارای تو، اَبر چاوم، اشک باره
نزانستم،که، ای اندازه داخت
دره دن،درد و، قلبم زا ره زاره
وه داخ،تو،وه،دام خم اسیرم
شوه هفتت،م تاصو،هربگیرم
توکه چیده ن، درم هرشین وماتم
عزیز،وی زندگانیه،م سیرم
توکه چیده ن، دلم وه،تاب وتب بی
ارای تو دالگد،گیانه، وه لب بی
چه شاویلی که بی توسربیه، وای
ارای م، هفت شو، هفتاد شب شد
گلی پرورده بی و،دامه، آوه
بزرگه کردمه وه،آو وتاوه
گلی که زحمته،کیشامه ،یه عمر
اَجل یه باره گردیه،گلاوه
له،اوروژه که چیده ن،وه کنارم
م،جو، شمعی بسوزم اشکبارم
نزانستم غمت نبشتیسه دل
چــطوری، سـر بنم،له، روزگــارم
تیده ن،له،بصر اشک روانه
قسم دامه، خدای مهروانه
الهــی هیـچ بــابــایـی نوینه
وه عمرخوی، غم وداخ جوانه
گلم عطرد ،له بینه بوستان کو
جوان م ،له بین دوستان کو
خداگه،خود بیه صوری وه قلبم
که داخی بدتر ه،داخ جوان کو
نیه آخر ،که بینم شادی گد
له بنــد آرزو آزادی گد
دل م هر،تواید،یه روزبینه
شوه،خوشبختی ودامادی گد
کسم چیه،خدا،شادی نمنیه
له، ایـ ،ویـرانـه آبـادی نمنیه
اَجل گر،که،بیه،مهلت چه بوده ن
توچیدو رَخـت دامـادی نمنیه
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
شعر:آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
*حضرت مسلم ( ع)*
اشعارکردی,/نوحه
منم مسلم،له غم،حیرانم امشو
وه دس کوفیل پنهانم امشو
تمام مردمیله،مال دیره ن
منه بیچاره سر گردانم امشو
شوه تاریک و ظالم وه کمینه
رسه،وه،غصه وه لب ،گیانم امشو
پناهی،بردمه،وه طوعه شاید
بکه،وه مالگی،مهمانم امشو
وه مرگ خویشتن باکی، م نیرم
له بهره، شاه دین گریانم امشو
بنوسم نامه تا بایده ن،وه کوفه
ولی خوم بی سر و سامانم امشو
عجو روژی و تحفه روزگاری
م چه بی عهد وبی پیمانم امشو
خداوندا وه،ای شهره،پر آشوب
وه کی بسپارم ای طفلانم امشو
وه،فکر کودکان بی پناهم
نیه خواوی، وه دو چاوانم امشو
بچو باد صبا سمت مدینه
وه نزد خسرو خوبانم امشو
تو،وه سر حلقه قربانیل بوش
که م آماده قربانم امشو
که م دویکه، امیر کوفیل بیم
اسیر فرقه عدوانم امشو
وه،سمت،کربلا،(مجنون)بکه رو
تو بوشه،تشنه احسانم امشو
#آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحيم
مجلس_ختم_جوان
از_زبانحال_مادر
_ در آواز _دشتی
الهی دالگی له زندگانی / نوینه،داخ فرزند جوانی
جوانمرده دل ناسور،دیرد / که کور مرده دو چاوه کور، دیرد 😭😭😭
جوانمرده ،له کو شو خواو،دیرد / جوانمرده،دل بیتاو دیرد
جوانمرده همیشه بیقراره / همیشه،هردوچاوه، اشکواره
😭😭
عزیزم،بهر تو زحمت ،م کیشام / ارای دیداره گد،روله م سوزیام
سر گهواره گد ،یه شو نخفتم / م آخر،وخمت وپای کفتم
😭😭😭
امیدم بیه دامادت بکم،م/ بوه سم، حجله دلشادت بکم،م
شوه عیشت حنا بندان بکم،م /رفیقیلد ارات مهمان بکم،م
وه,بعد مرگه ,گد بگرم عصایی / بگردم،هر کوره،وه،بینوایی
اگر بوشن،ارابیمه فسرده / م،بوشم، نو جوانم تازه مرده
