eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
622 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.3هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویرمراسم شب شهادت امام صادق(ع)_هییت مکتب الحسین(ع)_کرمانشاه🖕🖕🖕🖕
اعلام مراسمات روضه امشب،،، پنجشنبه _ _مداح_حاج آرمین غلامی،بازار،سبزه میدان،مسجدمعتمد،بعدازنمازعشا،___ازساعت ده شب،فردوسی دلگشا،شهرک صادقیه مسجدامام جعفرصادق(ع) ،_
بسم الله الرحمن الرحیم 😭 ♦ بین گودال تنش بود که ذبحش کردند زیرچکمه بدنش بودکه ذبحش کردند ساربان درپی انگشتری،انگشت برید گندم ری ثمنش بود که ذبحش کردند هرکسی آمده چیزی ببرداما شمر درپی پیرهنش بود که ذبحش کردند زنده زنده زتنش شمر،سرت کردجدا غرق خون کل تنش بود که ذبحش کردند وای از واعطشا گفتن،او درگودال ناله ی دلشکنش بود که ذبحش کردند بین گودال به لب ذکر مناجاتش بود نیمه کاره سخنش بود که ذبحش کردند برسره سینه ی او شمربه خنجرآمد قطعه قطعه بدنش بود که ذبحش کردند مادرت فاطمه آمد و لی باقده خم اولین سینه زنش بود که ذبحش کردند روی خاک است غریبانه تن سلطانی بوریایی کفنش بود که ذبحش کردند ✅
بسم الله الرحمن الرحیم 😭 شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب # ❤️ ♦ افتاده دست مردک پستی سرت حسین خس خس فتاده دروسط حنجرت حسین درزیرخنجرش بدنت فحش میخورد مشتی زدو همه دهنت مُش میخورد نامرده پست موی سرت راکشیده است ملعون مست بال وپرت رابریده است کشتار چلچله چقَدرباب شدحسین ازسوزتشنگی جگرت آب شدحسین اینگونه پیش دیده ی من دست و پا مزن اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن گریم برای وسعت دریای تشنه ات خواهر فدایی توو لب های تشنه ات آبی نبود درکف ودر نای تشنه ات عالم فدای آن لب عطشان و تشنه ات خونابه ی سر از دهنت ریخت یاحسین آلاله روی پیرهنت ریخت یاحسین دیدم که روی لعل لبت خیزران نشست دیدم حسین روی گلویت سنان نشست چکمه به روی پیکر تو بی امان زدند سر نیزه وحشیانه به روی دهان زدند جزخاک وخس دگر کفنت نیست تشنه لب بر جسم خویش پیرهنت نیست تشنه لب ✅
بسم الله الرحمن الرحیم 😭 شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب ♦ گودال بود و بی خبر تونیزه خوردی دیدم برادرپشت سرتونیزه خوردی دیدم ز پهلو یا کمر تونیزه خوردی دیدم که از چندین نفرتو نیزه خوردی آمدبه گودال وتنت را جستجو کرد با پا لگد زد پیکرت را پپشت و رو کرد آسیب دیده شانه ات ازنیزه شمر پژمرده شددردانه ات،ازنیزه شمر می سوخت جان خواهرت درکنج خیمه کس" همچوزینب این مصیبتها ندیده سر لوحه ی نجوای شبهایاحسین بود غم دیدی اما مشق غمهایاحسین بود گاهی سرت دنبال مرکب میکشیدند قران زبالای نی ات را میشنیدند دنبال تو اهل و عیالت می دویدند باريسماني زينب را می کشیدند زینب رسیده بر هواخواهیت آنجا آوای او می کرد همراهیت آنجا باهجرتو اهل وعیالت دل سپردند دیدم که ازشمروسنان شلاق خوردند در زیر دست و پای مرکبها دویدند همشیره ات را در اسارت میکشیدند دیدم شراب و وای از بزم‌ حرامی دیدم نگاه هیز نامردان شامی ✅
