eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
631 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
933 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
@majnon1396 درچاله ای مخوف به زندان فتاده ای شلاق برسروبدنت بی هوا نشست مقتل نوشته ساق دوپای توخردشد شلاق آمدوبه روی دست وپا نشست مقتل نوشته بین سیه چال بوده ای آن درد مشت روی سرت تا کجا نشست مردک رسیدو پهلوی توبالگدشکست حتمالگدبه پهلوی تو بی هوا نشست آقاتمام پیکره توغرق خون شده برصورت توسیلی آن بی حیانشست آن بی حیا که دست به گیسوی تو زده باضرب تازیانه به جسم شمانشست مقتل نوشته پای شریفت شکسته شد هردم به ساق پای توشلاق ها نشست افطاره روزه ات همه شب .تازیانه بود بغضی غریب در دل بی همنوانشست بازهره کینه عاقبت ازپانشسته ای برگوشه ی لبان تو زهرجفا نشست
@majnon1396 یک روز در این کنج قفس بال وپری بود ازمُشتِ پری گوشه ی زندان اثری بود ازشادی وامید وشعف نیست خبرها یک روزازاین شاخه ی امّید ثمری بود ای بادصبا دردِ دلم راتوشنیدی زیرابه سیه چال ، صبا را گذری بود ای باد صبا گر گذر ت بود، به زندان دیدی ز من و دردِ دل من خبری بود یک روز رهابودم ودر گوشه گلزار آن روز بجز مرگ، نجاتِ دگری بود باضرب لگد بود به دیدار من آمد در سینه دگر یک نفس مختصری بود شدبال و پرم در قفس اینگونه شکسته زیرا به قفس بودم وبشکسته پری بود
@majnon1396 باضرب تازیانه سرم راشکسته اند با پا وبالگدکمرم راشکسته اند دست دعای من وسط این قفس شکست گویا تمام بال و پرم راشکسته اند زندانی ام میانه ی این چاه لعنتی باضربه های مشت سرم راشکسته اند خورد وخوراک من بخداتازیانه شد جسمم تنم سرم سپرم راشکسته اند مقتل نوشته بر تن تو نیزه ای نخورد آقالباس وپیرهنت را کسی نبرد مقتل نوشته که سرت از تن جدا نگشت مظلوم بوده ای کفنت بوریا نگشت مقتل نوشته که بدنت زیر و رو نشد زندان نشین شدی و سرت جا به جا نگشت بر روی پل رهاشده جسمت سه روز وشب سر نیزه ای به سقف دهانت رها نگشت آقا تنت نشسته به روی پلی سه روز آید زپیکرت بخدا ناله ها وسوز
@majnon1396 برای حضرت کاظم هوا غم انگیز است بهار عمر من آقا شبیه پائیز است 🔷🔸 دلم هوای تو کرده هوای غربت تو دوباره کاسه صبرم ز غصه لبریز است 🔶🔹 قسم به حضرت کاظم کسی که در سینه ولایت تو ندارد فقیر و بی چیز است 🔷🔸 به یاد آن جگرپاره پاره ات آقا گدابرای عزاداریت سحر خیز است 🔶🔹 به عالمی نفروشم غم تویا کاظم عزای برای غمت قیمتی ترین چیز است 🔷🔸 شنیده ام که به زندان تورنجها دیدی برای کشتنت آقا کسی گلاویز است 🔶🔹 تورابه ضربه ی پاولگد زده هر شب امام زاده ی عالم به کنج دهلیز است 🔷🔸 یگانه دلبرعالم میان یک قفس است غریب خسته دل عالمین چه بی نفس است 🔶🔹