😭😭😭
الاهی نوجوانم بیه پرپر / گل حسرت وه ناکامی چیه سر
خدا،داخ، جوان درمانی نیره / جوان مرده له دنیا گیانی نیره
#شاعر..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
اشعار محرم/اشعارکردی
ای وای م،ای ساربان محمل، مبارک
هاتیده،منزل کاروان منزل ،مبارک
محمل نران محمل نران، شهرِ دل ،ایرس
ای کاروانِ خسته دل ،دی،منزل ایرس
ویره،وهار بی خزان م خزان بی
له، برگ برگ لاله گانم، خوین روان بی
ویره عزیز،دار و ندارم،له دسم چی
باخ گل و عشق و ،وهارم ،له دسم چی
ویره ،وه،خاکه کفتیه،دی،هست عباس
کفتیه،مشک خالی و هم دست عباس
ویره، له یک، پیشانی اکبر جیا بی
بابا تماشا کرد و روله گی،فدا بی
ویره،وه، آل ا... منع آب کردن
وه تیر، طفل شیره گم، سیراب کردن
ویره صدای العطش بیداد دیره
وه تشنه کامان بینه، آو فریاد دیره
ای مردمه،وه آل پیغمبر جیابین
ای مردمه،وه یوسف م،بیوفا،بین
ویره،ستم، وه عترت و ،وه آل کردن
قرآن وه ژیر دست و پا پامال کردن
ویره،وه،خوین غلطیده، بی گردون ستاره
ویره له گوشم،بیه،غارت،گوشواره
ظلم وستم بیه،وه توچه،ظالمانه
بی، یاس گان، نیلوفری وه، تازیانه
ویره،دل هر کس،وه هربیگانه سوزیا
دامان طفلد چوی، پرِ پروانه سوزیا
ویره ،وه گردون چیه،دود آه زینب
حلق دریده،بی،زیارتگاه زینب
ویره،عدو، وه، زخم پیغمبر نمک ،نا
له برگ گل یه، مُهریه، غصب فدک ،نا
ویره، له،گیره ناقه گان ،وه،گِل فروچی
دُردانه گانه، وحی له،محمل فروچی
ای کربلا! گل باخه سرخ یاسم هاکو
ای وادی خوین! اکبر و عباسم هاکو
گر، غنچه گی، نشکفتۀ پرپر چه کردی؟
گر حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟
خوینِ جگر ،وه دیده وو،وه صورتم چی
پیراهن هآوردم ،وه گردم،یوسفم نی
تصویر درد و داخ وه،آئینه دیرم
چوی آفتاب، آگر ،له بین سینه دیرم
خاموش و له، دل گفتگو ،گر،یار دیرم
وه،سینه داخ هیجده دلدار دیرم
بعد ه حسین ،له،عمر خوم آزرده بیمه
گرده سه ساله تو،حسین پژمرده بیمه
اشکم وه رخ، آهم وه دل سوزم وه سینه
بی تو چه،جوری،م بچم سمت مدینه؟
ای کاش جو تو پیکرم صد چاک بوده ن
ای کاش جسمم وه،کنارت خاک بوده ن
عشقت برا،آویزه بیه، بین گوشم
زهرا اگر پرسه حسینم کو؟ چه بوشم؟
بیلا،که تا سوزِ دلم مخفی بمینه
ترسم که(مجنون)لی خمه،زنده نمینه
شاعر..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#اشعار ابالفضل(ع)/نوحه کردی
وه لعل لب درم،م،ذکر یا ابالفضل
پرکیشیده،ن امشو،دل م،تا ابالفضل
توکاشف الکربی و هم باب الحوائج
سرلشگر و صاحب لوا ، سقّا ابالفضل
وه،دس خود ، وه دوستاند دست گیری
محشر بکی ، وه،محشرِ کبری ابالفضل
هر کس که بوده ن،نوکرِ تو ، رستگار ه
پرونده ی ،م توبکه،امضا ابالفضل
ای زاده گی، اُمّ البنین ! دردم دوا که
م بی کسم ، دیرم تو م،تنیا ابالفضل
له، کودکی له،بین، روضه گیره کردم
هر کو،که چیمه،، بی مسه،شیدا ابالفضل
