eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
630 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
933 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعار ناب حضرت زهرا(س)  هر که  باشد فاطمی  سرور شود    او  نمی  از حوض  کوثر می شود   هر که باشد فاطمی ، سوزد پرش    می رسد  زهرا به بالین  سرش   هر که  باشد فاطمی  تنها  شود   همنشین  حضرت  مولا  شود    هر که   باشد  فاطمی حق  سر دهد    جان  خود را  در کف حیدر دهد   هر که  باشد فاطمی  سیلی خورد    ارثیه  از حضرت  زهرا برد  هر که  باشد فاطمی  رويش  کبود    همچو حیدر می کند  در خون سجود  هر که باشد فاطمی  گیرد علم   تا که گردد  هر دو دستانش  قلم   هر که باشد  فاطمی  غوغا کند   خویش  را لب تشنه  سقا کند  💠 # آرمین غلامی_(مجنون)
❣️✨✨✨✨﷽ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔸 ألسَّلامُ عَلَى الْزهرا مادرم زاده مرا یافاطمه با غم تو برتنم پوشانده رخت مشکی ماتم تو بنوشت است به سوز و به غم واشک و نوا دوست دارم فاطمه گردم فدای غم تو شادی وشور وشعف نیست دراین سینه ی ما این بود بس که کنم گریه به آه و غم تو رحمت حق به تو که شیر حلالم دادی شدم از روز ازل فاطمه جان محرم تو چایی روضه زهرا به ، زآب زمزم است آب زمزم همه در غلغله ی زمزم تو غلامی(مجنون کرمانشاهی) 🌴انتشار همراه با ذکرِ نامِ شاعر و ذکرِ یک صلوات هدیه به حضرت حجه بن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف لطفاً ✨ ✨🍃🌺 ✨⭐️🍂 ❣️✨✨✨
🔶 السلام علیکِ یا فاطمه الزهرا(س) مینشیند هرکبوتر روی بام فاطمه باغ جنات خدا در زیر گام فاطمه گفت خالق روز اول باتمام مردمان کل ملک عالمین باشدبه نام فاطمه گر علیِ مرتضی ساقی حوض کوثراست ساقی کوثرعلی سرمست جام فاطمه زاهدان گر چه بنازند به فردوس برین جنت خالق خودش پابست نام فاطمه صدهزاری همچو حاتم شد گدای درگهش مریم و سارا کنیزوهم غلام فاطمه # نطق حیدر در نظرها گرچه باقی مانده است جلوه خون شهیدان از قیام فاطمه وای زهرا درمیان کوچه ها افتاده است شدفدایی علی ومرام فاطمه در میان آن همه مردانه اوکرده قیام خواری آن دومی شدانتقام فاطمه غلامی(مجنون کرمانشاهی)_
اشعارناب دوبیتی_حضرت زهرا(س) آفرینش  خاک پای فاطمه است  مست عطر جانفزای فاطمه است  گر خدا سر منشاء لطف و صفاست  آرزومند صفای فاطمه (س)  است  *  مقتدای كل عالم فاطمه است   در قیامت عشق خاتم فاطمه است  در هوای  عاشقی عشق  یار   مرتضا را  دم همه  دم فاطمه است  *  عالمین شد اشک ریز فاطمه  مریم عمران کنیز فاطمه  خادم درگاه او ،  حور و ملک  تا ابد حیدر ،  عزیز فاطمه  خالق  امروز و فردا  فاطمه است  عکس  و حسن حق تعالی  فاطمه است  تا خدا  جاری به جسم  مصطفاست  شاه دخت  شاه طه ها  فاطمه است  محرم راز و نیازی  فاطمه    با  خدایت غرق  رازی فاطمه  بر تشکر  کردن خالق همین   تا ابد مست نمازی فاطمه  *  عالمین سر مست یاس  فاطمه است  ماسوا  حیران حس فاطمه  است  در دبیرستان  عاشق پیشگی   ساقی  می  پای درس  فاطمه است  * قوت حیدر  به کار فاطمه است   ماسوا  هم  سربه دار  فاطمه است  خطبه گوی  آتشین حیدر است   مرتضا هم ذوالفقار فاطمه است  *  آنکه بر دل  عشق كارد  فاطمه است  همچو مادر  ،  مهر آرد  فاطمه است  آن گلی  که زیر  چنگ خارها   نام حیدر  را بیارد  فاطمه است  *  _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم درد خودرا ازعلی ات فاطمه،پنهان مکن خانه رابارفتنت ، براین سرم ویران مکن درد داری فاطمه ، این، خانه راجارو مزن حیدرت رامضطرب درداغ این هجران مکن گوشه ای ازخانه، از این زخم می‌پیچی به خود بهره دلداری به زور، این چهره را خندان مکن زجر داری میکشی، وقتی که خود را می‌کِشی بیش از این زهرامرا،شرمنده از طفلان مکن لااقل آهی بکش، جان علی سرفه مزن خانه رابارفتنت بهر علی زندان مکن بر سرت افتاده رفتن، حرفی از رفتن مزن با نگاه مضطرت این جمع را گریان مکن بشکند دستِ مغیر ه دست وبازویت شکست کس نگفت براو که اینگونه توبا قرآن مکن بین خانه همسرم توچهره پنهان میکنی باگزیدن برلبانت درد خود پنهان مکن -شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم بهرهجده ساله ات آهی مُکرر ، کافی است درهوای رفتنم چشمی مکدر ، کافی است دخترم آرام بوسیدم، ولی آهی شنید یاعلی رویِ سرش این دستِ لاغر ، کافی است آمدم در را وا کنَم بر روی تو، باپای خود فضه آمدسمتِ در، بر حجره بستر ، کافی است مینویسدبا سرانگشتش حسن بر روی در برسر دیوارِ دودی یک کبوتر ، کافی است یاعلی گهواره‌ای خالی کنارم نقش زد جایِ طفلم بِینِ گهواره کمی پَر ، کافی است بین آن در آتش و جمع ارازل جمع بود بهرقتلم بین درآن ضرب خنجر ، کافی است   آتش ملعون که کارش کرد او در را شکست بهرقتل فاطمه، یک مرد لشگر ، کافی است لشکری بر روی زهرا،رفت و آمد داشتند برتنم شلاق قنفذ بین این در، کافی است فضه آمد کَنددر را تا بلندازجاشوم مردکی او را کشید و آتش در ، کافی است ضربه‌ی سخت قلاف آمد سر ه دستم شکست روی سنگ کوچه با چشمان مضطر ، کافی است بهرزینب بُغچه‌ای شدباز باچشمان تر روضه خواندم پیشِ دختر حرفِ آخر ، کافی است روضه های من برایش شد تماشایی علی دخترم زآنجا که بوسیدیش خنجر ، کافی است مردکی می آید وپیراهنش رامی کَند بهرغارت رویِ خاک و خار دختر ، کافی است میرسد روزی ببینی برسر نیزه سری مردنت زینب به دیدار همین سر ، کافی است -شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم آتش افتاده به گیسوی سرت فاطمه ام نتوان جمع کُنَم بال و پَرَت فاطمه ام در آتش زده افتاده به روی بدنت سوخت، درشعله ی آتش، معجرت فاطمه ام درخانه به تو خورد ،دادِ علی در آمد رفته ازبار گمانم پسرت فاطمه ام میخ دربودکه آمدسینه ات را بشکافت درتقلایی وشد،بی اثرت فاطمه ام آمده ، جمعیتی ، تاکه علی راببرد خواست از اینهمه گیرد خبرت فاطمه ام خم شدی تا نرسد بر پسرت هیچ اثر رفته ازبار توگویا پسرت فاطمه ام *** پیش چشمم توفتادی و علی را بُردند شدشکسته مهره های کمرت فاطمه ام سوی مسجد بخدا،آنقدری راه نبود وای... بستند مسیرِ گذرت فاطمه ام  قنفذ آمد جلوی راه توتامسجدبست تا مغیره شکند بال و پَرَت فاطمه ام درده سربود درآن، کوچه که راهت گم شد من بقربان تو و زخمّ سرت فاطمه ام -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم شانه بزن دوباره توبا دست لاغرت داردهوای شانه سر موی دخترت مادربه گوشه ای بنشستم به اشگ واه دیدم که شدخزان همه ی آن برگ وبرت آب وغذا نخورده ای، ای مادرچرا دارد حسین آه ونوا دربرابرت شکرخدا، گمان كنم امروز بهتری حرفی بزن بگوسخنی ،جان دخترت مادر برای دلخوشی خانه ات بمان نالیده هم حسین وحسن در برابرت شبها نفس که می كشی ، آهت به خس خس است خونابه