@majnon1396 غروب بود وکه از پشت به ضرب پا افتاد دمی که باسرو صورت جمال شاه افتاد تمام ساق دوپاهای اوشکسته شده و لشکری که به سمت تنش به راه افتاد نگاش سمت کسی بود و بر زمین می‌خورد پناه اهل جهان بود و بی‌پناه افتاد مزن به صورت اوضرب سیلی ای ملعون مسیرسیلی سندی به روی ماه افتاد میان گودی زندان کسی دعا می‌کرد که عقده های دلش را به سجده وا می‌کرد نوشته‌اند که ساق دوپای تو بشکست که این خودش طلب اوج روضه را می‌کرد مسیرسیلی وشلاق گرفت اطرافش چه صحنه‌ای، به دل زاره او چه‌ها می‌کرد ولی امید به این داشت تا رهابشود چقدر بابت این امر یا خدا می‌کرد ببین تمام امیدش گرفت رنگ خزان برای کشتن اوزهردست و پا می‌کرد چقدر روضه‌ی زندان وتازیان سخت است و کاش سندی ملعون تورا رها می‌کرد هنوز میرسدازبین این سیه چاله صدای ناله ی اوکه، خداخدامیکرد
@majnon1396 شنیده ام که سیه چال قتلگاه توشد ستون گوشه ی دیوار تکیه گاه توشد شکستگیِّ دوپا ازدویدنت حاکی ست تمام صورت و مویِ های پیکرت خاکی ست به زهرکینه به زندان خلاص گردیدی توناسزا زیهودی بی حیا دیدی همانکه گوشه ی زندان به کشتنت دل بست به ضربه های لگد ساق پای توبشکست صدایِ خنده اش آید، صدایِ خنده ی او صدای بد دهنی کردنِ زننده ی او نوای هلهله و بانگِ آن یهودی بود تنت به زیرلگدها چنین شده نابود چنان اراذل و اوباش میانه زندان برای کشتنت آمدیهودی دوران
زندانیم ،درگوشه ای احساس غربت می کنم راهی ندارم ایخدا من هر چه همت می کنم ازضربه های تازیان ،ساق سره پایم شکست ازناله ام با این درودیوار صحبت می کنم حال مرابدمیکند ،باناسزاگویی خود سندی مگو دیگربس است ،دارم رعایت می کنم اینجارفیق من شده،شلاقهای مردکی خواهی بزن زیراکه من، با تو رفاقت می کنم از زهرسندی لعین،آخر فتادم من زپا من این سیه چال تورا دارم رعایت می کنم زندان سندی عاقبت ، انداختم آخر زپا یارب به الطافت درت،عرض ارادت می کنم (مجنون)به دست مردکی،شلاق بود وتازیان این پیکرم درهرسحر،با اورفاقت میکند 👉 @majnon1396 🔹 🔹
@majnon1396 آنقدرضربه مزن چونکه سرم درد گرفت سر شب تابه سحر چشم ترم دردگرفت نشد آزاد دگر از قفس این جسم وتنم دوصد افسوس که این بال وپرم درد گرفت دخترانت همگی چشم به راهم هستند سوی آنان همه ی این نظرم دردگرفت عجبی نیست که چیزی زتنم باقی نیست بنگراین زانو و ساق و کمرم درد گرفت وای برتخته ی در جسم مرا میبردند رفتنم بودتماشا، بصرم دردگرفت
@majnon1396 غروب بود و یهودی دوباره برمیگشت گمان کنم که صدایت ضعیف تر میگشت شنیده ام به تنت زخم های کاری بود که زخم تازه اگر بود بی اثر میگشت به زیر دست حرامی و درسیه چالی شکافِ زخمِ تنت باز و بازتر میگشت به زیر چکمه وضرب لگد خودت دیدی که ضربتش همه شلاق بودو بر میگشت غروب بود و تنت در میان زندان بودِ زهجر روی تومعصومه بیِ پدر میگشت
   حوروقلمان وملک گرم پناهت یارباب عشق  بازی حسین  اندر نگاهت یارباب   عفّت وحجب وحیا درسایه سارلطف توست پرچم اسلام از چادر سیاهت یارباب    عزت و آزادگی مدیون  صبرت بوده است عفّت حُجب و حیا مدیون راهت یارباب   روضه ای برپا شده هرجا بنامت تا ابد عالمی محتاج تسبیح و گواهت یارباب    بهره منداست از همان صوت حزینت عالمی هرکجا اسباب گریه سوز و آهت یارباب    سوختی ازدوری طفل صغیر وکوچکت عرش اعلای خداشد پایگاهت یارباب   گشته ویران کاخ ظلم شامیان  با همّتت بود ه پیرو ملتّی پیش سپاهت یارباب   باد آن دستی بریده  بست دستان تورا این اسارت رفتنت شددلبخواهت یارباب   آن گلوی پاره ی اصغرتورا آواره کرد خاک قبر اصغرت شدسجده گاهت یارباب  
