این چند روز
سه شنبه و چهارشنبه و پنج شنبه ۱۳تا۱۵آذر
منبر دارم و مریضم. خودمان هم در مسجد مراسم داریم. محورم در فاطمیه، خطبه فدک هست. به ذهنم رسید چندتا طلبه بشیم و هم عهد بشیم تا چند خطبه نورانی اهل بیت مثل فدک و غدیر و منا و چند دعا و زیارت مثل امین الله و عالیه المضامین و سوره های کوچک قرآن را آماده کنیم و به خلق الله پیشنهاد بدهیم ماهی یک روضه خانگی بگیرند با این محتوا.حقیقتا میراث مذهبی ما بی نظیر هست و خاک می خورد.
کتاب هایی که برای فروش گذاشته ام، دلم نمی آید تحویل بدهم. اما بنظرم ضروری است که تحویل بدهم. یکی از چیزهایی که برایم دلبستگی آورده، همین کتابهاست.
امروز از بابت مسجد خیلی ناراحتم. اذان صبح،مسجد ما شهید آوردند و تقریبا هیچکدام از جوان ها و نوجوان های مسجد برای استقبال نیامدند. می ترسم بچه ها هیات دار شده باشند. صوت پرداز و نورپرداز و فیلمبردار و... اگر حضرت زهرا میخواست فقط برای پدرش روضه بگیرد و کاری به سایر امور نداشته باشد، احتمالا مردم مدینه کمکش هم می کردند. مهم این است که انسان، زمان درست جای درست باشد.
عرض دیگری نیست
هدایت شده از موسسه سواد حکمرانی آرمان روح الله
🔶 موسسه سواد حکمرانی سار برگزار می کند:
💠سلسله نشست های اندیشه ای با موضوع:
🔺فرهنگ و امر اداره
(با تمرکز بر مساله های شهر اصفهان)
🔷نشست چهارم با حضور استاد بزرگوار،علیرضا شفاه
🔺با موضوع: نقش اصفهان در معاصرت ایران
⏱زمان:سه شنبه ۲۰ آذر۱۴۰۳ از ساعت ۱۵:۳۰
🏛 مکان: خیابان بزرگمهر، کوچه ۷۲، مسجدالامام
https://eitaa.com/msaar_ir
هدایت شده از موسسه سواد حکمرانی آرمان روح الله
💠گفت وگو با موضوع:
گفتمان زندگی، ایده مقاومت و آینده پیش رو
🎙با گفتاری از:
🔸علیرضا شفاه
🕰سه شنبه ۲۰آذر ماه، ساعت ۱۸
🏛خیابان بزرگمهر، کوچه ۷۲، مسجدالامام
https://eitaa.com/msaar_ir
دو روز کاملا مریض بودم و همه برنامه هام را لغو کردم
تازه از ظهر بلند شدم
عزیزانی که درخواست کتاب داشتن،لطف می کنن دوباره اعلام کنن؟
عزیزی این کتاب ها را برای من آورده
که ظاهراً یکی اش مال خودمه
بقیه ش را نمی دانم به چه نیتی آورده و نمی دانم کی بوده
فقط گفته به نیت همان مطلب کانال هست
به عرض می رساند که بنده فروشنده کتابم نه خریدار 😂😂😂
راس میگید بانی برای مسجدمون پیدا کنید، نه اینکه کتاب اضافه کنید😁
(البته کتاب آقای ایرانشهر را دوست داشتم بگیرم و بخوانم)
دوشنبه ۱۹آذر
بازگشت به زندگی
صبح فقه خمس خوندم
از ظهر درگیر آماده سازی مسجد برای قرنطینه فردا و نشست های آقای شفاه شدم. دو سه تا دوست عزیز هم کمکم کردن. حالا که فکرش را می کنم پنج شش نفر😂😂 اما یک نفرشون از بیرون مسجد فقط برای کمک اومد. خیلی دمش گرم...
لابلاش به کارهای دیگه هم رسیدم. اصفهان زیبا، حساب کتاب مالی، پرداخت بدهی و...
