eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
630 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
933 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در منابع اهل سنت https://eitaa.com/majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم درد خودرا ازعلی ات فاطمه،پنهان مکن خانه رابارفتنت ، براین سرم ویران مکن درد داری فاطمه ، این، خانه راجارو مزن حیدرت رامضطرب درداغ این هجران مکن گوشه ای ازخانه، از این زخم می‌پیچی به خود بهره دلداری به زور، این چهره را خندان مکن زجر داری میکشی، وقتی که خود را می‌کِشی بیش از این زهرامرا،شرمنده از طفلان مکن لااقل آهی بکش، جان علی سرفه مزن خانه رابارفتنت بهر علی زندان مکن بر سرت افتاده رفتن، حرفی از رفتن مزن با نگاه مضطرت این جمع را گریان مکن بشکند دستِ مغیر ه دست وبازویت شکست کس نگفت براو که اینگونه توبا قرآن مکن بین خانه همسرم توچهره پنهان میکنی باگزیدن برلبانت درد خود پنهان مکن -شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم یک شب برای خاطره ما فاطمه بمان چشم و چراغ من، توبیا،فاطمه بمان نبضت چه کُند می زند!ای همسرعلی جدی نگیر بغض مرا، فاطمه بمان پیش علی، سفارش تابوت را نده! کوری چشم عایشه ها فاطمه بمان دست علی مده ، توزکافور وسدر خود عطرخوش بهشت خدا فاطمه بمان بانو دو تا مکن تودگرحرف حیدرت من قول داده ام بخدا فاطمه بمان بشکسته شد غرور علی با رفتن تو درکوچه گفته ام همه جا فاطمه بمان زخم تو کاردست علی میدهدمرو بانوتویی طبیب و دوا فاطمه بمان مویت اگر چه سوخت، زهرامیان در افتاده ای به گریه چرا؟ فاطمه بمان درکوچه ها جواب سلامم نمی دهند با غربتم کنار بیا فاطمه بمان سوزم برای تو، که صدایم گرفته است ای روضه خوان خانه ی ما فاطمه بمان 🔸شاعر: غلامی_مجنون کرمانشاهی __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹
بسم ‌الله الرحمن الرحیم غلامی_مجنون کرمانشاهی ▶️ برای مادر خود، صاحب الزمان گرید دراین عزای غم آلود،چه بی امان گرید عزانموده برایش، کسی که منتظر است... به فاطمیه دلم، سوی آسمان گرید هم آبرو و هم ایمان و هم ولازهراست که اشگ دیده براین بیت و آستان گرید نبسته دل به کسی غیر تو دلم بانو که دل سپردنِ در این جهان عیان گرید ببین که نوکری خانه ی تو سلطانی است دراین عزا ی، توخیرالنسا جهان گرید تمام صحبت دیروز من، بنام توست حکایتی شده ای بر تو، داستان گرید برای مادرپهلوشکسته ، می نالم دلم برای توبانو زعمق جان گرید از آتشی که فراگیر شدبرآن دیوار اگرکسی که شنید بی امان گرید میان آن درو دیوار مادری سوزد دودیده ی علی برقامتی کمان گرید علی ببین که چرا چهره اش کبود و شده؟! ز دود و شعله به چادر، دراین میان گرید میان کوچه زند قنفذومغیره به او رسیده و همه ی روضه زان میان گرید نگفته ام مگر ازآن حسین و دندانش برلبان حسین چوب خیزران گرید ⏹ -شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم صلّـی‌اللّه‌علــیكِ‌یافاطـــمه‌‌الزهـــــرا: •🏴 ✿ درفراق تو همه جان علی می لرزد زیرااین قبرتورا، ای گل طاها دیدم ✿ پهلوان تو زمین خورد ، کجایی زهرا نیمه شب ، خودبه سر قبر تو زهرا دیدم ✿ بشکند دست عمرکه... اثرش معلوم است ✿ جای دستش به روی صورت حورا دیدم ✿ شده جبریل هم آوای من وطفلانت ✿ درغمت ولوله در عرش معلّی دیدم ✿ پدرت بود تنت را وسط قبر گرفت ✿ من از این شرم، چه گویم ، چه خدایا دیدم ✿ به پدرجان تو زهرا، به چه رویی گویم ✿ "نقش بر روی زمین، ام ابیها دیدم شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) ━━━━━⊰✾✿✾⊱━━━━━