آقانکه،تو ناامیدم،،وه دره خود
کرب و بلا، وه م،بکه اعطا،ابالفضل
م کفتمه،له،پا بگر ای دوست ، دستم
ای دستگیرِ مردمِ دنیا ابالفضل
آقا ! یکی وه هیئتی یله ، مریضه
تو،له شفای امشو دعا فرما ابالفضل
بی خانمانم ،تو ،بیه مالی و پیم تا
دَه شو،بکم روضه ی تو، م،وه پا ابالفضل
دیشو ،له بین هیئتِ مان عالمی بی
نام تو بردیم و بیه غوغا ابالفضل
دیمه،که،یه سینه زنی ، له،وقت روضه
اوشه : له، کاره،م گره بگشا ابالفضل
مولای محبوبم ، دل م تنگ بیه
آقابکه،م کربلایی یا ابالفضل
بینه،که عزّ و آبروی،م و دس چی
وه م، نظر که ، حُرمتِ زهرا ابالفضل
ای ناخدایِ کشتیِ رحمت ، مدد که
له،موجِ مشکل م غریبم یا ابالفضل
یه کس تره،ک ،ایشه: که،فرزندی عطا که
تا سفره ،م بخم وه عاشورا ابالفضل
آقا گنه کارم ، توعمری، دوست دیرم
له، بابِ احسانت دخیلم یا ابالفضل
حاجت روام،کردی له بین هیئتِ خود
درم،م قربانی له، تاسوعا ابالفضل
سوزیا دل،م،له،خمت،وه،لیو عطشان
گیان دایدنه،وه،ساحلِ دریا ابالفضل
بی قطعه قطعه پیکر پاکت وه شمشیر
بی لاله زار ،له خوینِ تو صحرا ابالفضل
وقتی له چاویله توظالم تیرِ کین، دا
هفت آسمان ایشن که : واویلا ! ابالفضل
فریاده، ای خم، له عمودِ آهنین بی
نقشِ زمین ، آو قامتِ رعنا ابالفضل
پشت حسین وه داغِ جانسوزِ تو ، خم بی
بی بسته راهِ چاره ی مولا ، ابالفضل
وقتی حسین له، جا عمودِ خیمه گد، کَن
کردنه شادی ، لشگرِ اعدا ابالفضل
هر جا که بیده ن ،اوشدن،وه فخر(مجنون)
م،نوکرت بیمه ، تونی آقا ابالفضل
#آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
*#شب_سوم*
نوحه رقیه/اشعارکردی
درده یتیمی، بردیه خاوم
م وه،خرابه بابا کواوم
اشکم بیه روانه / له داخ تازیانه
بابابرس و دادم ۲
عمه وه من وت، بابا سفر چی
وه،هجر بابم گیانم وه،در چی
کاش بایدنه کنارم / بی یارو غمگسارم
بابا برس وه دادم ۲
عمه م امشب ،وه تابم و تب
گیانم رسیه، بابا دی وه لب
نیه،کسی کنارم / نیلی بیه عذارم
بابای برس وه دادم ۲
امشو م،نیرم،جز تو تمنا
ارا چه، نیه تی ،خرابه بابا
خراوه ،ضرب،سنگم / گرده عدو،وه جنگم
بابابرس وه دادم ۲
امشب خراوه، کردیده روشن
وه نور بابا خرابه گلشن
بابای من رسیه / هلال م دمیه
بابا برس وه دادم ۲
دره سره تو، دویتد وه آغوش
امشو پدرگیان حرفم بیه گوش
عمره،م دی تمامه /ای زندگی حرامه
بابابرس وه دادم
شاعر آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
♻️♻️♻️♻️♻️♻️
#_روضه طفلان مسلم بن عقیل علیهم السلام-مرحوم كافی