بسم الله الرحمن الرحیم 😭 ♦ به سراشیبی گودال تو، خواهر آمد ازحرم ناله زنان سوی برادر آمد چه کندعمه سادات، جدایی سخت است این همه راه بیاید، تو نیایی سخت است یوسفم بودی و از آمدنت بی خبرم ساعتی هست که از پیرهنت بی خبرم آمدم برسره گودال، تودیدم رفتم با تن خسته و این قد خمیدم رفتم پی غارت همه جا دور و برت ریخته اند شمروخولی وسنان، روی سرت ریخته اند چقدر مردم این شهر به توبدکردند شمروخولی وسنان،راه مرا سدکردند ای برادربخدا مردم این شهربدند تونبودی ومرا،ضربه ی شلاق زدند پیش چشم توبر روی سرم سنگ زدند به خداوند روی بال و پرم سنگ زدند چادرم رامکشید،چونکه برا مردم معجرم روی سرم بود،که سیلی خوردم وای من شام کجا زینب بی یار كجا؟ وای من بام کجا کوچه و بازار کجا؟ گرمرا زجردهند بازحسین مال توام تو روی نیزه ای و،وای به دنبال توام گر زمانی به سوی کوفه ی ویران رفتم بی تو ای نیزه نشین میان زندان رفتم یاد دارم که حسین بس کس و عطشان شده ای درسراشیبی گودال تو عریان شده ای درسراشیبی گودال ،سرت گشت جدا زیرخنجرمیزنی، یوسف زینب ، دست وپا ناسزا بود حسین جان که بارت شده است در کنارت پسری بودکه غارت شده است او کجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟ او کجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟ وسط شام سری بر سر نی جا می کرد خواهرت گریه کنان برتو تماشا می کرد ✅
بسم الله الرحمن الرحیم 😭 ♦ درپیش چشم خواهرت درهم شدی تو با زخم‌های پیکرت درهم شدی تو وقتی که گیر افتاد بین تیر و نیزه افتاد تا بال و پرت درهم شدی تو خیلی دلت می‌خواست باشی درکنارم با حسرت چشم تر ت درهم شدی تو در قحطیِ آب اصغرت را دادی از دست پیش نگاه مادر ت درهم شدی تو آرامش اهل حرم رفتی توازدست با آهِ سرد آخر ت درهم شدی تو شمروسنان وخولی اینجا شیرگشتند بانیزه ها وخنجرت درهم شدی تو تو که تمام عمر اشکم را ندیدی اصلا نمی‌شد باورت درهم شدی تو از خیمه‌گه تا قتلگه خیلی دویدم وقتی رسیدم در بر ت درهم شدی تو زینب پس از تو پیش چشمان ونگاهت بوسدبرادرحنجر ت درهم شدی تو جسم شریفت را به تیرِ کینه بستند با حالت چون مضطر ت درهم شدی تو دیدم سرت رابین گودالی بریدند با آه آهِ خواهر ت درهم شدی تو ✅
Voice 127_sd.m4a
2.1M
وضعیت اهل ایمان در آخرالزمان ابن مسعود میگوید : حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) درباره ی آخرالزمان فرمودند: «زمانی بر مردم فرا می رسد که یک فرد با ایمان به خاطر دینداری در امنیت نباشد و او ناچار می شود که از میان آن مردم برود یعنی به خاطر وضع نادرست مردم و رفتار زشت آنها به کوه ها برود و از قله ی کوهی به قله ی کوهی دیگر پناه ببرد و یا اینکه از دست مردم نا اهل همانند روباه به همراه بچه هایش به این زاغه و آن زاغه برود و زندگی کند. حاضرین گفتند: ای پیامبر خدا آن زمان کی خواهد بود؟ پیامبر فرمود: هنگامی که معیشت و زندگی کردن میسر نمی شود مگر اینکه به راه خلاف و گناه و معصیت خداوند آلوده شود و در آن زمان مسئله ی ازدواج از بین می رود و هرکس به تنهایی زندگی می کند و عزب بودن یک امر طبیعی و خیلی عادی می شود. حضار گفتند: ای پیامبر خدا مگر شما به ما دستور نداده ای که ازدواج کنیم؟ فرمودند: بله ولی در آن زمان مردم از ازدواج روی گردان می شوند و هلاکت یک نفر به دست پدر و مادرش صورت می گیرد و اگر پدر و مادری نداشته باشد به دست همسر و بچه هایش صورت می گیرد و اگر زن و بچه نداشت، خویشاوندان و همسایگانش سبب هلاکت او می شوند. حاضرین گفتند : چگونه ای پیامبر خدا؟ آن حضرت فرمودند : به خاطر فقر و تنگدستی و نداشتن پول و سختی زندگی، همه او را سرزنش می کنند تا اینکه ناچار شود به هر قیمت و به هر نحو دست به کاری بزند و پول فراهم کند و چه بسا همین امر باعث هلاکت و بدبختی وی شود» (کشکول بهایی صفحه ی 267) _مداح حاج آرمین غلامی