بسم الله الرحمن الرحیم ۹۹_با باتوشروع سال ما،باب الحوائج گریان توهستم شها،باب الحوائج مهرت به روی سینه ها،باب الحوائج نالیده ام من زین عزا،باب الحوائج سال نواست ودیده ام داردتمنا گریان توگردیده ،ای شمس دل آرا شور عبادات منی،درسال تحویل نور سماوات منی،درسال تحویل معنی حاجات منی درسال تحویل اوج مباهات منی درسال تخویل عمری به عشقت قلب خود راپروراندم بر ما نظر کردی و از عشق تو خواندم باب الحوائج خانه ات آباده آباد کاره منه وامانده بازم بر تو افتاد ازدست دل،ازدست دیده آه و فریاد دنیای بی توداده مولاعقل بر باد هرگزنکردم برگناهم اعترافی آیاشودگردم شبیه بُشر حافی خلوت نشین بزم عرفان با خدایی روح مناجات شبانه در دعایی وقت عبادت مست ذکر ربنایی درسجده هایت از همه عالم جدایی زندانیان مشتاق ذکر یا مجیرت در کنج بالانشین هستی و شدعالم اسیرت موسای طورشیعیان تونوربودی در کنج زندان ها میان طور بودی دُرّ  ولایت هستی و مستور بودی عمر زاهل خانواده دور بودی گویا رضا دلتنگ دیدار تو باشد یک عمرمعصومه هوادارتوباشد در دل خیال آمدن هایت نباشد حرفی دگر اندرسخن هایت نباشد حتی رمق در پا شدن هایت نباشد شکوه براین بر هم زدن هایت نباشد یک گوشه غرق جلوه های دوست مانده از توفقط یک استخوان و پوست مانده دلخسته ای مولا از آن زندان سندی دربندی ،ای آقا از آن زندان سندی خون شد دل طاهااز آن زندان سندی خون می چکد از پا از آن زندان سندی گشتی اسیردشمن پست یهودی بنشسته بر رخساره تودست یهودی قاتل به زندان ظلم ها تکرار می کرد با ضرب سیلی روزه ات افطار می کرد آزاره تو آن مرد بی مقدار می کرد باضرب پا جسم تورا بیدار می کرد سندی شاهک آمدوبی هردلیلی باتازیانه می زند گاهی به سیلی باضرب پا ملعون تنت را جا به جا کرد آنقدرمیزدبرتنت تاکه رها کرد حاجات خود رابا زدنهایش روا کرد افتاد ی وچشمان تو یاد رضا کرد گفتی رضا جانم ببین بابا چه حالی است بابا بیا جای تو ومعصومه خالی است باتازیانه برتن محبوب میزد ای زهر خورده برتنت مضروب میزد قاتل تو را با تکه ای از چوب میزد درکنج زندان، تورا ای خوب میزد درکنج زندان بر زمین مانده تن تو امانشدغارت دگرپیراهن تو دربین صحرابی کفن جدشمابود در بین گرما پاره تن جدشمابود آقابدون پیرهن جدشمابود محو خدای خودشدن جدشمابود امشب عزادار شهید کاظمینم آغازسال نو، پریشان حسینم هرگزکسی با مرکب از رویت نرفته دست کسی هرگز به گیسویت نرفته سرنیزه ها مابین پهلویت نرفته هرگزسه شعبه روی بازویت نرفته گریان شدی بر قامتی که بر زمین خورد درعلقمه ساقی،عمود آهنین خورد
