eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
616 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افتاده ای بالا نشین اینجا به زندان درکوفه ای،یا زینب کبری به زندان پای سر م ای سایه ی همراه نیزه دیدم صدای گریه ی زهرا به زندان هستم تنور خولی و گاهی روی نی دیدم که باشد جای تو فردا به زندان بر نیزه ی این کوفیان پست بودم همراه توبودم ،اگر هرجا به زندان سررا به بزم زاده ی مرجانه می برند ناموس ماومجلس اعدابه زندان همراه دختر همسفربودم به کوفه ذکر لبش بنگر شده بابابه زندان غلامی _مجنون_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥ورود کاروان به شهر کوفه 💥 ✍️✍️مجلس ابن زیاد ▪️گفتگوی امام سجاد (ع) با ابن زیاد در دارالاماره کوفه👇 ‌ 🔴 ابن زیاد رو به امام سجاد (ع) کرد و پرسید: _تو کیستى؟ 🔵 حضرت پاسخ داد: _من على بن الحسین هستم. 🔴ابن زیاد گفت: _مگر على بن الحسین را خداوند (در کربلا) نکشت؟ 🔵 امام(علیه السلام) فرمود: _من برادرى به نام على بن الحسین (حضرت علی اکبر) داشتم که مردم (ستمگر) او را به قتل رساندند. 🔴 ابن زیاد گفت: _نه، او را خداکشت! 🔵 امام (ع) با استفاده از آیه ۴۲ سوره زمر فرمود: _«اللهُ یَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا» (خداوند، جانها را به هنگام مرگشان مى گیرد). (یعنى هر چند خداوند، جان هر کس را هنگام مرگ مى ستاند ولى برادرم را عده اى ستمکار به شهادت رساندند). 🔴 ابن زیاد که از این جواب دندان شکن خشمگین شده بود، گفت: _تو با جرأت و جسارت پاسخ مرا مى دهى؟! هنوز در تو، توانایى پاسخگویى به من وجود دارد؟ او را ببرید و گردن بزنید!! 🔵 حضرت_زینب (س) وقتی این وضع را دید، (ع) را در آغوش گرفت و خطاب به ابن زیاد فرمود: _بس است! هر چه خواستى از خون ما بر زمین ریختى. سپس افزود: به خدا سوگند! از او جدا نخواهم شد، اگر مى خواهى او را بکشى، مرا نیز همراه او به قتل برسان! 🔴ابن زیاد به حضرت زینب و امام_سجاد (ع) نگاهى انداخت و گفت: _شگفتا از مِهرِ خویشاوندى! به خدا سوگند! گمان مى کنم این زن دوست دارد با برادرزاده اش کشته شود. از او (علی_بن_الحسین) درگُذرید که گمان مى کنم همین بیمارى براى درد و رنجش کافى است! 🔵امام سجاد (ع) رو به عمه اش کرد و فرمود: _عمه جان! تو آرام باش تا من با وى سخن بگویم. آنگاه رو به ابن زیاد کرد و فرمود: _آیا ما را به قتل تهدید مى کنى؟ مگر نمى دانى که کشته شدن [در راه خدا]، عادت [دیرین] ما و شهادت، مایه کرامت و افتخار ماست؟! ‌ 🔴پس از این گفتگوها ابن زیاد که کاملا شکست خورده بود، دستور داد على بن الحسین (ع) و همراهانش را درخانه اى کنار مسجد اسکان دهند. (که به خرابه شام معروف است) 📚لهوف، ص ۲۰۲
کانال پرازشعروسبک نوحه،شور،واحد،روضه https://eitaa.com/majnon1396