Voice 101_sd.m4a
5.8M
☘حکایت شنیدنی توبه مصطفی دیونه☘ 🔻در قدیم هرمحله تهران قُرُق یک لات بود.مثلا یک قسمت با طیب بود یک قسمت هم با مصطفی پادگان یا مصطفی دیوونه. البته به این دلیل بهش دیوونه میگفتند چون دیوونه اهل_بیت بود ولی بهرحال یک لات بود. 🔻لات های قدیم یک مرام ها و جوانمردیهایی هم داشتند. یک شب جمعه ای مصطفی پادگان بهمراه نوچه هاش به شمال تهران (باغهای فرحزاد آن زمان)برای عیاشی وخوشگدرانی میروند.اتفاقاً آسید مهدی قوام هم برای هوا خوری آنجا بود.کسی آمد وبه مصطفی خبر داد که آسید مهدی قوام هم آنطرف باغ است،بزن وبکوبتون رو کمتر کنید مصطفی رو به آن شخص گفت:ما نوکر بچه های فاطمه زهرا هستیم!رفت پیش سید مهدی،صورتش رو بوسید و گفت ما نوکر شماهم هستیم! 🔻آسید مهدی گفت مصطفی! ما امشب اومدیم لات بشیم! مرام لوطی گری ولاتی، اولین قانونش چیه؟ 🔻مصطفی گفت:حاج آقا اولین قانونش قانون حق نمک. اگه نمک کسی رو خوردی نمکدون نشکن.سید مهدی گفت حرفش رو فقط میزنی یا عمل هم میکنی؟ مصطفی ساکت شد و چیزی نگفت. 🔻مصطفی! مثل اینکه فقط حرفش رو میزنی چقدر نمک خدا رو خوردی و نمکدون شکستی! مصطفی همون جا و همون وقت به دست آسید مهدی قوام عوض شد. 🔻بعد از آن قضیه تمام دارایی و ثروت خود رو تبدیل به پول نقد کرد و در چمدانی گذاشت و راهی قم شد رفت خدمت آیت الله بروجردی (رحمت الله علیه) 🔻وقتی وارد منزل ایشان شد نزدیک ظهر بود دفتر دار آقای بروجردی در ایوان ایستاده بود در حالیکه مصطفی وارد حیاط شد.رو به دفتر گفت میخواهم آقای بروجردی رو ببینم. دفتر دار گفت آقا، پیرمردی هستند و الان هم نزدیک ظهر.ایشان اذیت میشوند .... مداح حاج آرمین غلامی
Voice 112_sd.m4a
3.17M
اهمیت زیارت آقا سید الشهدا صلوات الله علیه در شب جمعه ✅رسول اکرم و حضرت فاروق اعظم و حضرت زهرای اطهر و امام طیب حسن بن علی بن ابیطالب به همراه جده بزرگوار اهل بیت حضرت ام المومنین خدیجه صلوات الله علیهم به زیارت امام زکی حسین بن علی صلوات الله علیه میروند 🔶شيخ محمد بن المشهدى از سليمان بن مهران اعمش روايت كرده است كه گفت: من در كوفه بودم و همسايه اى داشتم كه با او بسيار مى نشستم و صحبت مى داشتم، در شب جمعه نزد او بودم گفتم چه مى گويى كه برويم به زيارت حضرت امام حسين عليه السلام؟ گفت: بدعت است و هر بدعت گمراهى است و هر گمراهى در آتش است. من از پيش او خشمناك برخاستم و با خود گفتم كه چون سحر شود به نزد او بيايم و آن قدر از فضائل اميرالمؤمنين - صلوات اللَّه عليه - براى او نقل كنم كه او را به خشم آورم. پس سحر آمدم و دَرِ خانه او را زدم. شخصى جواب گفت كه: او در اوّل شب به زيارت رفت. من به سرعت از كوفه بيرون رفتم و متوجه كربلا شدم؛ چون داخل حاير شدم ديدم كه آن شخص مشغول نماز است، چون فارغ شد به او گفتم كه: ديروز تو مى گفتى كه بدعت است و امروز به زيارت آمده اى؟! گفت: اى سليمان مرا ملامت مكن، كه من اعتقاد به امامت اهل بيت نداشتم، تا آنكه در اين شب گذشته خوابى ديدم كه ترسيدم؛ شخصى را ديدم كه نه بسيار بلند بود و نه بسيار كوتاه و از نيكىِ حُسن و جمالش او را وصف نمى توانم كرد و با او جمعى بودند كه دور او را گرفته بودند و او را خدمت .... مداح حاج آرمین غلامی