@majnon1396 نوای حضرت کاظم دم مفاتیح است همیشه ذکرتوبر،دانه های تسبیح است برای خلق بشر، آفریده شد ذاتش کسی نبوده به زندان کند ملاقاتش میان خلق خدا کس نبوده همچون او که ناله های سحر نغمه ی مناجاتش نوابه هر سخنش بود،شد کلیم الله کسی که بوده به زندان سرای میقاتش اسیرسلسله بودو اسیرزنجیراست فرشته ها همه مخمور در خراباتش شکسته ساق دوپایش ویاکه افتاده کسی که می گذرد فوق عرش اوقاتش برای کشتن او سندی آمده امشب چنین که گشته هویدا تمامی ذاتش
@majnon1396 باشد به زندان بلا موسی بن جعفر شد کشته از زهر جفا موسی بن جعفر از بس ستم ها دیده از سندی شاهک پر زد از این دار فنا موسی بن جعفر مجنون کرمانشاهی *** از زندگانی گردیده ام سیر از ظلم ظالم گردیده ام پیر یا رب کن خلاص مرا ز زندان که باشد تنم در غل و زنجیر مجنون کرمانشاهی *** سائل کوی توام موسی بن جعفر عاشق روی تو ام موسی بن جعفر تویی سلطان و منم بنده ی تو مست از آن بوی تو ام موسی بن جعفر مجنون کرمانشاهی *** ای هفتمین مولای دین موسی بن جعفر پور امیر المومنین موسی بن جعفر ای آنکه شد بهرت لقب باب الحوائج باشی شه اهل یقین موسی بن جعفر مجنون کرمانشاهی *** به رخسارم نشسته تازیانه ز سیلی بر رُخم مانده نشانه کسی هرگز ملاقاتم نیامد ولی آید عدو با تازیانه مجنون کرمانشاهی *** ای غریب کاظمین موسای کاظم ای امیر عالمین موسای کاظم سالها در حبس هارون بوده ای وارث خون حسین موسای کاظم مجنون کرمانشاهی *** شب دل واپسی لاله باشد دل معصومه غرق ناله باشد بگو آید رضا تشییع پیکر که شد پاره جگر موسی بن جعفر مجنون کرمانشاهی *** در کُند و زنجیر موسی بن جعفر گردیده اسیر موسی بن جعفر از ظلم اعدا در جسر بغداد گشته زمین گیر موسی بن جعفر مجنون کرمانشاهی *** گویا شهادت نامه موسی به امضا می رسد آه و فغان شیعیان تا عرش اعلا می رسد موسی بن جعفر ای خدا، شد کشته از زهر جفا از جسر بغداد گویا آوای زهرا می رسد مجنون کرمانشاهی *** اگر نیایی رضا به وقت مردن من دگر نبینی طرز جان کندن من بیا تو این دم آخر به بالین سرم بیا ببین همچو گل فسردن من مجنون کرمانشاهی *** بلبل به چمن غزل سرایت کاظم مستانه از آن عشق و ولایت کاظم با شور و فغان چنین به آوا کوید من سینه زنم بهر عزایت کاظم مجنون کرمانشاهی *** دل را ز کاظم و عشق او شیدا کنم خشنود تو با اشک دل زهرا کنم خواهی که روی به بارگاهش ای دل با سینه زنی قیامتی بر پا کن مجنون کرمانشاهی *** آنکس که ره عاشقی آغاز نمود با یاد و خیال دوست پرواز نمود بر خانه کاظم چو زند دست توسل مولا ز کرم در به رویش باز نمود مجنون کرمانشاهی *** کاظمین ای گلشن موسی بن جعفر جامه حق بر تن موسی بن جعفر غرق دریای گناهم ای حرم دست ما ودامن موسی بن جعفر مجن کرمانشاهی *** یوسف زندانی زهرا امام کاظم است سرو ناز گلشن طاها امام کاظم است زیر زنجیر گران جان را فدا بنموده ای بر حسین بن علی تو اقتدا بنوده ای مجنون کرمانشاهی *** زند سندی به رویش وحشیانه به جسمش مانده جای تازیانه تن موسی بن جعفر جای خون است به پا و گردنش زنجیر دون است مجنون کرمانشاهی *** رضا جسم پدر دارد در آغوش شده معصومه از بهرش سیه پوش به یاد غربت موسی بن جعفر زند شیعه به روی سینه و سر
