بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا #مرثیه_بعدازشهادت حضرت_زهرا
رفتی وبر سقفِ ما بارانِ نمنم آمده
فاطمه در آشیانم یک جهان غم آمده
سیل دارد میبرد این خانه ام،کاری بکن
در نگاه حیدره تو، آب زمزم آمده
فاطمه بارفتنت ،جان علی رفته زدست
چار طفلم بینِ آغوشِم چه باهم آمده
قبرتو دارالشفای هرشب تنهایی است
برسر خاکت عزیزم اسم اعظم آمده
اشکهایم ای شکسته سینه خاکت خیس کرد
دخترت پشت سرم زهرا به سویم آمده
فاطمه آنروزها زخمت چرا بهتر نشد
اشکهای زینبت بهره تومرحم آمده
رفتی وبنگرکه دارد بچهام جان میدهد
گوییا انگار در کامِ حسن سم آمده
آمدم اندر بقیع تا راز خود گویم به تو
درپی ام ،طفلان تو، یکباره باهم آمده
مادرحیدربیا، حالِ عروست را ببین
بین کوچه برعلی ،چند ابنملجم آمده
بر تودر اُفتاد ه زهرا و از آن رد شدکسی
بار شیشه داشتی آن ضرب محکم آمده
چادرت خاکی و من هم این محاسن روی خاک
تو زمین خوردی سرِ من خاکِ عالم آمده
ریسمان بر گردنم افتاد وتودرآتشی
ضرب وشتمی ،بر سرِ طفلانِ ما هم آمده
رفتی و حالا برای زینبِت دلواپسی
آه میبینی که در گودال یکدم امده
وای من بسیار بسیار، است آن سرنیزه ها
زینبم درپیش آن لب تشنه باغم آمده
🔸شاعر:
#آرمین_غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
_______________________________
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا #مرثیه_بعدازشهادت حضرت_زهرا
رفتی وبر سقفِ ما بارانِ نمنم آمده
فاطمه در آشیانم یک جهان غم آمده
سیل دارد میبرد این خانه ام،کاری بکن
در نگاه حیدره تو، آب زمزم آمده
فاطمه بارفتنت ،جان علی رفته زدست
چار طفلم بینِ آغوشِم چه باهم آمده
قبرتو دارالشفای هرشب تنهایی است
برسر خاکت عزیزم اسم اعظم آمده
اشکهایم ای شکسته سینه خاکت خیس کرد
دخترت پشت سرم زهرا به سویم آمده
فاطمه آنروزها زخمت چرا بهتر نشد
اشکهای زینبت بهره تومرحم آمده
رفتی وبنگرکه دارد بچهام جان میدهد
گوییا انگار در کامِ حسن سم آمده
آمدم اندر بقیع تا راز خود گویم به تو
درپی ام ،طفلان تو، یکباره باهم آمده
مادرحیدربیا، حالِ عروست را ببین
بین کوچه برعلی ،چند ابنملجم آمده
بر تودر اُفتاد ه زهرا و از آن رد شدکسی
بار شیشه داشتی آن ضرب محکم آمده
چادرت خاکی و من هم این محاسن روی خاک
تو زمین خوردی سرِ من خاکِ عالم آمده
ریسمان بر گردنم افتاد وتودرآتشی
ضرب وشتمی ،بر سرِ طفلانِ ما هم آمده
رفتی و حالا برای زینبِت دلواپسی
آه میبینی که در گودال یکدم امده
وای من بسیار بسیار، است آن سرنیزه ها
زینبم درپیش آن لب تشنه باغم آمده
🔸شاعر:
#آرمین_غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
_______________________________
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا #مرثیه_بعدازشهادت حضرت_زهرا
رفتی وبر سقفِ ما بارانِ نمنم آمده
فاطمه در آشیانم یک جهان غم آمده
سیل دارد میبرد این خانه ام،کاری بکن
در نگاه حیدره تو، آب زمزم آمده
فاطمه بارفتنت ،جان علی رفته زدست
چار طفلم بینِ آغوشِم چه باهم آمده
قبرتو دارالشفای هرشب تنهایی است
برسر خاکت عزیزم اسم اعظم آمده
اشکهایم ای شکسته سینه خاکت خیس کرد
دخترت پشت سرم زهرا به سویم آمده
فاطمه آنروزها زخمت چرا بهتر نشد
اشکهای زینبت بهره تومرحم آمده
رفتی وبنگرکه دارد بچهام جان میدهد
گوییا انگار در کامِ حسن سم آمده
آمدم اندر بقیع تا راز خود گویم به تو
درپی ام ،طفلان تو، یکباره باهم آمده
مادرحیدربیا، حالِ عروست را ببین
بین کوچه برعلی ،چند ابنملجم آمده
بر تودر اُفتاد ه زهرا و از آن رد شدکسی
بار شیشه داشتی آن ضرب محکم آمده
چادرت خاکی و من هم این محاسن روی خاک
تو زمین خوردی سرِ من خاکِ عالم آمده
ریسمان بر گردنم افتاد وتودرآتشی
ضرب وشتمی ،بر سرِ طفلانِ ما هم آمده
رفتی و حالا برای زینبِت دلواپسی
آه میبینی که در گودال یکدم امده
وای من بسیار بسیار، است آن سرنیزه ها
زینبم درپیش آن لب تشنه باغم آمده
🔸شاعر:
#آرمین_غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
___________________________
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا #مرثیه_بعدازشهادت حضرت_زهرا
رفتی وبر سقفِ ما بارانِ نمنم آمده
فاطمه در آشیانم یک جهان غم آمده
سیل دارد میبرد این خانه ام،کاری بکن
در نگاه حیدره تو، آب زمزم آمده
فاطمه بارفتنت ،جان علی رفته زدست
چار طفلم بینِ آغوشِم چه باهم آمده
قبرتو دارالشفای هرشب تنهایی است
برسر خاکت عزیزم اسم اعظم آمده
اشکهایم ای شکسته سینه خاکت خیس کرد
دخترت پشت سرم زهرا به سویم آمده
فاطمه آنروزها زخمت چرا بهتر نشد
اشکهای زینبت بهره تومرحم آمده
رفتی وبنگرکه دارد بچهام جان میدهد
گوییا انگار در کامِ حسن سم آمده
آمدم اندر بقیع تا راز خود گویم به تو
درپی ام ،طفلان تو، یکباره باهم آمده
مادرحیدربیا، حالِ عروست را ببین
بین کوچه برعلی ،چند ابنملجم آمده
بر تودر اُفتاد ه زهرا و از آن رد شدکسی
بار شیشه داشتی آن ضرب محکم آمده
چادرت خاکی و من هم این محاسن روی خاک
تو زمین خوردی سرِ من خاکِ عالم آمده
ریسمان بر گردنم افتاد وتودرآتشی
ضرب وشتمی ،بر سرِ طفلانِ ما هم آمده
رفتی و حالا برای زینبِت دلواپسی
آه میبینی که در گودال یکدم امده
وای من بسیار بسیار، است آن سرنیزه ها
زینبم درپیش آن لب تشنه باغم آمده
🔸شاعر:
#آرمین_غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
___________________________