اقایان عزیز! خدا قسمتتان کند به عراق بروید. وقتی می خواهید از بغداد به سمت کربلا بروید اگر نگاه کنید ، بین درخت های خرما دوتا گنبد کوچک پیداست. به راننده می گویید: اینجا کجاست؟ میگوید :قبر دوتا بچه های مسلم بن عقیل است. وقتی داخل حرمشان می شوی خدا شاهد است نه واعظ میخواهی نه زیارتنامه خوان ونه روضه خوان همین که پایت را داخل حرم این دوبچه می گذاری و دوتا قبر کوچک را پهلوی هم می بینی اتش میگیری. بعد از شهادت مسلم درکوفه وشهادت امام حسین(ع) اهل بیت را به کوفه اوردند. دوتا بچه های مسلم نزد شریح قاضی بودند. شریح با اینکه علیه حسین (ع) فتوای جهاد داده بود اما دوتا بچه های مسلم را لو نداد و انها را در خانه نگه داشت. اهل بیت(ع)وقتی به کوفه امدند، شریح با یک طرح دستی دوتا بچه ها را به زین العابدین(ع) رساند. نمی دانم این حرف را امشب بگویم یا نه؟ ای زن ومرد! نمی دانم خبر دارید یا نه؟ زینب(ع) را درکوفه دوازده روز به زندان بردند. بچه های فاطمه(ع) را دوازده روز به زندان بردند. نمی دانم مفتشین انها چطور فهمیدند که دوتا بچه بر اهل بیت(ع) اضافه شده است؟ انها فهمیدند که دوتا بچه در خانه شریح بوده اند وبه اقا زین العابدین (ع) تحویل داده شده اند. عبیدالله یک حساسیت عجیبی نسبت به مسلم بن عقیل و بچه هایش داشت. وقتی خواستند ال محمد(ص) را از زندان بیرون اورند، یک مأمور از طرف عبیدالله دم در زندان ایستاد و گفت: بچه و بزرگ باید خودشان را معرفی کنند تا من اسامی آنها را بنویسم. می خواست بچه های مسلم را پیدا کند. تمام زن ومرد اسامی اشان یادداشت شد. به این دو تا بچه که رسید، گفت: امیر، عبیدالله دستور داده که ما این دو تا بچه را نگه بداریم و باید همین جا بمانند. آقایان عزیز! یک دفعه صدای این دو بچه بلند شد که ای خدا! ما گوشه زندان چه کنیم؟ امام چهارم(ع) هر چه اصرار کرد تا این دو بچه هم همراه آنها بیاید فایده ای نداشت. برای این دو بچه یک زندان بان تعیین کردند. هر روز نزدیک غروب آفتاب فقط دو تا قرص نان جو برایشان می آوردند. برادر بزرگتر اسمش محمد است. یک روز صدا زد: داداش! اینها هر روز غذا را نزدیک غروب آفتاب می آورند خوب است روزها را روزه بگیریم. این بچه ها روزها را روزه می گرفتند. زندانی آنها یک سال به طول کشید. اواخر، یک پیرمرد که اسمش مشکور بود زندان بان آنها شد. یک روز بچه ها به این پیرمرد گفتند: پیرمرد! بگو بدانیم آیا تو پیغمبر اسلام (ص) را می شناسی؟ گفت: من مسلمانم او پیغمبر است، چطور نشناسمش؟ گفتند: بگو بدانیم آیا تو علی (ع) را می شناسی؟ گفت: او امام من است من چطور نشناسمش؟ گفتند : پیرمرد! بگو بدانیم آیا تو حسن را می شناسی؟ گفت: امام دوم من است. گفتند پیرمرد! بگو بدانیم تو حسین را می شناسی؟ گفت: آری امام سوم من است. خدا لعنت کند آنهایی را که پارسال حسین(ع) را کشتند. من مدتی است برای حسین(ع) دارم گریه می کنم. گفتند: پیرمرد! بگو بدانیم آیا مسلم بن عقیل را می شناسی؟ گفت: آری ، نماینده امام حسین(ع) بود. به کوفه آمد او را هم کشتند. پیرمرد گفت: اینها چه سوالی است که می کنی؟ برای چه اینها را از من می پرسید؟ یک وقت گفتند: آی پیرمرد! ما بچه های مسلم بن عقیل هستیم. آی غریب مسلم!...