می چكد همه شب ،بین بسرت دارد سه ماه میرسدازدرده ناله ها پنهان شکسته چهره ی تو زیر معجرت مادر مروبمان، شب دیگرکنار ما درپیچ وتاب گشته ای مادربه بسترت شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم گل ضرب پا خورد وبراو، گلزار میسوخت در زیرپاها، له شدو ، دیوار میسوخت خیلی نمی دانم چه پیش آمد درانجا گل غرقِ خون شد، برسرِ مسمار میسوخت حیدر دو دستش بسته شد با ریسمانی زهرابه پیش حیدر کرار میسوخت ناگه فشار آمد به بار شیشه ی گل دیدم رخ آن غنچه بردیوار میسوخت محسن به ضرب پا، زبارش رفت حیدر دیدم که بین شعله ها آن، یار میسوخت تا سِرّ مُستودع فداشد فضه آمد دربین آتش مَحرم اسرار میسوخت جسم حسین درکربلا، افتاد ازاسب هم پیرهن، هم شال، هم دستار میسوخت با کینه بر حلقوم او با نیزه جا کرد جسمش به زیر دستِ نیزه دار میسوخت آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم زکفم مرهم قلبم، همه از دست برفت انکسی که بود مرحم ، همه از دست برفت شب وروز است که من ،  سوختم از خاموشی مونس وهستی و مَحرم، همه از دست برفت فدکت راوسط کوچه گرفتند چرا هستیم پاشده از هم ، همه از دست برفت بیکسی بود دراین شهرنصیبم کردی هستی این دل پر غم، همه از دست برفت هرچه کردم به کناری بروند وای نشد گفته ام مونس عالم ، همه از دست برفت خواستم چادرِ زهرا نخورَد خاک که خورد همه ی قامت پر خم ، همه از دست برفت کاش که نشکند امروز غرورم که شکست مونس خانه ی ماتم ، همه از دست برفت مردکی سنگ دل آنجا، به تومیزد سیلی سوی این دیده چشمم ، همه از دست برفت -شاعر؛ آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الر حیم مغیره وه، چه خیال بدی به سر دارد هوای کشتن زهرامیان در دارد بگوکه قنفذ ملعون رود ازآن کوچه مگر بمیرد از این فکر دست بردارد چنان میان دره خانه بر زمین افتاد تمام شهر ازاین حال ما خبر دارد به کوچه یک تنه بالشکر عمر سخت است میان کوچه عزیزه تو دردسر دارد بگومغیره وقنفذ ، نزن که زهرا مرد مزن که فاطمه درسر غمی دگر دارد چه غصه ای ؟ به خدا غصه علی باشد مزن که روح پیمبر به ما نظر دارد به گردن تو علی ریسمان خبر دارد ؟ که همسره تو علی، دست بر کمر دارد ... 🔸شاعر: _غلامی (مجنون کرمانشاهی) ____________
بسم الله الرحمن الرحیم عمرلگد زد وبر سینه مانده، میخ در خدا کمک کند این روضه خوانده، میخ در میان آن درو دیوار، محسنت میسوخت ببین که بردر این خانه مانده میخ در خدا چقدر بزرگ است جرم این ملعون که باره شیشه زهراشکانده، میخ در ببین که فاطمه این سو گرفته مولا را بگو چهل نفر آن سو، کشانده، میخ در خدا تکان ندهد روزگار صبره علی غبار چادر مادر تکانده، میخ در کبوتری که فتاده میان آتش و دود به لانه با پر زخمی کشانده، میخ در ببین که موی سیاه غزل سپید شده برای فاطمه، این روضه خوانده، میخ در 🔸شاعر: (مجنون کرمانشاهی) _______________________
بسم الله الرحمن الرحیم -دشتی زخانه سروباغ آ رزو،رفت شکوه زندگی وآبرو، رفت بهارعمرزهرا، شدخزانی به عمرم عقده ای، اندرگلو، رفت به دستم کرده ام جسم تودر خاک ،، خدایا از برم آن ماه رو رفت پس ازتو زندگی را من نخواهم ،، ازاین خانه تمام آبرورفت خدا داند که درقلب منی تو ز ذهنم خاطراتت موبه مو رفت 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی) ____________________ 🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