@majnon1396 روی خاروخس زندان بدنت افتاده زیرپای مردکی بود تنت افتاده میکندملعون جسارت برتو ونام علی بین این هم همه‌ها، پر زدنت افتاده گوکه این معرکه‌ها بین سیه چال ز چیست دست آن مرد یهود پیروهنت افتاده آن یهودی به امید زدنت آمده بود زیرشلاق، عقیق یمنت افتاده پیکرت روی زمین بود و تنت ریخت بهم زیرشلاق جسارت بدنت افتاده
بسم الله الرحمن الرحیم ۹۹_با باتویاموسی ابن جعفرسال ما،آمد زراه اول سال است، بی جیره مواجب آمدم شدشروع سال ما درسوگ شاه کاظمین باز هم درماتمت من بی جوانب آمدم سال مابانام یاموسی ابن جعفرآمده دستِ خالی در پی لطفی مناسب آمدم سال نو،آنچه صلاحِ ماست آن را لطف کن درهوای گریه ات، بی قُوتِ غالب آمدم اول سال است باگریه،دلم معواگرفت عذر خواهم من اگر جزوِ اجانب آمدم پایِ ما امسال هم در خیمۀ تو آمده عذرخواهم گرچه من،سوی توکاتب آمدم اول است این خانه تکانی ها خوش است چون گدایی بردرت با این مراتب آمدم درسیه چاله تورامحبوس کرده ظالمی درعزای توپی درک مطالب آمدم بین زندان بودی وسندی تورا میزدچه بد درهوای گریه ام ،باهرمراتب آمدم کیستی موسی ابن جعفر،صاحب عالم تویی آه من محروم از دیدارِ صاحب آمدم
بسم الله الرحمن الرحیم ۹۹_با باتوشروع سال ما،باب الحوائج گریان توهستم شها،باب الحوائج مهرت به روی سینه ها،باب الحوائج نالیده ام من زین عزا،باب الحوائج سال نواست ودیده ام داردتمنا گریان توگردیده ،ای شمس دل آرا شور عبادات منی،درسال تحویل نور سماوات منی،درسال تحویل معنی حاجات منی درسال تحویل اوج مباهات منی درسال تخویل عمری به عشقت قلب خود راپروراندم بر ما نظر کردی و از عشق تو خواندم باب الحوائج خانه ات آباده آباد کاره منه وامانده بازم بر تو افتاد ازدست دل،ازدست دیده آه و فریاد دنیای بی توداده مولاعقل بر باد هرگزنکردم برگناهم اعترافی آیاشودگردم شبیه بُشر حافی خلوت نشین بزم عرفان با خدایی روح مناجات شبانه در دعایی وقت عبادت مست ذکر ربنایی درسجده هایت از همه عالم جدایی زندانیان مشتاق ذکر یا مجیرت در کنج بالانشین هستی و شدعالم اسیرت موسای طورشیعیان تونوربودی در کنج زندان ها میان طور بودی دُرّ  ولایت هستی و مستور بودی عمر زاهل خانواده دور بودی گویا رضا دلتنگ دیدار تو باشد یک عمرمعصومه هوادارتوباشد در دل خیال آمدن هایت نباشد حرفی دگر اندرسخن هایت نباشد حتی رمق در پا شدن هایت نباشد شکوه براین بر هم زدن هایت نباشد یک گوشه غرق جلوه های دوست مانده از توفقط یک استخوان و پوست مانده دلخسته ای مولا از آن زندان سندی دربندی ،ای آقا از آن زندان سندی خون شد دل طاهااز آن زندان سندی خون می چکد از پا از آن زندان سندی گشتی اسیردشمن پست یهودی بنشسته بر رخساره تودست یهودی قاتل به زندان ظلم ها تکرار می کرد با ضرب سیلی روزه ات افطار می کرد آزاره تو آن مرد بی مقدار می کرد باضرب پا جسم تورا بیدار می کرد سندی شاهک آمدوبی هردلیلی باتازیانه می زند گاهی به سیلی باضرب پا ملعون تنت را جا به