پیرمرد گفت: آقا زاده ها! چرا زودتر خودتان را به من معرفی نکردید؟ در زندان باز است اگر می خواهید بروید آزادید. اگر هم می خواهید بمانید من غلام شما هستم. هر کار بگویید می کنم. گفتند: پیرمرد! اجاز بدهی ما برویم به خدا دلمان برای مادرمان تنگ شده است. صدا زد: آقا زاده ها! چشم من آزادتان می گذارم بروید. این کار برای من مسئولیت دارد، شاید کشته هم شوم اما این کار را می کنم. فقط یک لطفی بکنید الان می ترسم آزادتان کنم. می ترسم بروید و شما را دستگیر کنند. بگذارید شب شود آن وقت برودید. شب شد. زندان بان در زندان را باز کرد، گفت: دو سه ساعتی بچه ها در کوچه سرگردان بودند. تا بالاخره سر از فرات، کنار نخلها در آوردند. خسته شده بودند. نشستند سر به درخت خرما گذاشتند و خوابیدند. ای کاش آن شب آنجا نخوابیده بودند. صبح شد. زنهای عرب می آمدند از آنجا آب می بردند. کنیز حارث آمد کنار شریعه مشکش را آب کند دید دو تا بچه زیر درخت نشسته اند و دارند گریه می کنند. گفت: شما که هستید؟ گفتند: ما یتیمان مسلم هستیم. آنها را به خانه آورد. به زن حارث گفت: خانم! دو تا مهمان برایت آورده ام اما این مهمان ها خیلی قیمتی هستند. این مهمانها خیلی با ارزش هستند. گفت: از کجا پیدایشان کردی؟ کنیز جریان را گفت. این زن بچه ها را شست و شو داد. لباسهایشان را عوض کرد. گفت: آقازاده ها! من جای مادر شما هستم. مبادا غصه بخورید.
آی آقازاده های مسلم! امشب لطفی کنید از خدا بخواهید تا خدا حوائج این مردم را که این جور دارند عاشقانه برای شما گریه می کنند برآورد. آی قرض دارها! امشب
بسم الله الرحمن الرحیم
*#شب_سوم*
نوحه رقیه/اشعارکردی
درده یتیمی، بردیه خاوم
م وه،خرابه بابا کواوم
اشکم بیه روانه / له داخ تازیانه
بابابرس و دادم ۲
عمه وه من وت، بابا سفر چی
وه،هجر بابم گیانم وه،در چی
کاش بایدنه کنارم / بی یارو غمگسارم
بابا برس وه دادم ۲
عمه م امشب ،وه تابم و تب
گیانم رسیه، بابا دی وه لب
نیه،کسی کنارم / نیلی بیه عذارم
بابای برس وه دادم ۲
امشو م،نیرم،جز تو تمنا
ارا چه، نیه تی ،خرابه بابا
خراوه ،ضرب،سنگم / گرده عدو،وه جنگم
بابابرس وه دادم ۲
امشب خراوه، کردیده روشن
وه نور بابا خرابه گلشن
بابای من رسیه / هلال م دمیه
بابا برس وه دادم ۲
دره سره تو، دویتد وه آغوش
امشو پدرگیان حرفم بیه گوش
عمره،م دی تمامه /ای زندگی حرامه
بابابرس وه دادم
شاعر آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
♻️♻️♻️♻️♻️♻️
#_روضه طفلان مسلم بن عقیل علیهم السلام-مرحوم كافی