بسم الله الرحمن الرحیم بلندگشتن توفاطمه زجا سخت است قدم قدم زدنت، یار باوفا سخت است مرو که بی تو، زمین میخورد یل یلها وداع باتو گل باغ مرتضا سخت است مروکه بوده ای زهرا تو قوت قلبم بدان که رفتنت ای پورمصطفی سخت است تمام هستی من باتو بوده در دنیا گره ز کار علی وا کن و بیا ،سخت است مرو زپیش منو،بشنو التماس مرا بدان که دوری از این سرای ما ، سخت است ببین که ترس عجیبی حسن به دل دارد تسلیه دل لرزان مجتبی ، سخت است دوباره گیسوی زینب به شانه محتاج ست دلش تو خوش کن وبی تو سرای ما سخت است حسین گوشه ی خانه، ز رنگ و رو افتاد فراق نور دو عین از، گل ولا ، سخت است به یاده روی تو ، زخمی و کوه دردم من به اشک دیده ی این خسته، زجه ها سخت است به پای درد ه علی، رفته ای از این دنیا ببخش بر تن بی جان من بقا ، سخت است مروبمان ودوباره تو مهربانی کن پناه شیر خدا بی تو این سرا ، سخت است 🔸شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) ________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
بسم الله الرحمن الرحیم ازهمان آتش در،بود تنت تاول زد تا سحر آب شدی وبدنت تاول زد پوست همچوگل پیرهنت تاول زد بین در،پیکره ی سوختنت تاول زد لگدی خورد به در ، پیکرزهرا افتاد من نگویم که دگر معجر زهرا افتاد اشک از گوشه ی چشم تَر زهراافتاد چادری پاره شد و از سر زهرا افتا د مردکی پست مرا، بر تو غم اندوخته بود صورت ازضربت دستی چه برافروخته بود گیسویت در وسط آتش در، سوخته بود سینه ات را نوک مسمار به در دوخته بود 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی) ____________________ 🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
بسم الله الرحمن الرحیم اشعارفاطمیه ازدر وسرخی مسمار، بهم ریخته ام زین همه هیزم آوار، بهم ریخته ام کوچه بودولشکری همچون مغیره فاطمه من ازاین قوم گنهکار، بهم ریخته ام دست من بسته وتو درپی یاری علی زین غم گشته تلنبار، بهم ریخته ام قدرِ یک عمر خجالت زده ام از رویت چکنم فاطمه بسیار بهم ریخته ام خبری نیست دگر از تو و اشک سحرت ازغمت همسر بیمار، بهم ریخته ام منم و این همه لشکر،که بسمتم آیند نظری حضرت دلدار، بهم ریخته ام بین دربود که شدهلهله برکشتن تو من زخون لب مسمار، بهم ریخته ام جان فدای دل آن فاطمه ای که می گفت: به زمین خوردم و ناچار بهم ریخته ام روسری سوخت، سرم سوخت، دروسینه بسوخت وسط کوچه اغیار بهم ریخته ام کس به یاری من وفاطمه هرگزنرسید اصلا انگار نه انگار بهم ریخته ام _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم شهادت حضرت زهرا علیها‌السلام ازهمان ضربت پابود که زهرا افتاد باره شیشه عاقبت به زیره پاها افتاد دامنِ چشمِ تواز گریه شده چون دریا چشم زخمی شده از کارِ تماشا اُفتاد خون بین دهنت، می‌چكد از كُنجِ لبت رفتی و قرعه به نامِ منِ تنها اُفتاد رفتی وخاطره هایم همگی زنده شدند راهِ حیدر به سره كوچه‌ی غم‌ها اُفتاد حسنم گفت که با مادر خود می‌رفتم به سَرَش سایه‌ای از غربتِ بابا اُفتاد کوچه بن بست شد و فاطمه ام خورد زمین ضرب سیلی به رخ همسرمن جا افتاد همگی آمده بودند پی بردن من چشمِ نامرد به ناموسِ علی تا اُفتاد مردکی زد که رَهِ خانه‌ی خود گُم كردی ضربه ای زد که به رخساره‌ی گُل جا اُفتاد می خورد گه سره دیوار و گَهی رویِ زمین چشمِ زهرای من از کار