جا کرد آنقدرمیزدبرتنت تاکه رها کرد حاجات خود رابا زدنهایش روا کرد افتاد ی وچشمان تو یاد رضا کرد گفتی رضا جانم ببین بابا چه حالی است بابا بیا جای تو ومعصومه خالی است باتازیانه برتن محبوب میزد ای زهر خورده برتنت مضروب میزد قاتل تو را با تکه ای از چوب میزد درکنج زندان، تورا ای خوب میزد درکنج زندان بر زمین مانده تن تو امانشدغارت دگرپیراهن تو دربین صحرابی کفن جدشمابود در بین گرما پاره تن جدشمابود آقابدون پیرهن جدشمابود محو خدای خودشدن جدشمابود امشب عزادار شهید کاظمینم آغازسال نو، پریشان حسینم هرگزکسی با مرکب از رویت نرفته دست کسی هرگز به گیسویت نرفته سرنیزه ها مابین پهلویت نرفته هرگزسه شعبه روی بازویت نرفته گریان شدی بر قامتی که بر زمین خورد درعلقمه ساقی،عمود آهنین خورد
بسم ‌الله الرحمن الرحیم موسی ابن جعفر _س_شهادت بین گودالی به زندان ،مقتلم تحریر شد غربت موسی ابن جعفر یک به یک تفسیر شد من غریبم درمیان این همه دیواره ها ماجرای غربت من بود عالم گیر شد درمیان این سیه چاله ، شدم مدفون خاک تازه خواب اذیت وآزاره من تعبیر شد پینه هایِ لایِ انگشتانِ من را دیده ای ؟ ای دل آرامم کجایی چونکه بابت پیر شد در میان این لباس کهنه در زندان غم ماجرای رفتن من مثل یک تصویر شد من غریبم که به زیر دست و پا افتاده ام مثل آیینه تنم پاشیده و تکثیر شد بین گودال سیه من رابه شلاقی زدند کف زد ندو این صدای ناله بی تاثیر شد پیکر من زیر ضرب تازیان وا شد زهم پیکر من زخمی از جای غل و زنجیر شد بُرده او عمامه وسجاده از زیرم کشید وای گیسویم اسیرِ پنجه ی تقدیر شد آنقدر زدتاکه افتادم به زیر دست وپا خواستم دستم بگیرم زیرِ این سر دیر شد میروم بارفتنم راحت ازاین زندان شوم دختر تازه جوانم درعزایم پیر شد شاعر غلامی_(مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹
◾️◾️◾️◾️◾️◾️♻️♻️♻️♻️♻️ باضرب پایی دنده های توبهم ریخت وقت نمازسجاده های توبهم ریخت آن بد دهن ،آن بی ادب حرف بدی زد دیدم تن درد آشنای توبهم ریخت بازو،کمر،سر ،هرکجای تو کبوداست بدتر زهرجا ساقِ پای توبهم ریخت جا باز کرده حلقه ی زیر گلویت با هر تکان ،راهِ صدای توبهم ریخت با پا تنت روی زمین مالید و رد شد چون چادر خاکی عبای توبهم ریخت چون جد خوددر جایِ گودی گیر کردی باپایِ سنگین دنده های توبهم ریخت واشد ترک های لبانت با سره پا ارثیة کرب وبلای توبهم ریخت افتاده ای برِ تخته ای پاره توآقا دیدم که اعضایِ جدای توبهم ریخت در آن سیه چاله تنت رامیکشیدند برکشتنت دربین زندان می دویدند -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹
بسم ‌الله الرحمن الرحیم موسی ابن جعفر _س_شهادت به دیدن پدرت آی ، كه ديدنش سخت است به آن امید يقيننا بريدنش سخت است تني كه پابشود پاكشيدنش سخت است صداي ناله بابت شنيدنش سخت است اگرچه سخت تنت را ولي کتک میخورد به جرم دوستی بر علي کتک میخورد رسیدمردک وبرتوچه تيغ مي زد به روی پیکره تو نارفيق مي زد و بوسه گاهِ تنت را دقيق می زد عميق ضربه زده پس عميق مي زد پرنده ای كه چنین بال را به هم زده است صداي اوست که گودال را به هم زده است بیارضابنگر، لحظه هاي اخر را خدا بخير كند حالت مضطر را يكي بگيرد از آن دور چشم مادر را به تازیانه کبودکرده مردکی سر را به روی خاک زلف كمند است ساعتي ديگر تنی به خون چه بلند است ساعتي ديگر زدندبرتنش آنقدر که سرش افتاد به ضربه های مداوم پیکرش افتاد کبوتربشکسته پری ،پرش افتاد شروع کار قتال ازدل آخرش افتاد فتاده دروسط این سیاه چاله کسی دگرنمانده خدایا زدلبرم نفسی سیاه چاله نگر ، بوی سیب می آید که مادری به کنار حبیب می آید نوای ناله ی زهرا عجیب می آید که آخرین پسرش عنقریب می آید به روی تخته چوبی بود تن مولا به روی دست غلامان تنی شده پیدا شاعر غلامی_(مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹
ابن جعفرعلیه السلام 🔹 به زندان پیرمردی دستِ بسته سرش راسندی شاهک شكسته اگرچه سر به‌ زیر... لیکن سرافراز به زندان بلا از پا نشسته به ظاهر،گراسیر ظالمان است شده اوزین اسارتها خجسته نداردباک ازاین مردک پست خطرها درکمین اونشسته به روی صورتش شلاق میخورد که ساق پای اوازهم گسسته 📝 # شاعر غلامی_(مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم ابن جعفر عشقت ای موسی ابن جعفر دردلم جا دارد مهرتواینهمه دیوانه و شیدا دارد حضرت شاه که نام کرمت در دو سرا این قدر پیش خدا رتبهٔ اعلا دارد کيستی کزاثر کشتن تو خیل ملک اشک خون در حرم عالم بالا دارد درسیه چاله تنت بود که میخورد لگد صبر تو در بر نامردتماشا دارد استخوانهای سر پای تو راخردنموده سندی ناله ی بی اثرت جلوه زیبا دارد کيستی نام تو در سلسلهٔ عرش خدا این همه از غم تو داغ مُعَزّا دارد 🔸شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) ___________
بسم الله الرحمن الرحیم ابن جعفر قلم بنویس تقدیر ی دراین عالم این چنین افتاد کسی که صاحب عرش است، ای وای بر زمین افتاد خدا یا ساق پاهایش چراینگونه بشکسته که حتی اشک ازآن دیدۀ روح‌الامین افتاد به زندان ‌خواست از رخسارۀ خود پرده بردارد که ناگه تازیانه برسر وبر آستین افتاد زمین افتاده دلداری که او معشوق عالم بود به زندان یوسفی دردست نامرد اینچنین افتاد نمیدانم چه رخ داده ، که دستی میرودبالا به ضرب تازیان دیدم که آن حق‌الیقین افتاد به جز عشق تو در اینپهنۀ تاریخ عشقی نیست که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین افتاد به جز تو نیست دستاویز محکم در دل طوفان دراین زندان دردآور ببین حبل‌المتین افتاد مرا تا آن سیه چال غمت راهی کن و بگذار که بعد از ناله های تو غمی بر ما چنین افتاد بیا در بیت‌بیت شعرهایم دستگیری کن ازآن ضرب لگدآقاتن تو برزمین افتاد مزن سندی ملعون بر، سر وروی حبیب ما به زندان ناگهان پور امیرالمؤمنین افتاد شاعر- آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعار کردی كنج زندان بلا بیه، له پاکفتمه باز ناخودآگاه فقط ياد رضا کفتمه باز دشمنم كرد گمان تا که دس م، بووه سه وای له، مرحمت و جود و عطا