اقایان عزیز! خدا قسمتتان کند به عراق بروید. وقتی می خواهید از بغداد به سمت کربلا بروید اگر نگاه کنید ، بین درخت های خرما دوتا گنبد کوچک پیداست. به راننده می گویید: اینجا کجاست؟ میگوید :قبر دوتا بچه های مسلم بن عقیل است. وقتی داخل حرمشان می شوی خدا شاهد است نه واعظ میخواهی نه زیارتنامه خوان ونه روضه خوان همین که پایت را داخل حرم این دوبچه می گذاری و دوتا قبر کوچک را پهلوی هم می بینی اتش میگیری. بعد از شهادت مسلم درکوفه وشهادت امام حسین(ع) اهل بیت را به کوفه اوردند. دوتا بچه های مسلم نزد شریح قاضی بودند. شریح با اینکه علیه حسین (ع) فتوای جهاد داده بود اما دوتا بچه های مسلم را لو نداد و انها را در خانه نگه داشت. اهل بیت(ع)وقتی به کوفه امدند، شریح با یک طرح دستی دوتا بچه ها را به زین العابدین(ع) رساند. نمی دانم این حرف را امشب بگویم یا نه؟ ای زن ومرد! نمی دانم خبر دارید یا نه؟ زینب(ع) را درکوفه دوازده روز به زندان بردند. بچه های فاطمه(ع) را دوازده روز به زندان بردند. نمی دانم مفتشین انها چطور فهمیدند که دوتا بچه بر اهل بیت(ع) اضافه شده است؟ انها فهمیدند که دوتا بچه در خانه شریح بوده اند وبه اقا زین العابدین (ع) تحویل داده شده اند. عبیدالله یک حساسیت عجیبی نسبت به مسلم بن عقیل و بچه هایش داشت. وقتی خواستند ال محمد(ص) را از زندان بیرون اورند، یک مأمور از طرف عبیدالله دم در زندان ایستاد و گفت: بچه و بزرگ باید خودشان را معرفی کنند تا من اسامی آنها را بنویسم. می خواست بچه های مسلم را پیدا کند. تمام زن ومرد اسامی اشان یادداشت شد. به این دو تا بچه که رسید، گفت: امیر، عبیدالله دستور داده که ما این دو تا بچه را نگه بداریم و باید همین جا بمانند. آقایان عزیز! یک دفعه صدای این دو بچه بلند شد که ای خدا! ما گوشه زندان چه کنیم؟ امام چهارم(ع) هر چه اصرار کرد تا این دو بچه هم همراه آنها بیاید فایده ای نداشت. برای این دو بچه یک زندان بان تعیین کردند. هر روز نزدیک غروب آفتاب فقط دو تا قرص نان جو برایشان می آوردند. برادر بزرگتر اسمش محمد است. یک روز صدا زد: داداش! اینها هر روز غذا را نزدیک غروب آفتاب می آورند خوب است روزها را روزه بگیریم. این بچه ها روزها را روزه می گرفتند. زندانی آنها یک سال به طول کشید. اواخر، یک پیرمرد که اسمش مشکور بود زندان بان آنها شد. یک روز بچه ها به این پیرمرد گفتند: پیرمرد! بگو بدانیم آیا تو پیغمبر اسلام (ص) را می شناسی؟ گفت: من مسلمانم او پیغمبر است، چطور نشناسمش؟ گفتند: بگو بدانیم آیا تو علی (ع) را می شناسی؟ گفت: او امام من است من چطور نشناسمش؟ گفتند : پیرمرد! بگو بدانیم آیا تو حسن را می شناسی؟ گفت: امام دوم من است. گفتند پیرمرد! بگو بدانیم تو حسین را می شناسی؟ گفت: آری امام سوم من است. خدا لعنت کند آنهایی را که پارسال حسین(ع) را کشتند. من مدتی است برای حسین(ع) دارم گریه می کنم. گفتند: پیرمرد! بگو بدانیم آیا مسلم بن عقیل را می شناسی؟ گفت: آری ، نماینده امام حسین(ع) بود. به کوفه آمد او را هم کشتند. پیرمرد گفت: اینها چه سوالی است که می کنی؟ برای چه اینها را از من می پرسید؟ یک وقت گفتند: آی پیرمرد! ما بچه های مسلم بن عقیل هستیم. آی غریب مسلم!...