تماشا اُفتاد فاطمه دست مکش روی زمین فهمیدم گوشوارت که شکسته است دراینجا اُفتاد شانه های تودرآن کوچه زکارافتاده قامت خم شده ات به زیره پاها اُفتاد 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی) https://eitaa.com/majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم شهادت حضرت زهراعلیها السلام میان آتشم و آتشی به جان اُفتاد به روی مغنه آتش چه،بی امان اُفتاد تمام چادرزهرامیان آتش بود نمانده چاره که آتش به استخوان اُفتاد علی به سینه‌ی خود چنگ می زنم از آه که شعله بر پر و بالِم چه بی امان اُفتاد کشیده‌ام به سرِ م آتش و درآن سوزم بیا که فاطمه ازتاب واز توان اُفتاد بیا که فاطمه از زخمِ شعله می‌پیچد بیاکه فاطمه از پا نفس زنان اُفتاد بیاده دخترکی که پس از پدر کارش به خارهای بیابان به خیزران اُفتاد مرامیانه ی درمیزند کسی، با پا که باره شیشه ی زهرا،به ناگهان اُفتاد گرفت پهلویِ خود را میانِ در زهرا نگاه دخترکی برقد کمان اُفتاد دوید بر سرِ دامان نشست گفت مادر مغیره آمدوزینب به نیمه‌جان اُفتاد میان کوچه به رویم نشسته جای مشت به هر دو گونه‌ی زهرا ببین نشان اُفتاد میان کوچه پِیِ خود دوان دوانش بُرد که کارِ پنجه ی زبری به گیسوان اُفتاد   میان کوچه ی تنگی،نفس نفس می زد به دست وپای شکسته کشان کشان اُفتاد   رسیده ناله ی زهرا، بیابیا حیدر به گوشه ای وسط کوچه قدکمان اُفتاد 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارکردی التماست کردمه زهراچاویلت واز که فاطمه پشت و پناگم بَهر خود اعجاز که وه نَفَس توکفتیه، گیان علی لب وابکه م وه پایان هاتمه ، توزندگی آغاز که له حسن هربار پرسیمه جواوه اشک بی بوشه تو له کویچه و ،ای راز ه تو اِبراز که کیشیده ن صورت وگیره له کَف پاگد حسین لااقل تو هزگره زهراحسینت ناز که چن روزی هاتیه نا مَحرمم ،له نزده تو فاطمه، گیان م ،الان صورت خود واز که سینه گدمجروحِ مِسمار و  پــَــر ه گد پرپره له چنین بال و پری آرامتر پــرواز  که 🔸شاعر : -غلامی (مجنون کرمانشاهی) _______________________ ╭┅──────——————─
بسم الله الرحمن الرحیم شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها‌ رفتنت فاطمه جان پشتِ مرا می‌شکند گریه ی زینب تو، قلبِ خدا می‌شکند چقدر آب شدی ، گریه ی توکشت مرا بغضِ چشمان تواین،حال و هوا می‌شکند گل بشکسته‌ از این،غصه کمی راه برو که قد و قامتِ تو زیرِ بلا می‌شکند ترسم ای بانو،مرا تنها کنی دربین شهر حیف یک روز کسی دستِ تو را می‌شکند من سیه پوشِ توو شهر به همدردی من حرمتِ شیر خدا را همه جا می‌شکند کودکانت همه در خانه چرا می‌لرزند که درِ خانه به یک ضربه‌ی پا می‌شکند می‌دوی پشتِ علی تانرود سمت کسی ضربه‌ای می‌رسد و آینه را می‌شکند پی حیدر وسط کوچهِ زمین افتادی بین در سینه جدا ، دست جدا می‌شکند 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه کابوس کوچه وه که چه تعبیرشدمرو حیدر میان کوچه ی غم، پیرشــد مرو خیبرشکن ،به کوچه،طنابش فکنده اند از زندگانیش بخداسیرشدمرو دیدم که لشکری به تو گردیده حمله ور دستان بسته ام همه تقدیرشدمرو دیدم زهرطرف به سرت ضربه میخورد آیات غربتم همه تفسیرشدمرو میزدمغیره ضربه ی شلاق برتنت حیدر اسیر غربت وتقدیرشدمرو دستان حیدرت شده دربنده،سلسله قلبم به احترام توتطهیرشدمرو هرشب بیاد ه فاطمه ام گریه میکنم عکست میان آینه تکثیرشدمرو دیدم که بارشیشه ی تو درکوچه شکست این خانه ازفراق تو دلگیرشدمرو جان علی فدای نگاه توفاطمه حیدر ،ز زندگی بخداسیرشدمرو ✍شاعر: آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) 🌤ألــلــَّھُـمــَ ؏َـجــِّـلــْ لــِوَلــیــِڪْ ألــْـفــَـرَجــ🌤