کفتمه باز هاتیه بزم مناجات م ، پاشیده بکه له وجودى كه كليمم وه دعا کفتمه باز وسط سجده چنی ضربه له پهلوم دیه صورتم نقش زمين بی ، له نوا کفتمه باز ای خدابین كه وه سيلى دهنم پر خوینه جوره بانوى مدينه وه صدا کفتمه باز بینه پيچيده بیه ساق دو پاگم یارب صوروطاقت نیه چون له، سرِ پا کفتمه باز تا كه سنگينى پا، م وه تنم حس كردم ياد گودال و شه کرب وبلاِ كفتمه باز دست و پا دامه ولی م، وه خدا خوشحالم دویتگم نیه که بینه، له نوا کفتمه باز تا كه عمّامه بکیشه له،سرم زندانبان ياد معجركشى شام بلا کفتمه باز جسر بغداد له، ای غربت م ، گیره دره له مسير گذر شاه و گدا کفتمه باز شاعر: -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
   حوروقلمان وملک گرم پناهت یارباب عشق  بازی حسین  اندر نگاهت یارباب   عفّت وحجب وحیا درسایه سارلطف توست پرچم اسلام از چادر سیاهت یارباب    عزت و آزادگی مدیون  صبرت بوده است عفّت حُجب و حیا مدیون راهت یارباب   روضه ای برپا شده هرجا بنامت تا ابد عالمی محتاج تسبیح و گواهت یارباب    بهره منداست از همان صوت حزینت عالمی هرکجا اسباب گریه سوز و آهت یارباب    سوختی ازدوری طفل صغیر وکوچکت عرش اعلای خداشد پایگاهت یارباب   گشته ویران کاخ ظلم شامیان  با همّتت بود ه پیرو ملتّی پیش سپاهت یارباب   باد آن دستی بریده  بست دستان تورا این اسارت رفتنت شددلبخواهت یارباب   آن گلوی پاره ی اصغرتورا آواره کرد خاک قبر اصغرت شدسجده گاهت یارباب  
@majnon1396 پشت زندان چه ازدحام شده ست كار مولای ما تمام شده ست تازیانه بدست قاتل بود رفته ازدست ماتمام وجود بین زندان هوای غم برپاست مردکی گرم پاي كوبى هاست جسربغداد بى سكون شده است جگرپاره،حوض خون شده است خردوگشته دوساق پاهایش ازسیه چاله آید آوایش گشته ارباب ماجگر پاره مى رود خون شبيه فـــوّاره درسیه چاله ها چه سرگشته ست درعزایت رضا برگشته ست غسلِ خون كرده ساق پاهایت لرزه دارد صدای آوایت مادری موى مي كَند برتو پسری ضجّه مى زنـدبرتو کنج زندان رسیده ، مـــادر تو تازیانه نشسته بر سر تو ! بین زندان صدا زدى ، مادر چه قدر دست و پا زدى ، مادر اگه این مصرعو گرفتی،حقشو ادا کن مادرش داره با نور عینش،موسی ابن جعفر حرف میزنه تاکه ، سيلي زدت دو عالم سوخت داره به موسی ابن جعفر میگه... تاکه ، سيلي زدت دو عالم سوخت تاکه مویت كشيد قلبم سوخت گیسوی مولا گرفت،انقده سیلی زد به صورت آقامون 😭😭 درعزا غش كنم ، ز حال رَوَم واای، ناله ات را هنوز مي شنوَم ناله ی غم زدل مِكش ، موسی پنجه بر خاك كَم بِكش ، موسی چی دارم میگم؟؟؟ خردگشته چرا دوپاهایت درسیه چاله آمدآوایت از تو دارد طلب ، دل پرخون كه به تو تكـــيه داده این ملعون ازتو عمّامه و ردا بُرده تازیان برتو،بی هواخورده تازیان بر سر تومیلرزد قاتلت بی هوا تورا میزد باسروصورت، شده نیلی خورده ای تازیان، گهی سیلی قتلگاه توگشته زندانت آمده ازمدینه مهمانت شیون وناله برتو کرده رضا برلبانش نشسته آه ونوا چه کند درعزای تو(مجنون) شده درماتم شمادلخون