بسم الله الرحمن الرحیم تاسحرگوشه ی قبره ، توپریشانت منم خیس ِ باران غمت هستم ومهمانت منم عاقبت کشت مرا، رفتنت ای فاطمه جان پای تابوت تو،ای یارپریشانت منم در کنار قبرتو، حیدربه سینه میزند در نماز لیلة الدفن تو گریانت منم سوت و کور،است نه فامیل! نه همسایه ، ببین در کنار بچه ها قاری قرآنت منم دست لرزانِ حسین(ع) ومجتبی (ع) در دست من با محبت! جورِ دیگر مرد میدانت منم از غذا افتاده اندوطفل ها لاغر شدند با چه بغضی پایِ سفره خیره بر نانت منم زیر نور ماه زانو زدعلی بر روی خاک آشنای هر شبِ این قبر پنهانت منم شاعر: غلامی _(مجنون کرمانشاهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀😭جریان میخ در اینطوریه در را فشار میده 🥀😭 عجل الولیک الفرج❤️ آرمین غلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه بین درمغنعه ی روی سرت میسوزد بین آتش همه ی بال وپرت میسوزد شده ای حامی حیدر وسط این همه مرد بین در،چادروروی ومعجرت میسوزد فاطمه در قفسی سوخت میان آتش پیش چشمان علی، بال و پرت میسوزد نیمه شب ،گریه مکن...بانوی کاشانه ی من دست و بازوی تو با چشم ترت میسوزد ای خانه‌ی ناروشن ِ من! زهرارفت آه ِ زهرا شده آوار و درت میسوزد
بسم الله الرحمن الرحیم پهلوشکسته ،دست توازمن رها شده باضربه های سخت غلافی جدا شده درکوچه بین این همه نامرد فاطمه بهره سلامتی تو کارم دعاشده ای آفتاب خانه حیدر،مکن غروب قد علی برای تواینگونه تا شده ای بستری خانه، خودت را تکان مده پهلوشکسته پیکرتو جابجاشده تنهاترین توان علی چاره ای بجوی خون بر دل شکسته شیرخدا شده بیمار خانه ام تو پریشان مکن مرا کارت به پیش چشم حسینت بکا شده یک شب بمان مرو ز برم ،جان مرتضی بر من غم فراق، رخت مبتلا شده قولی به من بده تو دگر بانوی علی دیداربعدی من وتو کربلا شده آنجا به کربلاتو بیاچشم خود بگیر افغان برای آن سر از تن جدا شده تومادری، تحمل این صحنه مشکل است دیدی کفن برای حسین بوریا شده درشعله های خانه تو، آتش گرفته ای چشم تو دیده بر شرر خیمه ها شده (مجنون)شفیع تو به قیامت فاطمه است گریه مکن اگرکه قیامت بپا شده آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
من باره شیشه دارم و سامان ندارم افتاده بارم بین در،درمان ندارم آتش گرفتم بین دیوار ودری من در جسم خود یکذرّه دیگر جان ندارم افتادم ازپاوشکسته تر شدم من افتاده ام ازپاعلی ،سامان ندارم این دنده هایم را چه راحت می شمارم بالاتر از این نالۀ سوزان ندارم پیراهنم دیگر به تن خیلی گشاد است جز پوستی واستخوان برجان ندارم آمدمغیره سوی دیگربودقنفذ جز این دومرد بَد دَهن مهمان ندارم من خود بلا گردان جانِ حیدرهستم یارب نیازی بر بلا گردان ندارم بارم میان کوچه ای افتاده حیدر خواهم زجاخیزم ولی امکان ندارم روی کبودم جای مشت وجای سیلی است آنقدرمحکم زد دگردندان ندارم دست توراباریسمانی بسته بودند دردی به غیر از دیدن جانان ندارم با سرفه ی پرخون علی، خو کرده جسمم جز دفنِ غربت من سر و سامان ندارم با این زبانِ روزه ام ،در روز آخر جز وا حسینا بر لب عطشان ندارم (مجنون)مرادرکوچه ی باریک کشتند بارم زمین افتاده دیگر جان ندارم _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم اشعارفاطمیه ازدر وسرخی مسمار، بهم ریخته ام زین همه هیزم آوار، بهم ریخته ام کوچه بودولشکری همچون مغیره فاطمه من ازاین قوم گنهکار، بهم ریخته ام دست من بسته وتو درپی یاری علی زین غم گشته تلنبار، بهم ریخته ام قدرِ یک عمر خجالت زده ام از رویت چکنم فاطمه بسیار بهم ریخته ام خبری نیست دگر از تو و اشک سحرت ازغمت همسر بیمار، بهم ریخته ام منم و این همه لشکر،که بسمتم آیند نظری حضرت دلدار، بهم ریخته ام بین دربود که شدهلهله برکشتن تو من زخون لب مسمار، بهم ریخته ام جان فدای دل آن فاطمه ای که می گفت: به زمین خوردم و ناچار بهم ریخته ام روسری سوخت، سرم سوخت، دروسینه بسوخت وسط کوچه اغیار بهم ریخته ام کس به یاری من وفاطمه هرگزنرسید اصلا انگار نه انگار بهم ریخته ام _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)