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه شمع این کاشانه زهرا،من همان پروانه ام ازچه ،زهرا روگرفتی،گومگربیگانه ام حالتی دارم که «دلتنگی» برای آن کم است جان فدا کردی برایم ای گل دُردانه ام زندگی من توهستی وتوبودی فاطمه بر تو هر شب مرگ جولان می دهد در خانه ام پهلویت از در شکست وبازویت خورده ترک شانه ات بشکست بانوجان به راه، شانه ام هیچ می خواهی تو از من، کاش جان می خواستی جان بخواه ای خوب! ای معشوقه ی فرزانه ام حال داری میروی،جان مرا باخودببر من مگر با تو ،گل این خانه ام بیگانه ام ✍شاعر: آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم اشعارکردی زویتر ایکاش م بمرم ، له خم اما چه بکم م نمه، گرده تنِ تو منه تنیا چه بکم حاجتم بی م نَگیِرَم وه کنارِ بابا خواهشم تا م نَگِریَم وه تو گیانا چه بکم گیره سخته له علی تو ولی گیره بکم ژیره لب زمزمه گم بیه ، م زهرا چه بکم وه سرِ شو که دیه، شانه له مویم وه لبت... خوین وه جایِ نَفَست هاتیه گیانا چه بکم پشت سرخوین چکیده ن، له سره ای، شویه تنت وتمه پشت سرای وای که بابا چه بکم دیمه او روژه چه هاتیه ،گلگم وه سرت م نمه فاطمه، لو همهمه تنیا چه بکم در و دیوار وه یک خوارد و تو زهراکفتی م شنفتم نَفَست بی، که خدایا چه بکم م وه دنبالِ تو و فکرِ عدو کُشتنِ تو کَس نیوشه که له ژیر،ِ ای دس وپا،چه بکم پلکِ سرخِ تو گل م ،وه چه وا نیه گلم بوشه م وه دلِ دلتنگِ تماشا چه بکم 🔸شاعر: (مجنون کرمانشاهی) ______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
❣﷽❣ -اشعارکردی م پرم، وه خم واندوه و له غم ، ای بانو پیکرت بی یسه پیچیده وه هم، ای بانو رده ضرب تازیان، برده تابت زهرا تار دیمه، م تنت ای محترم ای بانو وقت غسلت هاتیه..دستم له گیسوت رسی تاره گیست له چه رو، بی یسه کم ، ای بانو پوستی له استخوانت منیه، آو بیه تودعا!که زویتر ، وه تو رسم ای بانو سینه گم تنگ ونفس تنگ و دو چاوم لاله گون دیده وا که زنده که ، تو م وه دم ای بانو جای سالم نیه له بینه تنت صدیقه جو بنفشه بی سرت تا وه قدم ای بانو خوینِ پهلوی تو وه آوه روان مخلوطه م گریبان پاره کم یا بدرم، ای بانو لیله ی قدر علی مخفی له ژیره خاکی تا که بوشه :شیعه گد « ای بی حرم ای بانو 🔸شاعر: (مجنون کرمانشاهی) ______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه دربین دیوارودری زهرا به هم ریخت ناگه همه شیرازه ی دنیا به هم ریخت گیسوی زهرا بین درمیسوخت حیدر ازشعله ی آتش دل ‌ دریا به‌هم ریخت درکوچه دیدم جا شده صد ابـــر تیره حالِ دلِ چشمانِ من اینجابه هم ریخت کابوس تنــــــــــها ماندنم بی توچه سخت است با غربت بی‌حد و از غم ها به هم ریخت دست تورادرکوچه هابشکست قنفذ نبضِ حیاتم هم زمان اینجا به هم ریخت میزدمغیره تازیان درکوچه برتو دیدم که با شلاق او،زهرا به هم ریخت هفتادمرد جنگی ویک مرده تنها کابوسِ شبهای علی یکجا به هم ریخت کاره علی یکسرشده بارفتن تو حال دل من بی توای زهرا به هم ریخت ✍شاعر: آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)