پیرمرد گفت: آقا زاده ها! چرا زودتر خودتان را به من معرفی نکردید؟ در زندان باز است اگر می خواهید بروید آزادید. اگر هم می خواهید بمانید من غلام شما هستم. هر کار بگویید می کنم. گفتند: پیرمرد! اجاز بدهی ما برویم به خدا دلمان برای مادرمان تنگ شده است. صدا زد: آقا زاده ها! چشم من آزادتان می گذارم بروید. این کار برای من مسئولیت دارد، شاید کشته هم شوم اما این کار را می کنم. فقط یک لطفی بکنید الان می ترسم آزادتان کنم. می ترسم بروید و شما را دستگیر کنند. بگذارید شب شود آن وقت برودید. شب شد. زندان بان در زندان را باز کرد، گفت: دو سه ساعتی بچه ها در کوچه سرگردان بودند. تا بالاخره سر از فرات، کنار نخلها در آوردند. خسته شده بودند. نشستند سر به درخت خرما گذاشتند و خوابیدند. ای کاش آن شب آنجا نخوابیده بودند. صبح شد. زنهای عرب می آمدند از آنجا آب می بردند. کنیز حارث آمد کنار شریعه مشکش را آب کند دید دو تا بچه زیر درخت نشسته اند و دارند گریه می کنند. گفت: شما که هستید؟ گفتند: ما یتیمان مسلم هستیم. آنها را به خانه آورد. به زن حارث گفت: خانم! دو تا مهمان برایت آورده ام اما این مهمان ها خیلی قیمتی هستند. این مهمانها خیلی با ارزش هستند. گفت: از کجا پیدایشان کردی؟ کنیز جریان را گفت. این زن بچه ها را شست و شو داد. لباسهایشان را عوض کرد. گفت: آقازاده ها! من جای مادر شما هستم. مبادا غصه بخورید.
آی آقازاده های مسلم! امشب لطفی کنید از خدا بخواهید تا خدا حوائج این مردم را که این جور دارند عاشقانه برای شما گریه می کنند برآورد. آی قرض دارها! امشب
بسم الله الرحمن الرحیم
*زمینه شب دوم محرم*
اشعارکردی/
سبک..من لاله قلبم را از شاخه جداکردم....
*بند اول*
هاتیه عزاو غم/هاتیه مه،ماتم/دلشوره درم یارب/محرمه محرم
دل،وی غمه دلگیره/آقادل م،گیره/م خویشک زارتم/,روزه م،بیه تیره...
ترک سفر بکه،زینب حزینه
برگردیمن برا،سمت مدینه
واویلا۲/محرم بیه،/۲
#############
*بند دوم*
تا پرسیدنه آقا/چس اسم ،ای صحرا/هاتیه زوان یه جا/ پیری وت کربلا...
تا که خونیده،یا دهر/زینوت بی مضطر/باو تابچیمن ویره/ای عزیز حیدر..
ای زمینه تو ،آخر ،وه م گره
ای برا گیان دلم،هوای تو دره
واویلا۲/محرم بیه،/۲
*بند سوم*
نغمه درم،،م وه لب/ذکرم،بیه روز و شب/امشو ،م درم،یارب،/،ناله دریدن زینب
خیمه گان برپا بی،آه واویلا/غم دل زهرا بی،آه وواویلا/وی غمه چ بکم آه و واویلا/ماتم عضما بی,آه و واویلا
#آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
کانالی پرازسبک،نوحه جدیدبراهمه
مناسبتهای مذهبی،باماهمراه باشید.
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
بسم الله الرحمن الرحیم
اشعار محرم /کردی
وه،سر نیزه سری سمت تو،بیه نگران
حرم آل عبا گرد ه تو،بی سینه زنان
وه،رگ حنجر ای سر، چکدن خوین وه زمین
وه،بره باب دویدن دویتگی ناله کنان
وه بر رأس حسین بی یسه،زینب خوین جگر
پابرهنه وه فغان له،سر خار،بیه دوان
دینیدن ن،له دل زینب، چیه دی صور و قرار
کردیه، گیره وداخ غم تو ،هر وه فغان
چاوه خوینبار حسین دل نگرانه زینب
که قد و قامت ،تو بی یسه زینب چوکمان
یه،طرف له،حرمت آه و فغان بیه بلند
نیزه داریل، گشتیان گرد تو، بینه شادان
تازیانه هاتیه، وه تن آل احمد
کمر زینب م،خم بیه،وه باره گران
کردیه جای حرم چو سپر پیکر خوی
تازیانه هاتیه ،وه بدنت جور باران
کاروان اسرا خسته له ریه ،ای خدا
سوز گرما بردیه،طاقت وصورم،وه گیان
خفته وه مقتل خوین جسم دوصدچاک حسین
که له سمت،توبیه،چاوه،فلک خوین افشان
آهه(مجنون)وه فلک،هر دره چوده،ن وه خدا
چ بکم،لی خم عظما،بیه چاوم گریان
#شاعر..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