امیدوارم فردا ملت بیان که ذوق ما دوباره کور نشه
طبقه بالا را موکت کردیم و میشه گفت دیگه کارهای خرج دار و زوربردار مسجد تمام شد و ما ماندیم و زدن زورش😂😂
این بار دل به دریا زدم و جلسه سار را در مسجد گرفتم. البته طبقه بالا. از زمانی که رفتم کنج حرم حضرت رضا علیه السلام و عهد بستم که پای یک مسجدی بایستم که خودش را درگیر نیازهای اجتماعی محیط میکنه(با اولویت نیازهای فکری، آموزش و تربیتی، مسأله مطالبه گری و...) داره ده سال می گذره. شاید اگه موانع پیش نیمده بود، الان انتهای این کار بودم و الان ابتدای راهم. اما توکلمون به خدایی هست که غفاره و جبران کننده...
به شدت هم دست تنها هستم و امیدوار به حضور دوستانی که بعد از این خواهند آمد...
حدود ساعت نه و نیم اومدم خونه. تلویزیون را درست کردم. محمدحسین خیلی خوشحال بود. هم تلویزیون درست شده و هم فردا، تعطیل😂😂
مکنونات
دوشنبه ۱۹آذر بازگشت به زندگی صبح فقه خمس خوندم از ظهر درگیر آماده سازی مسجد برای قرنطینه فردا و نشست
به شکل عجیبی، گاهی کارهایی می کنم که شاید ۱۵سال پیش اگر بنا بود بکنم، به خودم می گفتم دیگه زمانش ازت گذشته.
اون هم در سردترین شرایط. یعنی اینکه گاهی می زنم به دنده بی خیالی و فراموشی.
فراموشی اینکه چند سالمه، الان در چه اوضاع و احوالی هستیم،سوریه سقوط کرده یا نه و....
شاید اگه این فراموشی نباشه، خیلی بد بشه. شایدم الان که هست خیلی بده.
نمی دونم
فعلا آخوند باربر مسجدم
سه شنبه ۲۰آذر
صبح تا ظهر، درس و نظافت ماشین(البته محدود) و کارای عقب مانده
ظهر تا حالا هم در جوار علیرضا شفاه. شفاه میتونه آدم ها را برانگیخته و مصمم کنه. البته با نگاه ممتازی که منتقل میکنه
و البته من کماکان باهاش درگیری الهیاتی دارم
امشب و امروز هم عزیزی، زحمت فراوان کشید
انشاالله ماجور باشه
و جای درستی بایسته
باید این چند وقته یه سر اشراق تهران را برم. برای همکاری
دست دردم تشدید شده. احتمالا بخاطر سرما هست
۹ونیم خانه بودم. با دستی پر از پفک و چیپس و میوه
چهارشنبه ۲۱آذر
صبح، همسرم را دکتر بردم، بعدش مسجد رفتم.
ظهر دانشگاه آزاد خوراسکان رفتم. جمعی از بانوان دانشگاه قم اصفهان آمده بودند و حمزه وطن فدا من را معرفی کرده بود براشون ولایت فقیه بگم. جلسه خوبی بود، هدیه زیبایی هم بهم دادن. یه قاب زیبا از یک آیه قرآن. بعداً عکسش را می ذارم. با ایهاالذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا .....
کتاب اسلام ناب را پیشنهاد دادم بخونن.
خودم با ذوق خونده ام. به خیلی ها هم گفته ام بخونن. یه گروه طلبه بنا بود جمعه ها بیان مسجد و بخونیم که مثل هزار وعده خوبان(طلاب) که یکی وفا نکند...
کلا از سطح اراده ورزی دوستان طلبه بشدت گله مندم.
عصر با عزیزی صحبت کردم که الان دهم انسانیه و انشاالله بنا داره طلبه بشه.بهش گفتم درس طلبگی را شروع کنه.
شب خونه دوست عزیزی رفتم تا برای یک جمع تازه دانشجوشده صحبت کنم. خودم سرد بودم و جلسه هم سرد بود. زود تمامش کردم. فکر کنم جلسه را خراب کردم😊 از همینجا از اون دوست عزیز عذر میخوام.
بعد هم مسجد رفتم و مطالعه
و بعد خانه مادر عزیز
و نه ونیم خانه بودم. با پرتقال و هندوانه و آب سیب و....